Thursday, September 20, 2012

قطب ، سایه خدا و دلیل نور خورشید الهی است


مولانا ، قطب را سایه خدا بر زمین می داند.سایه نشانه وجود نور است.تعبیر قطب به سایه نشانه این است که از دیدگاه مولانا قطب نشانه نور الهی و وجود نور الهی است.یک معنای سایه هم این است که سایه وجود مستقلی از خود ندارد و وجودش وابسته به صاحب و خالق سایه و تابعی از آن است.مولانا با تشبیه قطب به سایه در حقیقت به مقام فناء فی الله قطب اشاره دارد که قطب به خاطر احراز مقام فناء فی الله از خود در برابر خدا وجود مستقلی ندارد.و وجود و اراده اش محو در وجود و اراده حق تعالی است.زیرا سایه از خود شأنی ندارد و هر حرکتی که صاحب سایه انجام دهد سایه نیز همان را تکرار خواهد کرد.یعنی سایه محو در صاحب خود است.این تمثیل همانطور که گفته آمد نشان می دهد که قطب در برابر خدا توهم وجود مستقل ندارد و وجود و اراده و اعمالش فانی و محو در وجود و اراده و افعال الهی است.یک معنای دیگر سایه بودن قطب این است که چون سایه محل آرامش و روح و راحت است ، قطب نیز که سایه خداوند است محل دریافت آرامش و روح و راحت و رحمت و فیض الهی است.از نظر مولانا تسلسل و پی در پی آمدن پیامبران و امامان و اولیا و اقطاب تفسیر واقعی آیه ای از سوره فرقان است که خدای تعالی در آن به چگونگی بسط سایه ها اشاره می کند.مولانا آن ها را سایه می داند و اشاره آیه به بسط سایه ها را تاکید آیه بر تسلسل و پی در پی آمدن و عدم انقطاع حلقه های زنجیره هادیان می شمارد.او توصیه می کند اگر کسی می خواهد به وادی سلوک وسفر الی الله پا بگذارد بدون دلیل و راهنما یعنی بدون قطب پا به این وادی نگذارد.از نظر او ، قطب نوری است که خاموشی نمی پذیرد و آفتابی است که غروب ندارد و سالک صادق باید با پشت پا زدن به نورهایی که گاه هستند و گاه نیستند یعنی مدعیانی که گاه درست راه می نمایند و گاه غلط ، مانند ابراهیم(ع) «لا احبّ الآفلین» بگوید و به خورشید تابنده ، یعنی قطب رو آورد و خانه دل را از حسادت به او پاک و خود را تسلیم او کند.او حسادت را مانع ایمان آوردن مخالفان ، به مقام و جایگاه قطب می داند :


سایه یزدان بود بندۀ خدا

مرده او زین عالم و زندۀ خدا

دامن او گیر زوتر بی گمان

تا رهی در دامن آخر زمان

«کیف مدّ الظّلّ»(1) نقش اولیاست

کو دلیل نور خورشید خداست

اندرین وادی مرو بی این دلیل

«لا احبّ الآفلین»(2) گو چون خلیل

رو ز سایه آفتابی را بیاب

دامن شه شمس تبریزی بتاب

ره ندانی جانب این سور و عٌرس(3)

از ضیاء الحق حسام الدّین(4) بپرس

ور حسد گیرد تو را در ره گلو

در حسد ابلیس را باشد غلو

کو ز آدم ننگ دارد از حسد

با سعادت جنگ دارد از حسد

عقبه ای(5) زین صعب تر(6) در راه نیست

ای خنک آنکش حسد همراه نیست

این جسد خانه حسد آمد بدان!

از حسد آلوده باشد خاندان

گر جسد خانه حسد باشد و لیک

آن جسد را پاک کرد الله نیک

چون کنی بر بی حسد ، مکر و حسد

زان حسد دل را سیاهی ها رسد

خاک شو مردان حق را زیر پا

خاک بر سر کن حسد را همچو ما


(مثنوی معنوی/دفتر اول/قصه دیدن خلیفه لیلی را/با حذف ابیاتی)


************************** **

(1)خداوند چگونه سایه ها را بسط داد؟(فرقان/45)

(2)غروب کنندگان را دوست ندارم(انعام/76)

(3)غذایی که در میهمانی می دهند.مهمانی پس از عروسی

(4)حسام الدین چلبی ارموی ، از مریدان برگزیده و جانشین مولانا که مثنوی به خواهش او سروده شد و در 683 در قونیه خرقه تهی کرد.

(5)گردنه ، راه سخت کوهستانی

(6)سخت تر ، دشوار تر

No comments:

Post a Comment