Thursday, September 20, 2012

اساس اسلام و ادیان توحیدی بر بت پرستی استوار است(2)




«قل اعوذ بربّ النّاس.ملک النّاس.اله النّاس.من شرّ الوسواس الخنّاس.الّذی یوسوس فی صدور النّاس.من الجنّة و النّاس»(1)

«بگو پناه می برم به پروردگار مردم.شاه مردم.خدای مردم.از شرّ وسوسه های خنّاس.کسی که در سینه های مردم وسوسه می کند.اعمّ از(خنّاس) جنّی و مردمی»




قطب مظهر اسماء و صفات الهی است.یعنی آنچنان با ریاضت های مشروعه ، آینه قلبش را به اذن الله تعالی جلا داده و صاف کرده است که خداوند با اسماء و صفات خویش در آن نقش بسته و ظاهر و مشهود شده است.سوره مبارکه ناس از جمله سوره هایی است که در عین کوچکی حامل بسیاری از اسرار الهیّه است و اگر این اسرار خوب فهمیده شوند راه معنوی شخص خداجو و خداخواه برای درک عمیق مفاهیم اصیل دینی باز می شود.ما در قالب نکاتی چند به بعضی از این اسرار که در حدّ توان کم ما است اشاره می کنیم :


1.قطب مظهر همه اسماء و صفات الهی از جمله مظهر سه اسم : «ولیّ» و «ربّ» و «ملک» است.یعنی قطب بر تمام عوالم هستی و موجودات آن ها ، ولایت دارد و با اعمال این ولایت به تربیّت آن ها وپرورش استعدادهای آن ها می پردازد. پس به این ترتیب او ملک و شاه خلقت است و در چارچوب اذن الهی هر کاری که بخواهد در عوالم هستی انجام می دهد.به عبارت دقیق تر او از خود هستی و وجودی ندارد و وجودش در وجود الهی فانی شده و مجری اراده و خواست الهی است.


2.به این ترتیب او مظهر اسماء : «معبود» و «مسجود» هم هست.یعنی مردم خدایی را که در آینه قلب او متجلّی شده است عبادت می کنند.چه خود توجه و معرفت نسبت به این موضوع را داشته باشند و چه نداشته باشند.پس او «اله النّاس» یعنی «بت مردم» است. اساس ادیان الهی بر بت پرستی استوار شده است.البته بتی که خدا خود آن را تراشیده باشد.اگر بت پرستی تقبیح شده و حرام شمرده شده است از آن جهت بوده که مردم به دست خود بت می تراشند و می پرستند : «و اذ قال ابراهیم لابیه آزر اتتّخذ اصناما آلهة»(2) ، «و وقتی که ابراهیم به پدرش آزر گفت : آیا بت های را به خدایی گرفته ای؟»نه بتی را که خدا به دست خود تراشیده است : «فوجدا عبد من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علّمناه من لدنّا علما.قال له موسی هل اتّبعک علی ان تعلّمن ممّا علّمت رشدا....و لا اعصی لک امرا. قال فان اتّبعنی فلا تسئلنی عن شیء حتّی احدث لک منه ذکرا»(3) ، «پس بنده ای از بندگان ما را یافتند که از نزد خود به او رحمتی داده بودیم و از نزد خود به او علم آموخته بودیم.موسی به او گفت : آیا از تو پیروی بکنم تا از آنچه به تو تعلیم داده اند به من تعلیم دهی تا رشد کنم؟....و از اوامر تو سر پیچی نمی کنم.او گفت : اگر از من پیروی می کنی نباید از من چیزی بپرسی تا خود در باره آن به تو چیزی بگویم.»این کسی که موسی(ع) آنچنان می خواهد از او پیروی کند که هرگز مخالفت امرش را نکند و هرگز حقّ سوال از او را نداشته باشد بدون شکّ بت او خواهد بود.بتی که خدا با آن همه تاکیدهایی که در ابتدای آیه آورد به ما نشان داد خود او آن را تراشیده و درست کرده و قواعد بندگی را به او آموخته و از جانب خود به او علم داده است.وقتی شما کسی را تا بدان پایه در قلب خود جای دهید که در برابر او اجازه پرسشگری نداشته باشید و نتوانید به هیچ یک از اقوال و احوال و اعمال او اعتراض کنید او بت شما خواهد بود.پس خضر بت موسی بوده است.اما بتی که تراشیده به دست خدا بوده و فقط خدا را نمایش می دهد.اگر علی(ع) می فرماید : «انا عبد من عبید محمّد»(4) از این زاویه قابل بررسی و تامّل است.چون علی(ع) راز دان و اسرار شناس است.مقام و جایگاه محمّد(ص) را می شناسد.می داند که محمّد(ص) از خود هستی و حیثیّتی ندارد.فانی در ذات الهی است.می داند بندگی او بندگی حضرت حقّ تعالی است.

3.چون راه نفوذ شیطان ها از درون آدمی و از راه قلب است : «الّذی یوسوس فی صدور النّاس» نشان می دهد که راه رفتن به سوی خدا هم از طریق قلب است و در حقیقت ، صراط مستقیم الهی شاهراهی است که از درون قلب آدمی می گذرد و به سوی خدا می رود.زیرا از طرفی ابلیس سوگند یاد کرده است که بر سر صراط مستقیم می نشیند و نمی گذارد مردم به سوی خدا بروند :«قال فبما اغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم»(5) ، «گفت به خاطر آنکه مرا گمراه کردی بر سر راه آن ها در مسیر صراط مستقیم تو می نشینم» و از طرف دیگر خداوند در سوره ناس همانطور که دیدیم می گوید راه نفوذ شیطان ها از راه سینه و قلب است.با جمع میان این دو آیه معلوم می شود صراط مستقیم راهی است که از درون سینه و قلب آدمی می گذرد و ابلیس در حقیقت در درون سینه و قلب آدمی می نششیند و با ایجاد وسوسه نمی گذارد مردم به سوی خدا بروند.به همین جهت است که پیامبر(ص) فرموده اند : «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(6) ، «کسی که خود را بشناسد خدا را شناخته است.» این به آن معنی است که راه به سوی خدا و شناخت خدا از درون آدمی می گذرد.پس کسی که مدّعی رهبری دینی مردم است نیز باید اهل معرفت نفس باشد و از طریق قلب خود و از طریق پالایش قلب خود به سوی خدا رفته باشد.در این صورت او وقتی به مقصد برسد می تواند به عنوان یک بلد راه یعنی کسی که این راه را رفته و آن را می شناسد دست دیگران را نیز بگیرد و به سوی خدا ببرد.این معنا همانطور که می دانیم فقط در طریقت تصوف مطرح است و تنها در این طریقت است که قطب به عنوان یک کارشناس خبره نفس آدمی می تواند دست افتادگان در چاه نفس را بگیرد و بالا بکشد.این معانی و مسائل اصلا در قرائت صوری از دین مطرح نیست و متولّیان دین صوری فقط به فکر نوشتن و سخنرانی و آموزش نظری و پر کردن ذهن مردم هستند و توان حرکت دادن مردم در صراط مستقیم الهی را که از درون قلب آدمی می گذرد ندارند.

پس سوره ناس که دستور می دهد تا مردم به «ربّ» و «ملک» و «اله» ناس پناه ببرند با توجه به آنکه قطب ، خلیفه الهی بر روی زمین و صاحب همه اسماء و صفات حقّ است در حقیقت دستور پناه بردن به او را داده است.زیرا برای مردم پناه بردن به موجودی نادیده امکان پذیر نیست.به همین جهت خداوند برای خود خلیفه ای قرار داده است : «انّی جاعل فی الارض خلیفة»(7) و اسماء و صفات خود را به او تعلیم داده است تا مردم او را در وجود انسانی مانند خود و به طور ملموس مشاهده کنند و انس بگیرند و به سوی او حرکت کنند.بنابراین ، سوره ناس که جایگاه ابلیس و شیاطین را در قلب آدمی معرفی می کند در حقیقت دارد آدرس طریقت را به ما می دهد و به ما یادآوری می کند که راه به سوی خدا از درون قلب است.دشمن خدا هم درون قلب است.پس باید از راه قلب رفت.اما به مدد کسی که دست شیاطین از دامان او کوتاه است و او می تواند به سلامت ما را از راه قلبمان به خدا برساند و او در عصر غیبت ولیّ عصر(عج) کسی جز قطب نیست.

-----------------------------------

1.سوره ناس

2.انعام/74

3.کهف/65 - 70

4.

5.اعراف/16

6.بحار الانوار/ج2/ص32

7.بقره/30 :همانا من بر روی زمین جانشینی قرار می دهم.

No comments:

Post a Comment