Thursday, September 20, 2012

قطب ، نوح وقت و طریقت او کشتی نجات است!


مولانا می گوید نوح به خاطر آنکه به مقام فناء فی الله رسیده است از خود مرده و به حقّ زنده است.چشم و گوش و دیگر قوای او در اختیار حضرت حقّ است.وقتی با قومش سخن می گفته است به آن ها تذکر می داده است که چون من از خود مرده و به حضرت حقّ زنده هستم پس این سخنانی هم که می گویم سخنان من نیست سخنان اوست.بنابراین اگر کسی مخالف این دمی که من می زنم دم زند کافر می شود.
مولانا جسم را به روباه و جان موید به تاییدات الهی را به شیر تشبیه می کند.بنابراین وی مردم را روباه و قطب را شیر می داند.می گوید وقتی به قطب نزدیک می شوید این روباه جسم او ، شما را فریب ندهد و به بیراهه نبرد که گمان کنید او هم مانند یکی از شما است و از شیری که در درون او نشسته است و آن شیر همان خدا است غافل شوید و نسبت به قطب درشتی و بی احترامی کنید.مولانا می گوید اگر می خواهی غرّش شیر درون او را نشنوید در صورت ظاهری او اسیر نشوید.به بیان دیگر می گوید اگر می خواهید مورد عتاب او واقع نشوید گمان نکنید که او مانند شما همین صورت خاکی است و در درونش خدا حکومت نمی کند.می گوید اگر در درون نوح که قطب وقت خود بوده است خدا حکومت نمی کرد و او فانی در خدا نبود پس چگونه به آهی عالم را بر هم زد؟می گوید او صد هزار شیر در درون داشته است که اشاره به فرشتگان و جوانب مختلف وجودی قطب دارد که همگی به منزله شیران حقّ تحت فرمان او هستند.او قطب را آتش و مردم را خرمن معرفی می کند.ایمانی را هم که مردم باید به رسالت او بیاورند و بیعتی را که موظف هستند با او بکنند به عشری تشبیه می کند که باید به شکرانه برداشت محصول _ که همان حقّ حیاتی است که خدای تعالی به آن ها بخشیده است _ به او بپردازند.می گوید اگر مردم این عشر را پرداخت نکنند او آتش در خرمن آن ها یعنی آتش در هستی آن ها خواهد افکند.می گوید ای کاش این زخمی که او بر این ناسپاسان می زند زخم تن باشد اما او زخم به جان های آن ها نیز می زند و توفیق ایمان را از آن ها می گیرد.مانند فرعون که توفیق ایمان را از دست داد و غرق شد.تاریخ نمونه هایی از این آتش افکنی به وسیله اقطاب و مشایخ وقت در خرمن مردم را به ما گزارش کرده است.طوفانی که در اثر نفرین نوح آمد.بلایایی که بر سر اقوام عاد و ثمود و مصریان آمد.بلایی که در اثر نفرین علی(ع) در طول قرون متمادی بر سر امت اسلام آمد.حمله مغول و آن همه ویرانی ها که در اثر نفرین نجم الدین کبرا از مشایخ صوفیه پدید آمد و .....متاسفانه اینک نیز بلایی عظیم در راه است که حضرتش فقرای خود را به سلامت از آن بیرون خواهد آورد.


مولانا توصیه می کند در برابر قطب و در محضر او نباید روباه بازی در آورد.می گوید جان و تنتان ملک اوست.این ملک را به او تسلیم کنید و در برابر او و در محضر او منم منم نزنید و خود و اندیشه های خود را تسلیم او کنید.می گوید اگر در برابر او ادعای غنا نکنید و فقیر درگاه او باشید هم او و هم هر چه که او شکار می کند که منظور اسرار الهی است از آن شما خواهد بود.می گوید خدا وصف قطب است.چرا؟چون این خدا است که در قلب او نشسته و در قوای حسی و ادراکی او تصرف می کند.می گوید در محضر او که البته همه عالم محضر اوست ، مراقب دل خود باشید تا هر گمانی نسبت به قطب وارد آن نشود و عاقبت کار شرمنده نشوید.چرا که او بر همه دل ها اشراف دارد و ناخالصی های شما را مانند تار مویی که در شیر خوراکی افتاده است می بیند و آن ها را بیرون می کشد.می گوید در برابر او دل را از هر چه از کودکی در ذهن شما فرو کرده اند خالی و بی نقش و ساده کنید تا آیینه دلتان صاف و شفاف شود تا نقش های غیبی از درون او به درون شما بتابد و چشم دلتان به عالم پشت پرده و اسرار آن باز شود.می گوید چون او توان محک زدن باطن ما و قلب ما را دارد بنابراین بر باطن ما و بر قلب ما بدون آنکه به هیچ شک و تردیدی دچار شود تسلط و اشراف دارد :



گفت نوح ای سرکشان من ، من نی ام

من ز جان مردم به جانان می زی ام

چون بمردم از حواس بوالبشر

حق مرا شد سمع و ادراک و بصر

چونکه من ، من نیستم این دم ز هوست

پیش این دم هر که دم زد کافر اوست

هست اندر نقش این روباه ، شیر

سوی این روبه نشاید شد دلیر

گر ز روی صورتش می نگروی

غرّه شیران ازو می نشنوی

گر نبودی نوح را از حق یدی

پس جهانی را چرا بر هم زدی؟

صد هزاران شیر بود او در تنی

او چو آتش بود و عالم خرمنی

چونکه خرمن پاس عشر او نداشت

او چنان شعله بر آن خرمن گماشت

هر که او در پیش این شیر نهان

بی ادب چون گرگ بگشاید دهان

همچو گرگ ، آن شیر بر درّاندش

فانتقمنا منهمو(1) بر خواندش

زخم یابد همچو گرگ از دست شیر

پیش شیر ، ابله بود کو شد دلیر

کاشکی آن زخم بر تن آمدی

تا بدی ، کایمان و دل سالم بدی

قوّتم بگسست چون اینجا رسید

چون توانم کرد این سرّ را پدید؟

همچو آن روبه کَمِ اشکم(2) کنید

پیش او روباه بازی کم کنید

جمله ما و من به پیش او نهید

ملک ، ملکِ اوست ملک ، او را دهید

چون فقیر آیید اندر راه راست

شیر و صید شیر ، خود آن شماست

زانکه او پاک است و سبحان وصف اوست

بی نیاز است او ز نغز و مغز و پوست

هر شکار و هر کراماتی که هست

از برای بندگان آن شه است

نیست شه را طمع ، بهر خلق ساخت

این همه دولت ، خنک آن کو شناخت

آنکه دولت آفرید و دو سرا

ملک و دولت چه کار آید وِرا؟

پیش سبحان پس نگه دارید دل

تا نگردید از گمان بد خجل

کو ببیند سرّ و فکر و جستجو

همچو اندر شیر خالص تار مو

آنکه او بی نقش ، ساده سینه شد

نقش های غیب را آیینه شد

سرّ ما را بی گمان موقن شود

زانکه مومن آینه مومن بود

چون زند او نقد ما را بر محک

پس یقین را باز داند او ز شک

چون شود جانش محک نقدها

پس ببیند نقد را و قلب را


(مثنوی معنوی/دفتر اول/تهدید کردن نوح - علیه السّلام - مر قوم را ...)


****************************

1.اعراف/136 : از آن ها انتقام گرفتیم

2.شکم.کم اشکم کنید یعنی کمتر در شکم غذا بریزید و به فکر آن باشید.

No comments:

Post a Comment