Monday, February 25, 2013

شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد - 1






در مقاله : «در عالم معنا ، اصالت با طریقت است نه شریعت»(1) به بیان یکی از دلایل عدم اصالت شریعت در عالم معنا اشاره کردیم و گفتیم یکی از دلایل عدم اصالت شریعت و اینکه به حقیقت راهنمایی نمی کند و به حقّ نمی رساند این است که عشق زمینی آنچنان نیرومند است که می تواند اعتقاد به شریعتی خاص را در فرد عاشق سست و باطل کند.به این معنا که اگر فردی که به شریعتی خاص معتقد است ، عاشق فردی دیگر که به شریعتی دیگر اعتقاد دارد بشود ممکن است بخاطر عشقی که به او دارد ، دین و شریعت خود را تغییر دهد یا حداقل نسبت به شریعت مورد علاقه خود سست و کم اعتقاد شود.

اینک می خواهیم به دلایل دیگری که عدم اصالت شریعت در هدایت به حقیقت را به اثبات می رسانند اشاره کنیم.یکی دیگر از دلایل عدم اصالت شریعت ، تغییر شریعت در هر دین است.در هر دینی که خدای تعالی برای هدایت آدمیان فرستاده است قوانین شریعت نسبت به دین پیشین تغییر کرده است.نحوه نماز خواندن و روزه گرفتن و حج گزاردن و نذر کردن و وضو و غسل در هر دینی نسبت به ادیان دیگر متغیّر بوده است.این تغییرات نشانگر عدم اصالت شریعت است.زیرا سنت های الهی ای که مایه هدایت به حقیقت می شوند ، سنت هایی لا یتغیّر هستند :

«فلن تجد لسنت الله تبدیلا و لن تجد لسنت الله تحویلا»(2) ، «پس هرگز سنت الهی را تبدیل شده نخواهی دید و هرگز سنت الهی را دگرگون شده نخواهی یافت»

یکی دیگر از دلایلی که عدم اصالت شریعت را به اثبات می رساند این است که در تمام ادیان طریقت وجود دارد اما در مسیحیت ، شریعت وجود ندارد.به عبارت دیگر ، این موضوع به ما نشان می دهد دین بدون شریعت می تواند دینی زنده و هدایتگر باشد اما بدون طریقت امکان ندارد که اگر امکان داشت ، خدای تعالی دینی را هم بدون طریقت برای هدایت آدمی می فرستاد.خدای تعالی با تعطیل کردن شریعت در دین مسیحیت ، و یکسره طریقتی قرار دادن آن ، به همگان نشان داده است که شریعت در جاده هدایت از اصالت و اعتباری برخوردار نیست.

دلیل دیگر ما برای اثبات عدم اصالت شریعت در صراط هدایت ، شاگردی موسی بنا بر نص سوره کهف در محضر قطب زمان خود که گفته می شود خضر(ع) بوده است می باشد.همانطور که می دانیم موسی(ع) نماد شریعت و شریعت مفصّل است.همین موسی ، پس از آنکه تورات بر او نازل شده بود و خود هم یکی از پیامبران بزرگ محسوب می شد برای دریافت حقیقت ، مامور به خدمت و شاگردی در محضر خضر شد.اگر شریعت ، در صراط هدایت از اصالت و کفایت برخوردار بود که دیگر نیازی نبود تا شریعتی ترین پیامبر الهی به شاگردی در محضر ولیّ زمان خود و کسب حقیقت از محضر استاد طریقت بپردازد.

دلیل دیگر این است که قوانین شریعت در پاره ای از اوقات از جمله بیماری و مسافرت و دوره حایضگی بانوان تعطیل می شود.این نیز عدم اصالت شریعت را به روشنایی هر چه تمام تر نشان می دهد.زیرا متدینی که دردمند است و نیازمند جلب هدایت الهی است در هر لحظه از لحظات زندگی خود در پی جلب و نیازمند دریافت هدایت الهی است.اگر روزه ، در هدایت فرد متدین نقشی اصیل داشت به هنگام بیمار یا مسافر بودن فرد از عهده او برداشته نمی شد.اگر نماز در هدایت فرد متدین نقشی اصیل داشت به هنگام دوره حایضگی بانوان از عهده آنان برداشته نمی شد.واجب نبودن قضای نمازهای قضا شده در دوره حیض به روشنی به ما نشان می دهد که نماز هم نقشی اصیل در هدایت فرد متدین در صراط هدایت ندارد.زیرا اگر چنین نقشی را بر عهده می داشت ، بانوی متدین موظف می شد تا قضای آن را پس از اتمام دوره حایضگی به جا آورد.اگر حجّ در هدایت فرد متدین از اصالت برخوردار بود فقط بر عهده اشخاص متمکن قرار داده نمی شد.

دلیل دیگر ما تصریح خود قرآن به عدم اصالت شریعت است.خدای تعالی در قرآن خطاب به حضرت ختمی مرتبت(ص) که به عنوان شارع دین اسلام ، «منذر» محسوب می شده است می فرماید که تو در نقش شارع شریعتی نوین ، هادی محسوب نمی شوی و هدایتگر نیستی :

«انّما انت منذر و لکلّ قوم هاد»(3) ، «جز این نیست که تو تنها یک بیم دهنده هستی و هر قوم و ملّت و دوره ای یک هادی دارد»

اما البته چون حضرت ختمی مرتبت ، از بعد طریقتی نیز بهره مند بوده اند هادی عصر خویش نیز بوده اند اما این نقش هدایتگری را بخاطر بعد شریعتی وجود خود نداشته اند و قرآن بر این امر تصریح دارد.

دلیل دیگر بر اینکه شریعت اصالت هدایتگرانه ندارد این است که اساسا شریعت عبارت است از مجموعه ای از قوانین که برای تنظیم زندگی دنیوی متدینان در نظر گرفته شده است و هیچ کاربردی در آخرت نخواهند داشت.مثلا احکام و قوانین مربوط به ارث ، معاملات ، خمس و زکات ، نجاسات ، احکام آب ها و ...... همه مربوط به تنظیم زندگی دنیوی متدینان هستند و متدینان در زندگی اخروی خود هیچ نیازی به این احکام ندارند و این احکام و قوانین و شرایع در زندگی پس از مرگ باطل می شوند و هیچ نقشی را بر عهده ندارند.حتا نماز که ستون شریعت محسوب می شود نیز به زندگی دنیوی متدینان مربوط می شود. در اینجا از چند پنجره به نماز نگاه می کنیم :

نماز شکلی از ذکر الهی و یاد خدا در زندگی دنیایی است اما خود ذکر نیست.دو دلیل عمده بر این مطلب در اختیار داریم.یکی اینکه نماز عبارت از اعمال و اذکاری است که برای یادکرد از خدا انجام می شود اما لزوما خدا را به یاد نمی آورد و می تواند غافلانه خوانده شود که غالبا نیز اینچنین است و مبحث شکیّات به همین جهت باز شده است.نمازی که اینچنین غافلانه خوانده می شود چه نقشی در هدایت در صراط مستقیم ایفا می کند؟دیگر اینکه خدای تعالی میان نماز و ذکر خود تفاوت قایل شده است که این به همان دلیل نخست بر می گردد.یعنی نماز عبارت از اعمالی است که پنجاه درصد ممکن است با حضور قلب و توجه به خدا انجام شود و پنجاه درصد نیز ممکن است غافلانه انجام شود.خدای تعالی در این رابطه فرموده است :

«انّ الصّلوة تنهی عن الفحشآء و المنکر و لذکر الله اکبر»(4) ، «همانا نماز از فحشا و منکرات جلوگیری می کند در حالی که ذکر خدا حتما بزرگ تر (از نماز) است.»

در اینجا خدای تعالی میان نماز و ذکر خود تفاوت قایل می شود و ذکر خود را از نماز بزرگ تر بر می شمارد که این به روشنی به ما نشان می دهد که ذکر الهی ذاتی نماز نیست و در ذات و جان نماز وجود ندارد و ذاکر بودن یا نبودن نمازگزار در نماز خویش به حالات نفسانی و درونی او باز می گردد نه به اصل و ذات نماز.فحشاء و منکرات از جمله دزدی و زنا و ... هم اعمال زشتی هستند که زندگی دنیایی و هدایت حداقلی متدینان را به خطر می اندازند.و نماز که جلوی فحشاء و منکرات را می گیرد در حقیقت به تنظیم زندگی دنیایی کمک می کند و به متدینان حداقل نیروی معنوی ای را می دهد که به مدد آن ، متدینان از آلودگی به فحشاء و منکرات محفوظ می مانند.تازه این در صورتی است که نماز با شرایط آن اقامه شود.زیرا متدینانی با این مسایل درگیر هستند که از دین و هدایت حداقلی برخوردار هستند و بیشتر از آنکه یاد خدا برای آن ها مسئله باشد تنظیم زندگی دنیایی برایشان اهمیت دارد.سالکان و دردمندان درگیر فواحش و منکرات نیستند و گناهان آن ها از جنس دیگری است که فهمش برای غیر اهل الله اگر ناممکن نباشد بسیار سخت است ، مگر سالکان مبتدی که تازه در صراط مستقیم قرار گرفته اند و از قوت زیادی بهره مند نیستند و این هم بخاطر آن است که هنوز از جلد دین و هدایت حداقلی خود بیرون نیامده اند.پس قوانین شریعت برای تنظیم زندگی دنیایی وضع شده اند و در همین دنیا نیز باقی می مانند و به جهان آخرت راه نمی یابند و در آنجا کاربرد ندارند.اما ذکر الهی که ذاتی طریقت و ذاتی سالک الی الله است در دنیا باقی نمی ماند بلکه موجودی ملکوتی است که مهمان دنیا است و با سالک ذاکر یگانه می شود و اتحاد پیدا می کند و با او به سرای باقی می رود.ذکر الهی که ذاتی طریقت و سالک ذاکر است بر خلاف قوانین شریعت در سرای باقی نیز با شدت و حدت بیشتری تداوم خواهد داشت و ملکوتیان غرق در ذکر الهی خواهند بود.به ویژه که موانعی که در دنیا بطور جدی مانع ذاکر بودن و ذکر گفتن بودند در سرای باقی وجود نخواهند داشت و ذاکران با سرعت و توجه بیشتر و کامل تری ذکر خواهند گفت و به پیش خواهند رفت.نماز ستون شریعت و ذکر الهی ستون طریقت است و بالاتر و بزرگ تر دانستن ذکر الهی به معنای آن است که خدای تعالی طریقت را در مرتبه ای بالاتر و بزرگ تر از شریعت می نشاند.

دلیل دیگری که عدم اصالت شریعت را در هدایتگری نشان می دهد این است که هدف شریعت با التزام متشرّعان به انجام خشک «تکالیف شرعی» تحقق می یابد و شریعت نه التزامی به عبور متدینان و متشرعان از ظلمات و حجاب های ظلمانی به عالم نور دارد و نه دغدغه آن را در سر می پروراند.در حالی که به تصریح قرآن کریم هدف اصلی از انزال کتب و ارسال رسل این بوده است که پیامبران مبعوث شده به سوی مردم به مدد کتابی که بر آن ها نازل شده است مردم را از ظلمات و حجاب های ظلمانی به عالم و عوالم نوری عبور دهند و با توجه به آنکه این نور همان حضرت الله است ، در حقیقت مردم را به توفیق شهود الله و شهود وجه الله بار دهند :

«الر.کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربّهم الی صراط العزیز الحمید»(5) ، «الر.این کتابی است که بر تو فرو فرستادیم تا مردم را به اجازه پروردگارشان از ظلمات و حجاب های ظلمانی به نور ؛ به سوی صراط عزیز ستوده عبور دهی»

این به معنای آن است که شریعت دغدغه اصلی خدای تعالی و پیامبران او نبوده و نیست.دغدغه اصلی آن ها عبور داده شدن مردم – همه مردم – از ظلمات و حجاب های ظلمانی به عالم و عوالم نوری و نورانی است و این نه از عهده شریعت بر می آید و نه متولیان شریعت چنین ادعایی دارند و نه می توانند داشته باشند.بنابراین ، هدایت که عبارت است از عبور از ظلمات و حجاب های ظلمانی به نور و عالم نور و شهود نور ، نه در ذات شریعت است و نه شریعت می تواند در مسیر تحقق این هدف گام بر دارد و نه متولیان شریعت توان انجام این کار پیامبرانه را دارند.پس وقتی هدایت در عبور از ظلمات به نور تجلّی دارد و شریعت توان تحقق این هدف را ندارد این به معنای آن است که هدایت مورد نظر خدا و قرآن و پیامبر(ص) و خاندان او(ع) در شریعت موجود نیست و شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد و به هدف مورد نظر خدا و قرآن هدایت نمی کند و نمی رساند.     







1.وبلاگ تصوف شیعی ، مقاله فوق به آدرس : http://tasavof121.blogspot.com/2013/02/blog-post_24.html



2.فاطر/43

3.رعد/7

4.عنکبوت/45

5.ابراهیم/1

No comments:

Post a Comment