Tuesday, October 2, 2012

غزلی در وصف حضرت آقای دکتر نور علی تابنده - مجذوبعلیشاه






ظلمتی هستم امیدم نور توست
مرده ای هستم امیدم شور توست
ماهی سرگشته ام در بحر عشق
چشم امیدم به صید تور توست
خاک پاک و آسمان سینه چاک
فقر و عرفان جملگی مغرور توست 

لیلی و مجنون و آن افسانه ها
قصه ای از قصه های جور توست
آن انا الحقی که او بر دار گفت
یک نوای کوته از تنبور توست
صد هزاران شمس و مولانای عشق
شد یکی وان جذری از مجذور توست
آن همه ملک سلیمانی که بود
سفره ای از سفره های سور توست
چشمه آب حیات خضر هم
جرعه ای از چشمه های دور توست
یوسف مصری جمالش ظاهری است
ظاهر و باطن همه مسحور توست
آن دمی را هم که عیسی می دمید
یک نفس از سینه معمور توست
ما فقیر درگه و «مجذوب» تو
وین قیامت نفخه ای از صور توست
قبله عشاق عالم بی گمان
کعبه دل ، خانه مشهور توست
برگ سبزی تحفه «درویش» بود
آنچه گفتم پرتوی از نور توست


علیرضا عرب / 1382

No comments:

Post a Comment