Friday, October 26, 2012

قطب ، جانشین خدا بر روی زمین است و ابلیس ضدّ او است




حضرت مولانا می فرماید که چون خدای تعالی دلش می خواست شناخته شود و چون شناخت او بدون موجودی که ضدّ او باشد امکان نداشت و چون او ضدّی نداشت از این روی آدم(ع) را آفرید و او را به عنوان خلیفه و جانشین خود بر روی زمین منصوب کرد و او را آیینه ای قرار داد که شاهی او را تجلّی دهد و ابلیس را ضدّ او قرار داد تا با شناخت او که ضدّ آدم و در حقی

قت ضدّ شاهی خدایی است که در آیینه قلب او تجلّی دارد ، مردم بتوانند به شناخت حق تعالی توفیق یابند.حضرت مولانا می فرماید که خدای تعالی او را نور و صفای بی حدّ و بیکران عطا کرد و در برابر او به ابلیس هم که ضدّ او است ظلمت و تاریکی بی حدّی داد.در حقیقت ، خدای تعالی سپیدی و سیاهی را آفرید و آن ها را در برابر هم نهاد.سپیدی را آدم ، و سیاهی را که راهزن ره انسانیّت است ابلیس نام نهاد.حضرت مولانا از آدم و ابلیس به عنوان دو لشگرگاه یاد می کند تا به ما نشان دهد که آدم و ابلیس دو شخص نیستند بلکه دو شخصیّت هستند که در هر دوره ای در وجود دو شخص تجلّی و ظهور می یابند.یعنی در هر عصری یک کس هست که مظهر آدمیّت است و آدم وقت و عصر خویش است که حضرت مولانا و در مجموع ، صوفیّه نام او را «قطب» گذاشته اند و یک کس هست که مظهر تلبیس و شیطنت است و ابلیس وقت و عصر خویش است.مولانا به نمایندگی از جانب صوفیّه این نظریّه قرآنی را تبیین می کند که در هر دوره ای یک آدم که مظهر عدل و یک ابلیس که مظهر جور و ستم است وجود دارد.به همین جهت ، می فرماید که خدای تعالی پس از آدم ، هابیل و در برابر او و به عنوان ضدّ او ، قابیل را قرار داد.این سلسله اضداد در هر دوره و عصری ادامه یافت تا نوبت به ابراهیم و نمرود رسید.ابراهیم(ع) مظهر آدمیّت و تجلّی دهنده آدم(ع) در عصر خویش و نمرود نیز به عنوان ضدّ او و مظهر ابلیس و تجلّی دهنده تلبیس و شیطنت در همان عصر بوده است.پس از آن نوبت به موسی(ع) و فرعون می رسد تا نقش آدم و ابلیس عصر خویش را بازی کنند و این جریان اضداد ادامه می یابد تا نوبت به محمد(ص) و ابو جهل می رسد که همان نقش ها را در ضدّیّت با هم بازی کنند.مولانا این ها را به شکل پی در پی مثال می زند تا به ما نشان دهد تا وقتی که آدمی بر روی زمین زندگی می کند این اضداد در هر عصر و دوره ای وجود دارند که ارجمندی شأن و مقام آدم وقت یا همان قطب ، در هر عصر و دوره ای به وسیله پستی شأن و مقام و جایگاه ابلیس همان دوره شناخته می شود.هماطور که مولانا سرود :
پس به هر دوری ولیّ ای قائم است
آزمایش تا قیامت دائم است
در حقیقت و در باطن امر سروده است که :
پس به هر دوری ابلیسی قائم است

با هم اشعار نغز مولانا را می خوانیم :


بی ز ضدّی ضدّ را نتوان نمود
وان شه بی مثل را ضدّی نبود
پس خلیفه ساخت صاحب سینه ای
تا بود شاهیش را آیینه ای
بس صفای بی حدودش داد او
وانگه از ظلمت ، ضدش بنهاد او
دو علم بر ساخت ؛ اسپید و سیاه
آن یکی آدم ، دگر ابلیس راه
در میان آن دو لشگرگاه زفت(1)
چالش و پیکار ، آنچه رفت رفت
همچنان دور(2) دوم هابیل شد
ضدّ نور پاک او قابیل شد
همچنان این دو عَلَم از عدل و جور
تا به نمرود آمد اندر دور دور
ضدّ ابراهیم گشت و خصم او
وان دو لشگر ، کین گزار(3) و جنگجو
چون درازی جنگ آمد ناخوشش
فیصل آن هر دو آمد آتشش
پس حکم کرد آتشی را و نُکَر
تا شود حلّ مشکل آن دو نفر
دور دور و قرن قرن این دو فریق(4)
تا به فرعون و به موسیّ شفیق(5)
سال ها اندر میانشان حرب(6) بود
چون ز حدّ رفت و ملولی(7) می فزود
آب دریا را حَکَم سازید(8) حق
تا که ماند ، که بَرَد زین دو سَبَق؟(9)
همچنان تا دور و طور مصطفی
با ابو جهل ؛ آن سپهدار جفا

(مثنوی معنوی/دفتر ششم/حکمت در انّی جاعل فی الارض خلیفة)

**************************
1.زفت = قیر - سیاهی
2.دور = دوره
3.کین گزار = کینه جو
4.فریق = گروه - فرقه
5.شفیق = دلسوز
6.حرب = جنگ
7.ملولی = کسالت
8.سازید = ساخت
9.سبق = سبقت

No comments:

Post a Comment