Monday, October 29, 2012

پیروان همه ادیان و مذاهب - جز صوفیّه - اهل توقّف هستند


یکی از آسیب هایی که دامنگیر ادیان صوری(1) و پیروان آن ها است این است که پیروان ادیان و مذاهب صوری در دین مورد نظر خود و ولیّ صاحب آن دین یا مذهب توقّف می کنند.به این معنا که یهودیان در موسی(ع) و یهودیّت توقّف کرده اند و به ولیّ بعدی که عیسی(ع) باشد ایمان نیاورده اند.مسیحیان در عیسی بن مریم(ع) توقّف کرده اند و به محمّد(ص) ایمان نیاورده اند.ا
هل سنّت در حضرت محمّد(ص) توقّف کرده اند و به علی(ع) ایمان نیاورده اند.علی الّلهیان در علی(ع) توقّف کرده اند و به ائمّه بعدی ایمان نیاورده اند.واقفیّه در حضرت موسی بن جعفر(ع) توقّف کردند و به حضرت علی بن موسی الرّضا(ع) ایمان نیاوردند.شیعه اثنا عشریّه هم در حضرت مهدی(عج) توقّف کرده اند و در عصر غیبت دست از دامان اولیای الهی که مامور به هدایت مردم هستند برداشته اند.این در حالی است که روحانیّت رسمی که خود را متولّی دین صوری می داند در زمینه شریعت و لزوم صدور فتاوایی که مردم به آن نیازمند هستند هیچگونه توقّفی را نه به رسمیّت می شناسد و نه می پذیرد.اما وقتی نوبت به امر بسیار مهم تر و حیاتی تر ایمان و هدایت قلبی که می رسد مردم را به ظهور حضرت مهدی(عج) حواله می دهند و جلوی نزدیک شدن مردم به اولیای الهی را می گیرند.توضیح آنکه هر پیامبر و امام و ولیّ ای دو گونه مسئولیّت دارد :

1.مسئولیّت های شریعتی که مربوط به پاسخگویی به سوالات شرعی مردم در زمینه احکام فرعی فقهی می شود.

2.مسئولیّت های طریقتی که مربوط به گرفتن بیعت ایمانی از مردم و هدایت قلبی و باطنی آن ها می شود.

شریعت مربوط به حوزه احکام فقهی و فرعی است و به اصطلاح با فروع دین کار دارد.اما طریقت مربوط به امر ولایت است و ولایت عبارت از حقیقت نبوّت می شود و با عبور دادن سالک از برزخ که قیامت صغرا است و نیز از قیامت کبرا او را در مراتب ایمان و توحید سیر و سلوک می دهد و این ها - یعنی : نبوّت و معاد و توحید - هر سه از اصول دین هستند.

روحانیّت رسمی زیر بار غیبت حضرت(عج) در زمینه شریعت که با توضیحی که گذشت معلوم شد مربوط به حوزه فروع دین است و اهمیّت زیر بنایی و حیاتی در دین ندارد نمی رود و خود را به هزار زحمت می اندازد تا خلاء غیبت حضرت(عج) را پر کند و پاسخگوی سوالات شرعی مردم باشد.اما همین روحانیّت رسمی و علما و فقهای معظّم و گرامی وقتی که اولیای الهی در مکتب تصوّف ، مشغول بیعت گرفتن و دستگیری از مردم می شوند تا با اعمال ولایت الهی که مغز و اسّ و اساس و حقیقت نبوّت و در حقیقت از اصول دین و سلوک دهنده در دیگر اصول دین است به هدایت آن ها در مراتب قیامت صغری و کبرا که مراتب عالم معاد هستند و مراتب عالم توحید بپردازند به برخورد و مبارزه با مکتب تصوّف و صوفیان و بزرگان صوفیّه که اولیای الهی هستند می پردازند و به مردم می گویند فیض امام مانند خورشیدی که در پس پرده ابرها فرو رفته و گرما و روشنایی اش به زمین می رسد به پیروان و شیعیانش می رسد و مردم را به ظهور امام(عج) حواله می دهند.اما این پرسش در برابر آن ها قرار می گیرد که در عصر غیبت چرا شما خودتان منتظر ظهور ایشان نمی مانید و خود را با زحمت فراوان ، صاحب قوّه اجتهاد می کنید تا خلاء ایشان را برای پاسخگویی به سوالات کم اهمیّت شرعی که مربوط به فروع دین است پر کنید اما نیازی به پر شدن خلاء ایشان در امر طریقت و هدایت قلبی و باطنی که همانطور که گفتیم مربوط به حوزه اصول دین می شود نمی بینید؟این خلاف عقل و دین نیست؟

به عبارت دیگر ، روحانیّت محترم در زمینه بعد شریعتی وجود امام(عج) متوقّف نمی شود و توقّفی را به رسمیّت نمی شناسد.اما در زمینه بعد بسیار مهم تر وجود امام(عج) یعنی بعد طریقتی و هدایتی ایشان هم خود متوقّف می شود و هم مردم را دعوت به توقّف می کند.توقّف آن ها در این زمینه به این دلیل است که خود را در جایگاهی نمی بینند که توانایی هدایت ایمانی و قلبی و باطنی مردم را داشته باشند.زیرا راهنمایی مردم در امر شریعت ، با چند سال درس خواندن حاصل می شود اما هدایت مردم در صراط مستقیم طریقت نیازمند ده ها سال ریاضت و مخالفت با نفس است و صعب الوصول است.لذا به انکار چنین ضرورتی می پردازند. و این بطور دقیق مخالف اصول مطرح شده در جهان بینی قرآنی است.زیرا کمتر از ده درصد از آیات قرآن آیات فقهی و شریعتی و مربوط به حوزه فروع دین است و مابقی یعنی بیش از نود درصد آن ها آیات طریقتی و مربوط به هدایت و ایمان و مربوط به حوزه اصول دین است که موضوعات محوری مکتب تصوّف هستند.حال چگونه ممکن است که توقّف در این کمتر از ده درصد از آیات که مربوط به مسئله کم اهمیت احکام فقهی است روا نباشد اما توقّف در آن بیش از نود درصد از آیات که مربوط به مسئله ولایت و اصول دین است و قرآن برای آن نازل شده و پیامبر برای آن منظور مبعوث شده است روا باشد؟

و این در حالی است که این توقّف مورد نظر و مورد تاکید روحانیّت محترم و متولّیان دین صوری ، مخالف صد در صد آیات الهی قرآن است.از جمله خدای تعالی به آدمیان بشارت داده است که در هر دوره تاریخی یک هادی وجود دارد که مردم برای کسب هدایت می توانند به او رجوع کنند.خدای تعالی از او با نام : «هادی» نام برده نه پیامبر یا امام و این یعنی کسانی دیگر نیز در همیشه زندگی آدمی وجود خواهند داشت که نه پیامبر هستند و نه امام اما به اذن و اجازه الهی «هادی» مردم خواهند بود.یعنی خدای تعالی به طور دقیق ایّام دوره غیبت را پیش بینی کرده است : «انّما انت منذر و لکلّ قوم هاد»(2) ، «جز این نیست که تو (ای محمد) بیم دهنده ای هستی و هر قومی یک هادی خواهد داشت»

و نیز می توان به آیاتی استناد کرد که خدای تعالی هدف از ارسال رسل و انزال کتب را خروج مردم از ظلمات و ورود آن ها به عالم و عوالم نوری می داند.و این امری است که مربوط به حوزه فروع دین و صدور فتاوی نمی شود و از عهده علما و فقهای محترم بر نمی آید.یعنی اینان نمی توانند کاری پیامبرانه کنند و مردم را از ظلمات به نور عبور دهند.ضمن آنکه اگر ما بر اساس آموزش های علما و فقها و روحانیت محترم معتقد به توقّف در بعد طریقتی و هدایتی امام(عج) شویم و ایشان را فاقد نایبانی بدانیم که موظّف به دستگیری و هدایت مردم در عصر غیبت هستند ، در حقیقت ، قرآن را از خاصیّت و ویژگی اصلی اش که عبور دادن مردم از ظلمات به نور است ساقط کرده ایم.آنگاه این قرآنی که از هدف اصلی اش دور مانده و ویژگی اصلی اش از او سلب شده است دیگر به چه دردی می خورد و به چه کاری می آید؟تلاوت و رعایت تجوید برای ثواب بردن؟

آیات مورد نظر که هدف از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی را عبور یافتن مردم از ظلمات به نور معرفّی می کنند از جمله این آیات هستند :

«کتاب انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظلمات الی النّور باذن ربّهم»(3) ، «این (قرآن) کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از ظلمات به نور عبور دهی!»

«هو الّذی ینزّل علی عبده آیات بیّنات لیخرجکم من الظلمات الی النّور و انّ الله بکم لرءوف الرّحیم»(4) ، «او کسی است که آیاتی روشن را بر بنده اش نازل کرد تا وی شما را از ظلمات به نور عبور دهد»

پس هدف خدای تعالی از فرستادن پیامبران و نازل کردن کتاب های آسمانی از جمله قرآن این بوده است که پیامبران و اوصیای آن ها مردم را به مدد آن ها از قید حجاب های ظلمانی رهانیده و وارد عالم نور کنند.به ویژه در آیه اخیر ، خدای تعالی مردم را مورد خطاب قرار می دهد و به آن ها یادآوری می کند که کسی را به رهبری دینی بپذیرند که توان آن را داشته باشد تا با تمسّک به قرآن آن ها را از ظلمات به نور عبور دهد تا آنان بتوانند به زیارت جمال دل آرای خدای خود که نور آسمان ها و زمین است نایل شوند :

«الله نور السّماوات و الارض»(5) ، «خدا نور آسمان ها و زمین است»

بنابراین مشاهده می شود که قرآن و خدای تعالی هیچ توقّفی را در امر طریقت و هدایت و عبور مردم از ظلمات به نور به رسمیّت نمی شناسد و کسانی که مبلّغ و مشوّق توقّف در این امر حیاتی هستند در برابر قرآن و پیامبر و خدا صف آرایی کرده اند.

در مقابل این مبلِّغانی که توقّف در بعد طریقتی و هدایتی امام(عج) را تبلیغ و ترویج می کنند و مردم عاشق عبور از ظلمات به نور را به ظهور حضرت(عج) حواله می دهند صوفیّه قرار دارند که هم راستا با خدای تعالی و قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) مردم را دعوت به عبور می کنند و از لزوم این عبور سخن می رانند و خود با عبور از ظلمات به نور و قرار گرفتن در عالی ترین درجه نورانیّت که فناء ذاتی فی الله است توان آن را یافته اند که به پر کردن خلاء بعد طریقتی و هدایتی امام(عج) قیام کنند و وظیفه امام(عج) را در این بعد به دوش مبارک خویش بکشند و خدای تعالی را به اذن خود او به هدفش از نزول قرآن نایل کنند.

پس شیعیان حقیقی و واقعی همانگونه که سیّد حیدر آملی اشاره کرده است(6) صوفیان هستند که اهل عبور از ظلمات به نور هستند و در راستای هدف خدای تعالی و قرآن و پیامبران گام بر می دارند.

روایتی از حضرت جعفر صادق(ع) به دست ما رسیده است که ویژگی اصلی منتظران حقیقی و واقعی ظهور حضرت قائم(عج) را باز بودن مشاعر قلبی و حواس باطنی آنان یعنی باز بودن چشم و گوش و ... دل معرّفی می کند :

«عن أبي الربيع الشامي قال: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول: إنّ قائمنا إذا قام مدّ الله عز وجل لشيعتنا في أسماعهم وأبصارهم حتى [لا] يكون بينهم وبين القائم بريد يكلّمهم فيسمعون وينظرون إليه وهو في مكانه.»(7) ، «ابو ربیع شامی روایت کرده است که شنیدم که ابو عبد الله(ع) می گفت : قطعا وقتی که قائم ما قیام کند ، خدای عزّ و جلّ به گوش ها و چشم های شیعیان ما وسعت می بخشد تا بدون آنکه میان آن ها و قائم واسطه ای باشد قائم با آن ها سخن بگوید و آن ها بشنوند و او را ببینند در حالی که او بر سر جای خویش ایستاده باشد.»

یعنی امام صادق(ع) مهم ترین ویژگی شیعیان را به ویژه در عصر غیبت و به هنگام ظهور ، بهره مندی آنان از چشم دل باز و گوش دل باز و در کلّ ، بهره مندی آنان از مشاعر و حواس باطنی و قلبی باز می داند.و می دانیم که یکی از نشانه های عبور از ظلمات به نور که هدف از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی بوده است همین بهره مندی از چشم دل باز و گوش دل باز و مشاعر و حواس باطنی و قلبی باز است.و این نشان می دهد که اهل بیت رسولخدا(ع) هم داستان و هم راستا با قرآن هیچگونه توقّفی را در امر طریقت و هدایت قلبی و باطنی حتّا در عصر غیبت به رسمیّت نمی شناسند و نمی پذیرند.پس در عصر غیبت باید اولیایی باشند که خود عبور کرده باشند و توان عبور دادن مردم از ظلمات به نور و پر کردن خلاء غیبت امام(عج) را داشته باشند و با توجه به آنکه نه علما و فقهای عزیز مدعی چنین منصبی هستند و نه توان آن را دارند پس باید فضا را برای فعالیّت اولیای الهی صوفیّه باز کنند و بر علیه آنان جوّ سازی نکنند تا ایشان بتوانند وظایف طریقتی و قلبی و باطنی و هدایتی امام(عج) بر دوش بکشند و قرآن را در مسیری که برای آن نازل شده است به کار بگیرند.

بنابراین فقط با به رسمیّت شناختن مکتب تصوّف و فعالیّت اولیای الهی این مکتب است که قرآن خاصیّت و ویژگی اصلی خود را حفظ می کند و خدای تعالی به هدف خود از نزول آن دست می یابد و شیعیان آماده ظهور حضرتش می شوند!


*********************************

1.برای آشنایی با مفهوم دین صوری که این بنده حقیر آن را وضع کرده ام به مقاله : «دین نوری ، دین صوری» از اینجانب مراجعه فرمایید.

2.رعد/7

3.ابراهیم/1

4.حدید/9

5.نور/35

6.سیّد حیدر آملی فرموده است : «کسی که صوفی نیست شیعه نیست و کسی که شیعه نیست صوفی نیست.»

7.الاصول من الکافی/شیخ کلینی/ج 8/ص 241

No comments:

Post a Comment