Friday, February 24, 2012

سجده نور به نور (بحثی در باره جواز سجده بر انسان کامل) - (2)

قاضی نورالله شوشتری هم که از علما و عرفای بزرگ تاریخ تشیع و ناشر شیعه اثنی عشری در مملکت هندوستان بوده و عاقبت هم به فتوای علمای اهل سنت به شهادت رسیده است ، پس از نقل گفتار صاحب نواقض(30) که از سنیان متعصب ، و ناقد سجده صوفیه شیعی به بزرگان خود بوده ، به نقد و رد آرای سست وی در این زمینه می پردازد :
« صاحب نواقض گفته است : " و از لغزش ها و گناهان آن ها ، یکی هم آن چیزی است که ابن عبدالعالی ، موافق با علمای پیش از خود نوشته است و آن تجویز سجود از روی تعظیم برای بنده ای دیگر است. پس او و پیروانش از روی الحاد در دین و برای جلب دنیا و از روی دوری از خالق و روی آوردن به خلق ، به شاه اسماعیل بن حیدر سجده می کرده اند و این عمل ، عادت آن ها شده بوده است. تا آنجا که تارک این سجده را یزید می نامیدند و او را ساعتی مهلت نمی دادند. و یکی از برکات داشتن حالت محبت نسبت به این دو شیخ (= ابوبکر و عمر ، رضی الله عنهما) این است که به واسطه این محبت ، دو نعمت به من داده شده است و به واسطه این نعمت ها به دو امر ملهم شده ام که این دو امر مرا از قتل و نقصان در دین خلاصی بخشیده است. پس اگر این دو امر به من الهام نشده بود قطعا به یکی از آن دو کار (= قتل یا نقصان در دین) مبتلا شده بودم. من آن دو امر را در کتاب مطوّل شرح و تفصیل داده ام. هر کس که به این کتاب و این مبحث مراجعه کند ، بر تاریخ عجیب و امر غریبی اطلاع می یابد که یکی از آن ها با این مقام و دیگری (با مقام مناسب خویش) مناسبت دارد. همانطور که بر اهلش پوشیده نیست. خلاصه کلام آنکه ، هر کس که ذره ای از ایمان در قلبش وارد شده باشد می داند که کسی که سجده برمخلوق را– به ویژه پادشاهان دنیوی،و ویژه تر پادشاهی که عمرش را به اتفاق نظر علمای مذهبش در نافرمانی از پروردگار متعال و مخالفت با خاتم پیامبران(ص) سپری کرده است – جایز بداند ، ایمان ندارد و از زیانکارترین بندگان است. خداوند ، ایمان کامل را روزی ما فرماید که او پاداش نیکوکاران را تباه نمی سازد. "
من(31) می گویم : این مطلب قابل نقد است. برای اینکه سجده تعظیم نسبت به کسی که شایستگی آن را دارد در شریعت های پیش از اسلام ثابت شده است. چنان که در زمینه سجده فرشتگان به آدم(ع) ، و سجده برادران یوسف(ع) به او آمده است.و چیزی که نسخ نشده باشد نزد بعضی از اصولیین حجت است.و نسخ آنچه ما به آن اعتقاد داریم(= سجده تعظیم) قطعا ثابت نشده است.پس کسی که به این نوع از سجده اعتقاد دارد مجاز است که آن را تجویز کند.سجده شکر به هنگام رسیدن شادی ، نزد اهل سنت و جماعت هم جایز است.چنان که در کتاب هایشان به آن تصریح کرده اند.در مجموع ، هیچ یک از اصحاب ما به جواز سجده به کسی از روی تعظیم رأی نداده اند.بلکه حکم به حرمت آن یکی از اصول ایشان است.تا آنجا که شیخ شهید ما در " قواعد اصولی " خود ، به تنهایی فصل جداگانه ای برای آن در نظر گرفته و گفته است : " جز این نیست که سجده کردن برای بت ها ( کفر قرار داده شده است و برای پدر و آدمی از آدمیان که مقصود تعظیم به اوست کفر قرار داده نشده است.برای آنکه سجده کردن به بت ها ) به منظور عبادت آن ها صورت می پذیرد.بر خلاف پدر که مراد از سجده به او تعظیم اوست.
شایسته است که تقرب و نزدیکی به خدا از راهی صورت پذیرد که خدای تعالی آن را راهی برای تقرب به خویش قرار داده باشد.و تعظیم به پدر و شخص عالم ، راهی برای تقرب است.اگر چه تعظیم آن ها به این شکل (= به شکل سجده) جایز نیست اما آن به اعتبار آنکه به تعظیم آن ها امر شده است به کفر نمی انجامد."
این در حالی است که ما صاحب نواقض را به هنگامی که در سرزمین رافضیان بود در حال سجده به سران قزلباش و در حال عبادت و پرستش  پست ترین گوساله آن ها دیده ایم و هیچ شکی در اقدام وی به سجده به بت ها ، و به خاک مالیدن صورت خود برای انصاب و ازلام نداریم.»(32)
بر اساس کریمه : « و خداوند همه اسماء را به آدم آموخت »(33) آدم(ع) مظهر تمام اسماء و صفات الهی ، و در حقیقت ، مظهر اسم اعظم الله است که جامع جمیع اسماء الهی است.از حضرت باری تعالی با دو نام کلی در قرآن یاد شده است؛یکی "هو" و دیگری "الله".هو اشاره به مقام ذات دارد و غیر قابل معرفت است.بنابراین مورد عبادت واقع نمی شود.زیرا عبادت و پرستش به موجودی تعلق می گیرد که قابل معرفت باشد.آدمی نمی تواند موجودی را عبادت کند که آن را نمی شناسد.اما الله که جامع جمیع اسماء الهی است و آدم(ع) فانی مطلق در او و مظهر تام و تمام او بوده قابل معرفت و شناخت است و مورد عبادت واقع می شود.از جمله اسمایی که اسم اعظم الله جامع آن ها است ، اسماء : معبود و مسجود و رب العالمین است.آدم(ع) نیز به جهت دارا بودن همه اسماء و صفات الهی ، مظهریت این سه اسم را نیز دارا بوده است.یعنی آدم(ع) نیز – البته به نحو مظهریت – هم معبود عابدان ، هم مسجود ساجدان ، و هم ربّ متربیان بوده است.
اما نکته بسیار مهمی که نباید از آن غافل ماند ، آن است که در کریمه : « انی جاعل فی الارض خلیفة »(34) جاعل ، اسم فاعلی است که در معنای صفت مشبهه به کار رفته است.اهل فن می دانند که فاعلیت در اسم فاعل ، استمرار و تداوم ندارد.مثلا ضارب به کسی گفته نمی شود که همه عمر خویش را مشغول کتک زدن دیگران است.بلکه فقط وقتی به کسی اطلاق می شود که در یک مورد مشخص به زد و خورد با دیگری پرداخته باشد.بر خلاف آن ، حالت وصفیت در صفت مشبهه دایمی و همیشگی است.مانند سخی – بر وزن فعیل – که دلالت بر شخصی می کند که همیشه بخشنده و با سخاوت است.نه آنکه گاهی می بخشد و گاهی بخل می ورزد.حال در زبان عربی گاهی صفت مشبهه بر وزن فاعل می آید.یعنی از نظر شکل ، اسم فاعل است اما از نظر معنا و مفهوم ، صفت مشبهه. مانند صفت عالم ، وقتی که برای حضرت باری تعالی به کار می رود.صفت عالم اگر برای غیر حق تعالی به کار رود ، مانند کاربردش برای انسان ، دلالت بر وجود علم در پاره ای ازعمر و جهل در پاره ای دیگر از آن می کند.اما وقتی برای حضرت حق تعالی به کار می رود دلالت بر علم دایمی و همیشگی ، بدون جهل سابق و لاحق دارد.یعنی صفت مشبهه محسوب می شود.اسم جاعل در کریمه فوق نیز چنین است و گرچه بر وزن فاعل آمده اما صفت مشبهه است.یعنی خدای تعالی می فرماید : من به صورت دایمی و پی در پی و بدون هیچ فاصله و دوره فترتی ، خلیفه و جانشینی برای خودم بر روی زمین می گذارم.با پروازهرخلیفه ای به ملکوت اعلی ، خلیفه بعدی بدون هیچ درنگ و فاصله ای خلافت الهی و نمایندگی خدایی را در عالم و بر روی زمین بر عهده می گیرد.به قول حضرت مولانا :
                                       پس به هردوری ولیی قائم است
                                       آزمایش   تا  قیامت   دائم  است(35)
بنابراین بر خلاف باورعمومی ، آدم ، فقط یک نام برای اولین انسان خلق شده و اولین پیامبر الهی نیست.بلکه حالت نمادین دارد.به بیانی دیگر، آدم ، فقط یک شخصیت حقیقی نبوده بلکه این واژه بیانگر جایگاه و شخصیتی حقوقی است که صاحب این جایگاه و شخصیت در هر زمان ، واجد مقام آدمیت – جامعیت همه اسماء و صفات الهی – است.بنابراین همه خلفای الهی که از ابتدای خلقت آدم تا این زمان بوده اند و اینک نیز هست علاوه بر نام های شناخته شده خود یک عنوان کلی نیز دارند که آن ، عنوان : " آدم وقت " است.آدم وقت چون به مقام آدمیت بار یافته و همه اسماء و صفات الهی را دارا گردیده ، معبود عابدان و مسجود ساجدان است.چه این عابدان و ساجدان شعور و معرفت به این عبودیت و ساجدیّت خود نسبت به وی را داشته باشند و چه نداشته باشند.چه این ساجدیّت در محضر شخصی آدم وقت – البته به نحو غیر ارادی – برای سالکان طریق فنا ظهور و بروز بیابد و چه نیابد.
یکی از اسرار الهیه که از فرط ظهور بر همگان پوشیده مانده و فقط به اذن الهی برای برخی از بندگانش عیان گشته است مسئله سجده انسان به انسان در رویکرد اقامه نماز به سوی قبله واحد است. اگر سیاره زمین را که کروی شکل است به شکل یک دایره در نظر بگیریم کعبه ، مرکز و نقطه کانونی آن خواهد بود و مسلمانان که در نقاط مختلف زمین حداقل شبانه روزی 34 بار رو به سوی آن به سجده می پردازند در حقیقت رو به یکدیگر و به یکدیگر سجده می کنند.و این حقیقت زمانی روشن تر می شود که قطر این دایره را تنگ تر کنیم ، تا آنجایی که به کوچک ترین اندازه آن در محوطه مسجدالحرام برسد.اگر ، به ویژه در ایام حج ، که نماز جماعت با شکوهی به گرد خانه کعبه برقرار می شود کعبه یا همان نقطه کانونی دایره را در نظر نیاوریم خواهیم دید ساجدان همه به همدیگر سجده می کنند که یادآور سجده فرشتگان به آدم(ع) و اهل بیت یوسف(ع) به او خواهد بود.
در این نوع از سجدۀ انسان به انسان ، مسلمانان فارغ از اختلاف دیدگاه های فقهی و کلامی و قومی و نژادی – که عوامل ایجاد نزاع های تند و گاه خونین میان آن ها در عالم کثرت است – بر اساس کریمه : « از روح خود در او دمیدم »(36) در عالم حقیقت و از دریچه دید عالم وحدت و البته غالبا بدون توجه و معرفت ، به روح الهی که تجلی تام و تمام و کامل آن در " آدم وقت " متجلی است سجده می کنند.و در واقع به آدم وقت که مظهر جمال و جلال و کمال الهی است سجده می کنند.
اگر به روایتی که از حضرت باقر(ع) به دست ما رسیده است دقت کنیم این حقیقتی را که تبیین کردیم برای ما روشن تر می شود.حضرت در تفسیر آیه شریفه : « آیا از آفرینش نخستین ناتوان شده بودیم؟ نه ، آن ها از آفرینش تازه در تردیدند »(37) فرموده اند : پس از این عالمی که ما آدمیان در آن زندگی می کنیم عالم و آدم دیگری غیر از این عالم و آدم خواهند آمد.چنان که پیش از این عالم و آدم هم هزاران هزار عالم و آدم دیگر وجود داشته اند.(38)
در کلام مبارک امام(ع) از عبارت " الف الف " برای بیان تعداد عوالم و آدمیان پیش از این عالم و آدم استفاده شده است که به بیان ریاضی ، یک میلیون آدم و عالم می شود اما در معنا و مفهوم حقیقی به معنای نا متناهی بودن و ازلی بودن وجود عالم و آدم است.توجه در این روایت به ما می فهماند که مقام آدمیّت و الهیّت بر هم منطبق هستند و آدم وقت که به مقام آدمیت بار یافته است ، مظهر اسم اعظم الله و مسجود موجودات ؛ از جمله آدمیان است.
حال می خواهیم به شبهه ای که ممکن است در زمینه سجده به انسان کامل توسط مخالفان فقر و عرفان مطرح شود پاسخ دهیم.ممکن است اینان مطالب مطرح شده در این نوشتار را پذیرفته اما مقام آدمیت وقت را در انحصار انبیا و ائمه اطهار(ع) دانسته و دیگران ؛ از جمله اقطاب و مشاخ صوفیه را محروم از آن مقامات بپندارند.این در حالی است که با کمی دقت و توجه در آیات و روایات ، متوجه بطلان پندار آنان می شویم.از جمله آنچه در پاورقی مربوط به روایت سجده بر تربت پاک امام حسین(ع) آوردیم.ما به جهت رعایت اختصار از غور و بررسی همه جانبه در این زمینه پرهیز کرده و تنها به نقل کلامی از مرحوم آیت الله خمینی بسنده می کنیم :
« اما آنچه انبیا گفته اند را می توان با اِعمال آن به آنجایی که خود انبیا رسیدند رسید.برای اینکه امری که در یک فرد از بشر تحقق پیدا کرد برای طبیعت او ممکن است و لذا برای افراد دیگر هم ممکن می شود.پیغمبر اکرم(ص) با همین نماز بود که رسید.اگر هر کسی با دقت ملاحظه کند اسراری از صلاة را می فهمد و لذا در معراج هم حضرت همین عمل را بجا آورد.و اگر اسراری که در باره نماز در اخبار وارد شده ملاحظه شود معلوم می شود این اسرار از آنچه صوفیه می گویند بیشتر است و یا همان است که اینها گفته اند.»( 39)
این استدلال آقای خمینی در این عصر غیبت که دست همگان از دامان آن امام همام کوتاه است بیشتر به چشم می آید و راهگشای طالبان حقیقت و سلوک الی الله است و آن ها را از سرگشتگی وتحیر در این موضوع که «آیا در عصر غیبت ، کسی هست که ما زمام تربیت قلب خویش را به دست او بسپاریم؟» نجات می دهد.
                             ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.«وعلم آدم الاسماء کلها»(بقره/31) : «و(خدا) تمام اسم ها(ی خود) را به آدم آموخت.» ، «انی جاعل فی الارض خلیفة»(بقره/30) : «من قطعا بر روی زمین(به صورت دایمی و پی در پی) جانشینی (برای خود) قرار می دهم.» نیاز به گفتن است که تمام آیات و روایات و متون عربی به کار رفته در این نوشتار به وسیله نویسنده نوشتار ترجمه شده است.
2.«و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین»(بقره/34) : «به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید.پس همه سجده کردند جز ابلیس که سرپیچی کرد و بزرگی فروخت واز کافران شد.»
3.از آیه ای که می آوریم معلوم می شود اگر چه فرشتگان به آدمی که مجموعه هماهنگی از جسم و روح الهی بود سجده کردند ، اما توجه آن ها به بعد الهی وجود وی بوده است : «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»(حجر/29) : «وقتی آفرینش او را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم همگی به او سجده کنید.» چنانکه مشهود است دستور الهی مبنی بر سجده همه فرشتگان به آدم در حالی صادر می شود که آدم مجموعه کاملی از جسم و روح الهی بوده است.یعنی آن ها ظاهرا جسم ، اما در واقع روح الهی را سجده کردند.درست همانگونه که برای صوفیان – در حالت های ویژه – در برابر قطب و مشایخ رخ می دهد.
4.«اذ قال یوسف لابیه یا ابت انی رأیت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین»(یوسف/4) : «یوسف به پدر خویش گفت : ای پدر ، من یازده ستاره و ماه و خورشید را دیدم.همه آن ها را در حال سجده به خودم دیدم.» نکته قابل ملاحظه در این آیه ، بشارت الهی به یوسف کودک است مبنی بر اینکه وی در بزرگسالی به مقام جامعیت میان کثرت و وحدت ، و صحو بعد المحو ، و جمع الجمع ، و بقای بعد از فنا می رسد.شاهد ما بر این مطلب ، دو بار استفاده از فعل رأیت – که این فعل ، نشانه ای از روش شهودی همه پیامبران که یوسف در اینجا نمادی از ایشان است در مسیر خداشناسی می باشد. – توسط یوسف است.اولی اشاره به عالم کثرت و دیگری اشاره به عالم وحدت دارد.
5.«و رفع ابویه علی العرش و خروا له سجدا و قال یا ابت هذا تأویل رویای من قبل قد جعلها ربی حقا»(یوسف/100) : «و پدر و مادرش را بر تخت نشاند و همگی در برابر او به سجده افتادند.گفت: ای پدر، این تأویل رویای ایام کودکی من بود که پروردگارم آن را تحقق عملی بخشید.»
6.نور/35 : « الله نور السماوات والارض »
7.کافی ، ج1 ، ص90
8.آداب الصلوة ، امام خمینی ، ص252
9.همان ، ص263
10.بحارالانوار ، ج15 ، ص29 : « و خلق من نور اللوح القلم و قال له : اکتب توحیدی.فبقی القلم الف عام سکران من کلام الله تعالی.فلما افاق قال : اکتب.قال : یا رب و ما اکتب؟ قال اکتب : " لا اله الا الله ، محمد رسول الله ".فلما سمع القلم اسم محمد(ص)خرّ ساجدا و قال : سبحان الواحد القهار.سبحان العظیم الاعظم...»
11.قلم/1
12.سجد = سجده کرد.
13.خرّ ساجدا = به سجده افتاد.
14.ص/72-71
15.بحارالانوار ، ج15 ، ص32 : «فلما خلق الله تعالی آدم(ع) اوحی الی الملائکة : " انی خالق بشرا من طین.فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. " فحملت الملائکة جسد آدم(ع) و وضعوه علی باب الجنة و هو جسد لا روح فیه ، والملائکة ینتظرون متی یومرون بالسجود و کان ذلک یوم الجمعة بعد الظهر.ثم ان الله تعالی امر الملائکة بالسجود لآدم(ع).فسجدوا الا ابلیس لعنه الله.ثم خلق الله بعد ذلک الروح و قال لها : ادخلی فی هذا الجسم.»
16.قلزم/ملا علی بیدختی " نور علیشاه ثانی " ، ج1 ، ص63 : « فلما مضی ثلاثة اشهر امر الله البحار و الجبال و الاشجار و کل شیء ان یسجدوا لمحمد(ص) حتی وضع جمل ابی قحافة رأسه علی الارض فکلما ضربه لم یحرک رأسه فنادی هاتف لا تضربه فان الله امر ایاه و کلشیء ان یسجدوا لامر عظیم.»
17.«و لما مضی اربعة رأی حبیب الزاهد من اشهر علماء الیهود غزالا یسجد فجاء لیحرکه فسمع هاتفا یقول : دعه فانه و کل المخلوقات امروا ان یسجدوا للنبی الامی الذی صار من حمله اربعة اشهر.»
18.بحارالانوار ، ج85 ، ص153 : «السجود علی تربة الحسین علیه السلام یخرق الحجب السبع.»
19.چند نکته عمیق دیگر در این روایت شریف موجود است که چون مربوط به موضوع نوشتار ما نیست در پاورقی توضیح می دهیم :
الف.از این روایت استفاده می شود که امام جعفر صادق ( ع ) فقط  به  فقه وعلوم ظاهری اهمیت نمی داده اند ، بلکه امر طریقت و سلوک الی الله را هم مهم می شمرده اند ، وعبوراز این حجاب های هفتگانه را برای نیل به مقام کمال مطلق ، لازم و واجب می دانسته اند.
ب.از این روایت استفاده می شود که کسانی که فقط فقه و جنبه ظاهری دین را از امام صادق گرفته ، و با طریقت تصوف و عرفان – که جنبه باطنی دین و وجود مقدس اهل بیت(ع) است ، و آدمی را از حجاب های هفتگانه عبور می دهد – مخالفت می کنند ، و اصولا این معانی را قبول ندارند ، شیعه نصفه و نیمه و ناقص بوده ، در حقیقت مخالف جنبه باطنی اهل بیت(ع) هستند.
ج.ازاین روایت استفاده می شودکه امام صادق(ع) نیل به مقامات عالیه انسانی بلکه نیل به عالی ترین مقام انسانی و عبور از همه حجاب های هفتگانه را ویژه اهل بیت(ع) ندانسته و با این توصیه ای که به همگان ارایه می فرمایند معلوم می شود که نیل به مقام انسان کامل را برای همگان از جمله اقطاب و مشایخ صوفیه ممکن و میسر و بلکه واجب می دانسته اند.
20.به فتح لام ، یعنی کسی که به خلوص ذاتی دست یافته و ارزش وی به اعمالش سنجیده نمی شود(صافات/40-39) ، بنابراین در عرصه قیامت احضار نمی گردد(صافات/128-127) ، از دایره تسلط و گزند ابلیس و شیاطین بیرون است(ص/83-82) ، بر صراط مستقیم و خود ، صراط مستقیم است(حجر/41-40)، تنها او به مقام بندگی دست یافته و تسبیحش پذیرفته است(صافات/160-159) ، سوء و فحشا از دامن مطهرش دور است(یوسف/24) ، و صاحب «ذکر»ی است که قدمتی به قدر عمرآدمی دارد وخط سیرآدمی ازاسفل السافلین تا اعلی علیین مقام مخلصین است(صافات/169-168) و این ها ویژگی های برخی از انبیا  و اهل بیت(ع) و اقطاب در عصر غیبت است.
21.بحارالانوار ، ج23 ، ص102 ، حضرت جعفر صادق(ع)
22.این معنا به روشنی از قرآن استفاده می شود.زیرا قرآن از طرفی موجودات را به دلخواه خودشان مطیع اوامر حقّ معرفی می کند : «فقال لها للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین» ، «به آسمان ها و زمین گفت : به دلخواه یا به اجبار بیایید.گفتند : به دلخواه می آییم.»(فصلت/11) ، و از طرف دیگر ، موجودات را در حال سجده به خدا معرفی می کند :«ولله یسجد من فی السماوات والارض طوعا و کرها» ، «آنچه در آسمان ها و زمین است ، در حال سجده به خدا هستند»(رعد/15) پس ، از نظرقرآن حقیقت سجده ، اطاعت امر است. و این حقیقت وقتی روشن تر می شود که بدانیم مشرکانی که در دنیا اطاعت امر خدا را نمی کرده اند ، وقتی در آخرت به سجده امر می شوند ، نمی توانند سجده کنند : «یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السجود فلا یستطیعون» ، «در آن روز سخت به سجده امر می شوند اما نمی توانند.»(قلم/42)
23.چنان که در حدیث قدسی شریف و معروف به " قرب نوافل " آمده است : و انه لیتقرب الیّ...(اصول کافی ، ج4 ، ص53 )
24.طارق/9 : «یوم تبلی السرائر»
25.فرقان/29-27 : « و روزی که ستم کننده ( بر خویش ) دست های خود را به دندان می گزد ومی گوید: ای کاش با رسول زمان خویش همراه شده بودم.ای وای بر من ، کاش با فلانی دوستی نمی کردم.قطعا او مرا از راه " ذکر " (= رسولخدا) – پس از آنکه به نزدم آمده بود – به در کرد.و شیطان ، انسان را (در گرفتاری) وا می گذارد و نومید می کند.
26.انفاق/17 : وقتی تیر می انداختی ، تو نبودی ، خدای بود که تیر می انداخت.
27.بحارالانوار ، ج72 ، ص264
28.تفسیر مثنوی مولوی ، استاد همایی ، انتشارات آگاه ، تهران ، 2536 ، ص 190
29.آداب الصلوة ، امام خمینی ، صص285-284
30.منظور ، میرزا مخدوم بن میرعبدالباقی شریفی ، نویسندۀ نواقض الروافض در نقد تشیع و تصوف است.
31.قاضی نور الله شوشتری
32.مصائب النواصب ، قاضی نور الله شوشتری ، ج2 ، صص168-165 با تلخیص.
33.بقره/31 : «و علم آدم الاسماء کلها»
34.بقره/30 : «قطعا من پی در پی جانشینی بر روی زمین خواهم گذاشت.»
35.مثنوی مولوی ، دفتر دوم ، بیت815
36.حجر/29 : «و نفخت فیه من روحی»
37.ق/15 : «افعیینا بالخلق الاول بل هم فی لبس من خلق جدید»
38.الخصال ، شیخ صدوق ، ج2 ، باب الواحد الی المائة ، روایت54
39.دقیق ترین و عمیق ترین مفهوم الگو بودن انبیا و اهل بیت(ع) و اولیا همین مطلب است.آن ها الگو قرار داده شده اند تا ما با پیروی از آن ها که به قلۀ معرفت صعود کرده اند ، طریق آن ها را طی کرده و همچون ایشان به قلۀ معرفت و انسانیت صعود کنیم و حایز مقام فناء فی الله شویم.روغن مالیدن به موها و نمک خوردن پیش از شروع به غذا و....اگر چه از سنن نبوی بوده و عمل به آن ها نیکو است اما حصر مفهوم الگو بودن انبیا و اولیا در این موارد ، ناشی از سطحی نگری است.
40.تقریرات فلسفۀ امام خمینی ، اسفار(3) ، آیت الله سیّد عبدالغنی اردبیلی(ره) ، ص499

No comments:

Post a Comment