Sunday, October 27, 2013

مومن و شیعه مورد نظر علی(ع) ، صوفیه هستند



«یا سلمان و یا جندب!
لا یکمل المومن ایمانه حتّی یعرفنی بالنّورانیّة.
و اذا عرفنی بذلک ، فهو مومن ممتحن امتحن
الله قلبه للایمان ، و شرح صدره للاسلام ، و
صار عارفا بدینه مستبصرا.و من قصر عن ذلک
فهو شاکّ مرتاب.
یا سلمان و یا جندب!
انّ معرفتی بالنّورانیّة معرفة الله ، و معرفة الله
معرفتی ، و هو الدین الخالص!»(1)

«ای سلمان و ای جندب!(=ابوذر) ایمان مومن ،
کامل نمی شود مگر اینکه مرا به نورانیّت بشناسد.
هنگامی که مرا به نورانیّت شناخت ، پس او مومن
امتحان پس داده ای است که خداوند قلب او را
برای ایمان آزمایش کرده ، و سینه او را برای اسلام
گشاده است ، و او در این حال ، عارفی است که
به دین خدا بینا شده است.و هر کس که از دستیابی
به نورانیت کوتاهی بورزد ، شک کننده در تردید مانده
است.
ای سلمان و ای جندب!
شناخت نور من ، شناخت خدا است و شناخت خدا
شناخت من است.و این همان دین خالص است!»

در این روایت شریف و صحیح ، علی(ع) دین مورد نظر
خود را «دین نوری» معرفی می کند.یعنی دینی که
بر اساس روش آن بتوان به نورانیت قلبی دست یافت
و نور علی(ع) را که همان نور الهی و همان وجه الله
ذوالجلال و الاکرام است مشاهده کرد.علی(ع)
می فرماید که ایمان وقتی ایمان کامل و درستی است
که بر اساس کسب نورانیت به دست آید.به عبارت دیگر ،
بر اساس فرمایش علی(ع) خطاب به سلمان و ابوذر ،
مومن باید یک ولیّ نورانی و الهی داشته باشد تا تحت
ولایت نوری و الهی او تربیت شود و با عبور از حجاب های
ظلمانی وارد عالم نور شود که این عالم نور ، همان باطن
آن ولیّ الهی و از دیدی دیگر همان «الله نور السماوات
والارض» یعنی همان وجه الله است.با شهود این نور
است که مومن ، مومن می شود و از ایمان کاملی
بهره مند می شود و در آزمایش الهی سربلند و پیروز
بیرون می آید و یک مومن امتحان پس داده محسوب
می شود.
نکته ای که در این روایت شریف موجود است و نشان
می دهد که دین مورد نظر حضرت ، همین دین نوری صوفیه
است ، کلمه : «عارفا» است.عارف کسی است که عرفان
دارد و عرفان امری قلبی است نه عقلی و مغزی و از راه
عمل به شریعت به دست می آید و افاضه شدنی از ناحیه
ملکوت الهی است نه نتیجه تلاش های عقلانی یا اجتهادات
فقهی.عرفان ، عبارت از علم حضوری به تمامی جزییات
است در حالی که تلاش های عقل نظری در حوزه فلسفه
و فقه و تفسیر و ..... علم حصولی و مدرسه ای نسبت به
کلیات است.همین یک کلمه ؛ یعنی کلمه «عارفا» که نشان
می دهد مومن مورد نظر علی(ع) مومن اهل سلوک عملی
و عرفانی است نشان می دهد دین مورد علاقه علی(ع)
دین نوری صوفیه است.
و اما اشاره حضرت(ع) مبنی بر اینکه هر کس که در راه
رسیدن به این نورانیت ، کوتاهی کند و به عالم نور وارد نشود
«شاک مرتاب» یعنی «شک کننده و در تردید مانده» است
نشان می دهد که «دین صوری» و سنتی موجود در جامعه
که نهاد روحانیت آن را نمایندگی و سرپرستی می کند و
محور آن بر اساس اجتهادات عقلی و نظری و شخصی در
حوزه های فقه و فلسفه و روایات و تفسیر و تاریخ و ....
استوار است مورد نقد و رد حضرت می باشد و حضرت این
نوع از دینداری و دین ورزی را نمی پذیرد و متدینان به این
نوع از دینداری را به دلیل آنکه به نور و شهود بار نیافته اند
«شک کننده و در تردید مانده» معرفی می کند.
رووس فرمایشات حضرت را در این روایت شریف و عمیق
می توان در این بندها خلاصه کرد :
1.کسی مومن مورد نظر اهل بیت رسول(ع) محسوب
نمی شود مگر آنکه با عبور از حجاب های ظلمانی ، وارد
عالم نور شده باشد.
2.مومن مورد نظر ، کسی است که در محضر یک ولیّ
زنده الهی که صاحب مقام ولایت باشد و در جامعه حضور
فیزیکی داشته باشد و باطنش نورانی باشد در حال سلوک
به سوی عالم نور و سلوک به سوی ورود به باطن آن ولیّ
باشد.
3.نور این ولیّ الهی همان نور خدا است و این نشان می دهد
که ولیّ مورد نظر حضرت(ع) کسی است که به مقام «فناء
فی الله» رسیده باشد و از خویش حیثیت و شخصیتی نداشته
باشد.در غیر این صورت ، هر گز نور او همان نور خدا نخواهد
بود.و «فناء فی الله» از آموزه های الهی صوفیه است که
علما و فقها به شدت آن را رد می کنند و از این منظر نیز
می توان به میزان دوری آن ها از علی(ع) و خاندان اهل بیت
رسول(ع) پی برد.
4.مومن مورد نظر مومنی است که در کوره های مختلف
آزمایشات الهی مورد امتحان قرار گرفته و قبول شده است و
این نیز بر سلوک عملی مومن مورد نظر دلالت می کند که این
نیز فقط با آموزه های مکتب نورانی تصوف همخوانی دارد و با
دین صوری رایج در جامعه که با تحصیل در حوزه و کسب مقام
اجتهاد ، شخص مجتهد بدون پشت سر گذاشتن هیچگونه
ابتلا و امتحان الهی ، مومن و اسلام شناس محسوب و معرفی
می شود هیچگونه همخوانی و تناسبی ندارد.
5.«مستبصرا بدینه» نشان می دهد که مومن مورد نظر با ورود
به عالم نور و با باز شدن حواس و مشاعر باطنی و قلبی اش
صاحب بصیرت و بینایی می شودو بدون هیچگونه شکی به
تمام زوایای دین خود آگاه و بینا است.در حالی که رساله های
فقهی و عملی آقایان علما و فقها - که عالی ترین متدین در
سیستم دین صوری و سنتی به حساب می آیند - پر است
از احکام احتیاطی.و احتیاط نشانه شک و عدم یقین است.پس
این علما و فقها که متولیان و سرآمدان دین صوری و سنتی
محسوب می شوند «مستبصرا بدینه» نیستند و یکی از مهم ترین
معیارهای مومن وشیعه مورد نظر علی(ع) را ندارند.
6.حضرت(ع) فقط دو حالت را در دینداری متصور می دانند :
یکی سلوک عملی تحت ولایت یک ولیّ الهی و ورود به عالم
نور که با باز شدن مشاعر و حواس قلبی و باطنی شخص متدین
همراه است و حضرت اینان را صاحبان یقین و مومنان مورد نظر
خود می دانند.
دیگری تحصیل در حوزه های علمیه و کسب قوه اجتهاد عقلی و
نظری یا مقلد یکی از این آقایان شدن که توام با درماندگی در
حجاب های ظلمانی و عدم ورود به عالم نور و کور بودن و
بسته بودن مشاعر و حواس باطنی و قلبی است و محصول
آن طبق فرمایش حضرت(ع) اقامت دایمی در شک و تردید و دو دلی
و پرداختن به احکام احتیاطی است و حضرت اینان را از خود نمی داند.
7.دینداری نوری و ورود به عالم نور و شهود باطن ولیّ الهی که
شهود حضرت الله است ، همان «دین خالص» مطرح در قرآن و
دین مورد نظر علی(ع) است!

8.فعل «صار» در «صار عارفا» بر «شدن» دلالت می کند.یعنی بر
استحاله و دگرگونی ذاتی.مانند سگی که در نمک زار می افتد و به
نمک تبدیل می شود.«شدن» بر سلوک عملی و تبدیل شدن از چیزی
به چیز دیگر دلالت می کند.پس «صار عارفا» کسی را به ما معرفی
می کند که با سلوک عملی از عبودیت به ربوبیت ، و از بندگی به
خدایی و از صفات بشری به صفات الهی تغییر ماهیت می دهد.و این
با مطالعه و تحصیل و اجتهاد و تقلید فقهی به دست نمی آید.با سلوک
عملی تحت ولایت یک ولیّ الهی زنده و حاضر در جامعه به دست
می آید.عبارت : «امتحن الله قلبه للایمان» گویای حرکت قلبی است
نه حرکت عقلی و مغزی.و این مدعای ما را به اثبات می رساند!
با در نظر گرفتن این شرح کوتاه به سادگی می توان نتیجه گیری
کرد که روش دینی مورد نظر جضرت با آن مولفه هایی که در نظر
گرفته اند عبارت از روش مکتب شیرین و نورانی تصوف است
و در حقیقت ، حضرت مهر تاییدی بر اصول و آموزه های مکتب
تصوف زده اند.
یا علی!

**************************
1.با اختلاف اندک :بحارالانوار/ج 26/ص1 ،
مرآة الحقّ/حضرت آقای مجذوبعلیشاه همدانی/ص253

Saturday, October 26, 2013

سه غزل در وصف مولا علی (ع) به مناسبت عید غدیر

این سه غزل را که در وصف مولا علی(ع)
سروده ام به مناسبت عید غدیر خم خدمت
دوستان و عزیزان تقدیم می کنم.غزل :
«نگاه روشن علی» در سبک : «عرب - نیمایی»
سروده شده است که سبک ابداعی بنده است و
سال 1382 در کتابخانه ملی به ثبت رسیده است.
سبک «عرب - نیمایی» سبکی در قالب است که
بر اساس آن می توان فرم های قدیمی مانند غزل
و مثنوی و قصیده و رباعی و .... به شیوه نیمایی
سرود.یعنی می توانیم مثلا غزل بسراییم اما طول
مصرع ها را بنا بر نیاز ، کوتاه و بلند کنیم.این
کار به ما کمک می کند تا به میزانی که نیاز داریم
از کلمات استفاده کنیم و سخن خویش را کامل کنیم.
نه آنکه بخاطر رعایت کردن وزن هماهنگ مصرع ها
مجبور باشیم مضمون کم را با کلمات زیاد ، یا مضمون
زیاد را با کلمات کمی بیان کنیم.
 



روح مجدّد


علی بی شک که جانِ جان احمد بود
مریدِ سبزیِ راهِ محمد بود
چو خاموشی گزید آن باغبان گل
به جان باغبان ، روح مجدّد بود
اگر تا خانه حق ، خانه صد باشد
بدون شک ، علی در خانه صد بود
پس از او عدل هم در قاب دیواری است
عدالت تا علی را داشت ، ممتدّ بود
یتیمان در نگاهش غرق می گشتند
نگاه مهربان او چو بی حدّ بود
اگر امت چو یک میم محمد بود
علی در آن میان میم مشدّد بود

علیرضا عرب
1377.6.4
تهران



 
دل دریایی علی!

علی یک نسبتی با بیکران داشت
قدم بر خاک ، دل در آسمان داشت
علی چون یک مسافر زندگی کرد
در این تن جان خود را میهمان داشت
از امواج خروشان مصایب
دل دریایی او کی کران داشت؟
علی چون استخوانش در گلو بود
به دل عمری فغانی بی بیان داشت
دو چشم مهربانش شب نمی خفت
که چشمی با عبادت مهربان داشت
ز مرواریدهای چشم پاکش
مدینه ، نیمه شب یک آسمان داشت
فلق را صبح ها شرمنده می کرد
چو شب تا صبح ، چشمی پاسبان داشت

علیرضا عرب
1377
شهریار


 
نگاه روشن علی!

غزلی در سبک «عرب - نیمایی»

نگاه روشنش در ما اثر کرد
سحر آورد ، شب را دربدر کرد
صدایش آنچنان در چاه پیچید
که پژواکش همه تاریخ فردا را خبر کرد
شجاعت را چنان در خویش پرورد
که ماده شیر را هم با جسارت شیر نر کرد
شریعت با طریقت آنچنان در او گره خورد
که اینگونه حقیقت را بهشتی پر نفر کرد
و تا هفت آسمان عقل و عشق آنگونه پر زد
که عقل و عشق را پر بال و پر کرد
نبی او را چنان با لیلة القدر درخشان دل خویش آشنا کرد
که او را لیلة القدری یگانه در تمام عمر هر پیغامبر کرد
عجب دارم چگونه پهلوان پهلوانان جهان بر خاک افتاد
شهادت بی گمان شق القمر کرد!(1)

علیرضا عرب
82.8.23
19 رمضان
شهریار

***********************
1.اشاره به شکافتن سر حضرت(ع)

Wednesday, October 23, 2013

آیا آخوندها مسلمان تر از محمد(ص) هستند که حسینیه خراب می کنند؟



«أكثِروا ذِكرَ اللّه ِ عز و جل عَلى كُلِّ حالٍ ؛ فَإِنَّه لَيسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلَى اللّه ِ تَعالى ولا أنجى لِعَبدٍ مِن كُلِّ سَيِّئَةٍ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ مِن ذِكرِ اللّه ِ»(1)


«حضرت محمد(ص) فرمود :

«ذکر خدای عز و جل را در هر حالی زیاد بگویید که برای بنده هیچ عملی نزد خدا محبوب تر ، و در برابر هر بدی در دنیا و آخرت نجات بخش تر از ذکر خدا نیست!»

فقط ذکر قلبی ذکر بی حد است و می تواند مصداق ذکر گفتن در هر حالی باشد و ذکر زبانی را مثلا به هنگام خواب و خوردن و نوشیدن و حرف زدن نمی توان گفت.پس ذکر زبانی که ذکر آخوندها و متدینان به دین سنتی است مصداق ذکر بی حد نیست و اینان مشمول این بشارت رسولخدا(ص) نیستند.فقط صوفیه مشمول این بشارت و بشارت های مشابه هستند.زیرا ذکر قلبی که ذکر بی حد است فقط در اختیار صوفیه است!


1.كنز العمّال : ج 2 ص 243 ح 3931

Tuesday, October 22, 2013

تایید خانقاه و مجالس ذکر صوفیه توسط خداوند و رسولش(ص)


رسولخدا(ص) فرمود :


«انّ الملائکة تمرّون علی حلق الذکر فیقومون
علی رووسهم و یبکون لبکائهم و یومنون لدعائهم
فاذا صعدوا الی السماء یقول الله : یا ملائکتی!
این کنتم؟و هو اعلم.
فیقولون : یا ربّنا ، انّا حضرنا مجلسا من مجالس
الذکر.فراینا قوما یسبحونک و یقدسونک و یخافون
نارک.فیقول الله سبحانه : یا ملائکتی! ها ازود
عنهم و اشهدکم انّی قد غفرت لهم و آمنتم
مما یخافون.فیقولون : انّ فیهم فلانا و انّه لم
یذکرک.فیقول : قد غفرت له بمجالسته لهم.
فانّ الذاکرین لا یشقی بهم جلیسهم.»(1)

«ملائکه می گذرند بر حلقه ای از حلقه های
ذکر که ذاکران آن را بر پا داشته اند.پس می ایستند
بر محاذی سرهای ایشان و می گریند بر گریه های
ایشان و می گویند : خدایا مستجاب کن دعای ایشان
را.پس چون به آسمان روند ، خدای تعالی به ایشان
می گوید که ای فرشتگان من کجا بودید؟پس فرشتگان
می گویند : ای پروردگار ، ما حاضر شدیم در مجلسی
از مجلس هایی که ذکر می کردند.پس دیدیم جماعتی
را که تسبیح و تمجید و تقدیس شما می کردند از ترس
عذاب و آتش دوزخ.
پس خدای عزّ و جلّ می گوید : ای فرشتگان من! دور
می گردانم آتش را از ایشان و شاهد می گیرم شما را
که آمرزیدم گناهان ایشان را و ایمن گردانیدم ایشان را
از آنچه می ترسیدند از آن.
پس ملائکه می گویند : خداوندا ، در میان ایشان فلانی
ذکر نمی کرد.پس خدای تعالی می گوید که او را نیز
بخشیدم.به سبب مجالست او مر ذاکران را.چرا که
ذاکرین ، سبب شقاوت همنشین خود نمی شوند.»


از این روایت قدسی شریف و عمیق چند نکته برداشت
می شود :
1.عبارت : «حلق الذکر» به معنای : «حلقه های ذکر»
نشان می دهد آنچه برای خداوند مهم است این است
که بنده او ، او را یاد کند و مشغول ذکر او باشد.حالا به
هر دین و آیین و شریعتی که می خواهد معتقد باشد.
کلمه : «قوما» به معنای : «گروهی» این معنا را اثبات
می کند و نشان می دهد نوع دین و آیین در این مسئله
مدخلیتی ندارد و مهم این است که آن ها به یاد او هستند.
زیرا اصلا به نوع دین و آیین و شریعت این ذاکران اشاره ای
نشده است.و این به نوبه خود ثابت می کند که تصوف که
جانمایه آن بر ذکر الهی استوار است مکتبی فرا دینی
است و در هر دینی وجود دارد و جدای از تفاوت در برخی
آیین ها و سنت ها ، جانمایه همه سلاسل و مکاتب
باطن گرا یکی است و آن تمرکز بر ذکر الهی است.
2.مجالس ذکر الهی - که مجلس ذکر بودنش برای خداوند
در این روایت مهم است نه مسلمان و شیعه بودن و.... -
مجالس مقدسی هستند و ملائکه و فرشتگان در آن
تردد دارند و برای حاضران در آن طلب آمرزش و پذیرش
دعاهایشان را می کنند.این مجالس آنقدر مقدس هستند
که حتا کسی که اهل ذکر نیست در صورتی که در این
مجالس حضور یابد و ذکر هم نگوید به حرمت این مجالس
و همنشینی با اهل ذکر ، آمرزیده و دعایش
مستجاب می شود.
3.این روایت تاییدیه ای آشکار بر صحت و درستی و
شرعی بودن خانقاه و حضور در خانقاه و اشتغال به ذکر
الهی در خانقاه است.زیرا حلقه های ذکر در مساجد
تشکیل نمی شوند.مساجد جای نماز جماعت و عزادار
به شیوه های متعارف است.حلقه های ذکر در خانقاه ها
تشکیل می شوند.
4.این روایت شریف نشان می دهد که صاحبان ذکر و
مشغولان به ذکر الهی مورد تایید و عنایت الهی هستند.
پس چگونه برخی از علما و فقها به مقلدان خود فتوا
می دهند حضور در خانقاه ها و در جمع ذکری صوفیان
حرام است و آن ها را از رفت و آمد با صوفیان منع می کنند؟
این به معنای زیر پا گذاشتن رضایت الهی نیست؟این به
معنای ایستادن در برابر خواست خداوند نیست؟چرا فقها
و علما مصداق «نومن ببعض و نکفر ببعض» هستند؟به برخی
از روایات که خواسته های آن ها را برآورده می کند ایمان
دارند و به برخی دیگر که با تخیلات آن ها هماهنگی ندارد
کافر هستند؟چرا مردم در این مسایل به عقل خود و به
روایات و آیات رجوع نمی کنند و اختیار دین خود را به کسانی
می دهند که آن ها را به چاه «ویل» در می اندازند؟

*************************
1.بحار الانوار/ج73/ص468

Sunday, October 20, 2013

روحانیت و روشنفکران و صوفیان.کدامیک مورد عنایت ویژه الهی هستند؟


«اذا اراد الله بعبد خیرا ، فتح عینی قلبه.فیشاهد
بهما ما کان غائبا عنه»(1)

«وقتی خداوند خیر بنده ای را بخواهد ، چشمان
دل او را باز می فرماید تا او به مدد آن ها نادیدنی ها
و آنچه را از او غایب است مشاهده کند و به شهود
عینی دریابد!»

همانطور که دیده می شود در این روایت شریف ،
کسانی مورد عنایت خاص الهی هستند که روش
دینداری آن ها روش «نوری و شهودی» است و به
گونه ای دینداری می کنند و به گونه ای شریعت
را به کار می بندند که منجر به باز شدن چشمان
دل و شهود وجه الله می شود و شهود نادیدنی هایی
می شود که برای عامه مردم نادیدنی اما برای آن ها
بسیار دیدنی است.این روش ، روش صوفیه صافی
مشرب است.
اما کسانی که مانند نهاد روحانیت و روشنفکران دینی
روش دینداری آن ها روشی مبتنی بر تحصیل و مبتنی
بر ادراکات عقلی است و هیچ ارتباطی با عالم غیب و
با حضرت الله ندارند و مشاعر باطنی و قلبی آن ها باز
نمی شود ، بر اساس این روایت شریف مورد عنایت الهی
نیستند!
نکته دیگری که از این روایت شریف استفاده می شود
این است که باز شدن مشاعر و حواس باطنی و قلبی
ویژه اهل بیت پیامبر(ع) نیست و همگان می توانند به
این سعادت بزرگ دست یابند!

1.مستدرک الوسایل/ج5/ص297

Tuesday, October 15, 2013

دو بدعت خطرناکی که روحانیت در دین گذاشته است





در روایات صحیح از جمله در کتاب
شریف نهج البلاغه آمده است که
اسلام در آخرالزمان مانند یک پوستین
و کت وارونه خواهد شد و دیگر آن
اسلامی که خداوند فرستاده و
پیامبرش(ص) آورده نخواهد بود.
نکته 1 :
سرپرستی و تولیت دین اسلام از
قرن ها پیش تا امروز در اختیار
علما و فقها بوده و هست.
نکته 2 :
پس دین خدا را همین آقایان به
پوستین وارونه تبدیل کرده اند و از
اصالت انداخته اند.
نکته 3 :
مهم ترین اصلی که روشن می کند
این آقایان دین خدا را از اصالت انداخته اند
این است که روش نوری و دین نوری
پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) را تبدیل
به دین صوری کرده اند.یعنی پیامبر(ص)
و اهل بیت او(ع) از طریق ریاضات شرعی
و عبادات و بندگی متصل به دریای بیکران
علم الهی می شدند و به عالم نور وارد
می شدند و با بصیرت و بینایی قلبی
دینداری می کردند و تولیت و سرپرستی
دین خدا را بر عهده داشتند و اگر کسی
پرسشی دینی داشت پاسخ را از ذات الهی
می گرفتند و به او می دادند.اما این آقایان
با بدعتی آشکار ، دین را مانند کاهنان
تبدیل به یک مکتب آکادمیک کردند و اینگونه
وانمود کردند که راه تولیت و سرپرستی دین
خدا ، درس خواندن و تحصیل و اجتهاد عقلی
است.راهی درست در مقابل راه پیامبر و اهل بیت
او.
نکته 4 :
چون این بدعت خطرناک را در دین گذاشتند
به ناچار مجبور شدند بدعت دیگری را در دین
بگذارند و آن ارتزاق و کسب درآمد از راه دین
است.پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) چون دینشان
دین نوری بود و با خداوند ارتباط بی واسطه
داشتند و متصل به دریای بیکران علم الهی
بودند و از علم لدنی بهره مند بودند نیازی به
تحصیل نداشتند و بنابراین هم بندگی می کردند
و هم دین را سرپرستی می کردند و هم کار
می کردند و از دسترنج خود بهره می بردند و
کَلّ بر مردم نبودند و دستشان در جیب مردم نبود.
در حالی که این آقایان چون بدعت پیشین را در
دین نهادند ناگزیر در بدعت بعدی افتادند و آن این
است که برای تبلیغ و تولیت و سرپرستی دین
خدا دستشان در جیب مردم است و از مردم رزق
و روزی می طلبند و با حاصل دسترنج مردم ،
روزگار می گذرانند.در حالی که در قرآن به صراحت
بارها ذکر شده است که مردان خدا از جمله
پیامبران ، برای تبلیغ دین خدا و رساندن پیام او
به بندگانش از بندگان او مزدی نمی طلبند.اما اینان
چون در دام بدعت نخست افتادند و دین خدا را
تبدیل به یک سیستم آکادمیک کردند و برای مثلا
هدایت تخیلی مردم نیازمند درس خواندن شدند
دیگر فرصت کار کردن را ندارند.گر چه اگر واقعا
درد خدا داشتند می توانستند و می توانند راهی
پیدا کنند که هم کار کنند و هم درس مثلا علوم
دینی بخوانند.در روایات صحیح کسانی که از راه
دین و قرآن ارتزاق می کنند و درآمد کسب می کنند
لعنت شده اند.کسانی که کَلّ بر مردم شده اند
و دستشان در جیب مردم است نیز لعنت شده اند!
شیطان آنچنان بر گرده اینان نشسته است و آنچنان
اختیارشان را در دست گرفته است که برای اقامه
نماز جماعت و خواندن نماز واجبی که خدا بر آن ها
واجب کرده است نیز از مردم و هیئت امنای مساجد
پول و حقوق دریافت می کنند.برای خواندن نماز واجب
هم پول می گیرند!!!!!! واقعا دست هر تاجر و دنیا طلب
و دنیا دوستی را از پشت بسته اند.هیچ متدین دنیا
دوستی این کاری را که اینان می کنند نمی کند.چه رسد
متدینی که می دانند پیام اصلی قرآن ، ترک دوستی
دنیا و مظاهر دنیوی است.