Thursday, August 29, 2013

دین نوری ، دین صوری

 
 
 
این یادداشت را در پاسخ به ادمین عزیز
و دوستان عزیزی که عضو صفحه :
«مبارزه با تصوف و عرفان و فلسفه»
هستند در آن صفحه منتشر کردم و در
آن ضمن معرفی کتاب تازه ام : «ملکوتیان
پشمینه پوش»(که قرار بود با عنوان :
دین نوری ، دین صوری منتشر شود)
به اصول دینداری مورد نظر قرآن و
اهل بیت پیامبر(ع) و انطباق صوفیه
بر آنان در این زمینه و مغایرت علما و
فقها با آنان در این زمینه بطور خلاصه
اشاره کرده ام :


دوست عزیز من! دین عبارت از چند روایت نیست.بنده کتاب دیگری دارم که هنوز به چاپ نرسیده است و در دست چاپ است با عنوان : «ملکوتیان پشمینه پوش».در این کتاب پیرامون دو نوع برداشت از دین سخن رانده ایم : برداشت صوری و سنتی از دین که نام آن را «دین صوری» نهاده ایم و جمیع آقایان علما و فقها و روشنفکران و خلاصه کلیه کسانی که برداشت های شخصی و عقلی از دین دارند در این نوع از دینداری دسته بندی می شوند.دیگری برداشت شهودی و نوری از دین که نام آن را «دین نوری» نهاده ایم و تنها صوفیان و عارفان در این نوع از دینداری قرار می گیرند.آنگاه با استناد آیات قرآن و روایات صحیح ثابت کرده ایم که دین مورد نظر قرآن و اهل بیت(ع) دین نوری است نه دین صوری.مثلا ثابت کرده ایم که همه پیامبران و اهل بیت(ع) پشمینه پوش بوده اند و پشمینه پوشی سنت آن ها بوده است و بطور طبیعی ثابت می شود که صوفیه این سنت را در مکتب آنان آموخته اند.یا ثابت کرده ایم که ذکر مورد نظر قرآن و اهل بیت(ع) «ذکر قلبی و خفی» است نه «ذکر لسانی».آنگاه چون تنها این صوفیه هستند که به مدد الهی «ذکر قلبی» را در اختیار دارند و آقایان علما و فقها و متولیان دین صوری تنها مشغول به ذکر لسانی هستند بطور طبیعی ثابت می شود که این صوفیه هستند که در مکتب اهل بیت(ع) ذکر قلبی را از آنان اخذ کرده اند و مدعیان تشیع و متولیان دین صوری اگر در ادعای خود صادق هستند که شاگردان مکتب اهل بیت هستند پس چرا دستشان از ذکر قلبی یعنی ذکر مورد قبول و مورد عمل قرآن و اهل بیت خالی است؟یا ثابت کرده ایم که دین مورد نظر و قبول قرآن و اهل بیت(ع) دین نوری و شهودی است.یعنی روش دینداری مورد نظر قرآن و اهل بیت(ع) روشی است که منجر به نورانیت قلب و توفیق شهود وجه الله ذوالجلال و الاکرام می شود نه آنکه مانند پیروان دین صوری تنها به رعایت خشک قواعد شریعت بسنده کنیم بی آنکه هرگز توفیق شهود وجه الله حاصل شود.یا ثابت کرده ایم که واژگان و اصطلاحات به کار رفته در مکتب اهل بیت(ع) و مکتب تصوف یکی است در حالی که واژگان آقایان علما و فقها هیچ سنخیتی با واژگان اهل بیت(ع) ندارد و ........یعنی مفاد این کتاب که انشاءالله بزودی در اختیار دوستداران عرفان و تصوف و مکتب نورانی اهل بیت(ع) قرار بگیرد ثابت می کند که روش دینداری صوفیان و عارفان والا مقام کاملا منطبق بر روش مورد نظر قرآن و اهل بیت(ع) است و روش آقایان علما و فقها و روشنفکران و متولیان و پیروان دین صوری و سنتی کاملا مخالف روش مورد نظر قرآن و اهل بیت(ع) است.یعنی در این کتاب مستطاب که از افاضات غیبیه الهیه است یک کار روش شناختی انجام داده ایم و چیزی که مهم است همین کار روش شناختی است که ثابت می کند روش دینداری کدامیک از مدعیان پیروی از قرآن و اهل بیت(ع) کاملا منطبق بر روش آن ها است و ثابت می شود که آقایان علما و فقها و پیروان دین صوری و سنتی فقط در احکام فرعی فقهی که ارزش مقدمه ای در مجموعه معارف دینی دارد از اهل بیت(ع) پیروی می کنند اما صوفیه هم در اصول دین و هم در اصول دینداری و هم در فروع دین پیرو قرآن و اهل بیت(ع) بوده اند و هستند و اگر در برهه ای از زمان ها بخاطر تقیه وانمود به پیروی از یکی از مذاهب فقهی اهل سنت کرده اند یا از برخی از خلفا تعاریفی کرده اند لطمه ای به دین و دینداری نوری و شهودی آن ها که کاملا آن ها را در اصول دین و اصول دینداری در مسیر قرآن و اهل بیت(ع) قرار می دهد نمی زند.در مقابل متولیان و پیروان دین صوری و سنتی اگر چه در فروع دین - و نه در اصول دین و دینداری - پیرو مکتب اهل بیت(ع) هستند اما در نوع دید و نگرش از اصول دین و روش دینداری کاملا مغایر با مکتب قرآن و اهل بیت(ع) عمل می کنند و هیچ شباهتی به قرآن و اهل بیت(ع) ندارند و با آنان بیگانه هستند.و چیزی که در روز باز پسین مورد قضاوت الهی قرار می گیرد و موجب نجات می شود شباهت تام و تمام به قرآن و اهل بیت(ع) در زمینه اصول دین و اصول دینداری است نه فقط پیروی در فروع.فتدبّر یا اولی الابصار!

Monday, August 26, 2013

بیسوادی گردانندگان موسسه راهبردی دیده بان

 
 
 
وقتی مقاله : «قطب ، مصداق اهل بیت در عصر خویش است» در مهر ماه سال 91 در ویژه نامه «مهر مجذوب» و در سایت عزیز مجذوبان نور منتشر شد سایت های مخالف با تصوف و معاند با مکتب نورانی عرفای کامل سلسله نعمت اللهی گنابادی به جای نقد علمی این مقاله و این نظریه که حتا از درک آن عاجز نشان داده اند به مزخرف گویی مبتلا شدند.از جمله سایت موسسه راهبردی دیده بان که گردانندگان آن همه عنوان کارشناس و کارشناس ارشد و ..... را به یدک می کشند متنی را به عنوان نقد این نظریه نورانی و مبارک منتشر کرد که عمق بیسوادی گردانندگان این سایت و در مجموع ، عمق بیسوادی معاندان و مخالفان مکتب شیرین و نورانی و الهی تصوف را به اثبات رساند.از جمله در نقد مدعای نورانی و قرآنی و روایی و عقلی این نظریه مبنی بر اینکه از دیدگاه قرآن و اهل بیت رسول(ع) ، مفهوم اهل بیت ، دایره وسیع تری دارد که آن را اهل بیت خدا نامیده ایم و اهل بیت رسول(ع) جزیی از این دایره وسیع هستند ، نوشته اند :
«آنچه را که به آن در مقاله فوق پرداخته بودند، مفهوم و اصطلاح «اهل بیت» بود، که  به چه کسانی اهل بیت گفته می شود و چه کسانی در این دایره قرار می گیرند. به اعتقاد این ویژه نامه اهل بیت منحصر به چهارده معصوم نمی باشد و مفهوم و اصطلاح اهل بیت به ما دیکته شده است و مفهوم آن چیز دیگری است که ناگفته مانده است!
البته منظورشان از «اهل بیت»، «اهل بیت خدا» است که یا از روی جهالت و یا عامدا جهت فریب اذهان فرقه خود برای کرامت تراشی سرکردگان خود اقدام به چنین حرکتی می کنند. و اما خوب است که بدانید همه در حیطه (اهل بیت خدا) قرار می گیرند، از بت پرست و بودا گرفته تا مسیحی و یهودی و مسلمان، حتی اشیاء هم در این دایره هستند چه برسد به اقطاب! مطلب قابل تامل آن است که، شان کدامین مذهب و کدامین افراد در نزد خداوند  بالاتر است.»(1)
همانطور که ملاحظه می شود کارشناسان و کارشناسان ارشد فاضل این موسسه فقط به شعار و شانتاژ پرداخته اند و در یک ابراز نظر بی سابقه و حیرت آور ، برای آنکه بنده و مفاد نظریه : «قطب ، مصداق اهل بیت در عصر خویش است» را بکوبند فاضلانه ابراز عقیده فرموده اند که بت پرست و بودایی و مسیحی و یهودی و مسلمان و حتا اشیا!!!!!!!!!!!!!!!!! (یا للعجب!) همه از اهل بیت خدا!!!!!! هستند.
اما فراموش کرده اند که در صورتی که این نظر را بپذیریم با دو مسئله روبرو می شویم : یکی آنکه ثابت کرده اند نفهمیده اند که میان اینکه خلق را خانواده خدا بدانیم که در روایات از آن با عنوان : «الخلق عیال الله» ، «مردم ، خانواده خدا هستند» نام برده شده است و اینکه بت پرست و بودایی و مسیحی و یهودی و .... را در کنار اهل بیت رسول(ع) در اوج قله کمال بنشانیم و بگوییم که اینان نیز اهل بیت خدا هستند فرسنگ ها فاصله است که کودکان دبستانی نیز این فاصله را درک می کنند و می دانند با هیچ منطق و با هیچ قاعده عقلی این فاصله پر نمی شود!
و دیگر اینکه این فرمایش آقایان کارشناس و کارشناس ارشد نشان می دهد که اینان معتقد به پلورالیسم دینی و نظریه «صراط های مستقیم» آقای دکتر عبدالکریم سروش هستند.وقتی بت پرست و بودایی و مسیحی و یهودی را در کنار اهل بیت رسول(ع) می نشانند و می گویند اینان نیز از اهل بیت خدا هستند این به معنای آن است که اینان نیز که مکتبی مخالف با مکتب نورانی اهل بیت رسول(ع) دارند در صراط مستقیمی قرار دارند که آنان را در اوج قله کمال و در کنار اهل بیت رسول(ع) نشانده است و این بطور دقیق به معنای تایید نظریه پلورالیسم دینی و نظریه « وصراط های مستقیم» آقای دکتر عبدالکریم سروش است.بنده به سهم خودم به گردانندگان این موسسه تبریک می گویم که شجاعانه و البته از روی نا آگاهی و لجاحت با بنده و نظریه ام شاگردی دکتر سروش را پذیرفته و در محضر او زانوی ادب زده اند.البته می دانم که آنان چنین قصدی را نداشته اند و چون نفهمیده اند چه نوشته اند در دام این نتایج افتاده اند.به دوستان عزیز توصیه می کنم لااقل اگر می خواهند چیزی علیه کسی بنویسند اولا شتابزده کار نکنند که عجله از شیطان است و ثانیا به کسانی سفارش نقد بدهند که همپاله کارشناسان و کارشناسان ارشدشان!!!!!!!! نباشند و حداقل بهره ای از معلومات ابتدایی در حوزه معرفت دینی و فلسفی برده باشند!
یا علی!
علیرضا عرب
1392/6/4 
 
***************************************
1.سایت موسسه راهبردی دیده بان/ مقاله : نقد و بررسی ادعای تصوف در خصوص«قطب، مصداق اهل بیت در زمان خویش است»

رفتار مخالفان و معاندان صوفیه ، خلاف شرع است





 

واقعا وقتی آدمی به آیات کتاب کریم و
روایات صحیحی که از اهل بیت رسول(ع)
در زمینه رعایت برخی از موازین اخلاقی
نقل شده است توجه می کند ، بی اعتباری
و غیر اسلامی بودن و غیر شرعی بودن
رفتارها و و کنش ها و واکنش های مخالفان
و معاندان با صوفیه صافی مشرب برایش به
روشنایی روز ، روشن می شود.مثلا رفتارهای
سایت ها و وبلاگ هایی مانند : موسسه راهبردی
دیده بان ، سایت گناباد نور ، خرقه پشمینه ،
کلبه دراویش فتنه گر و ........ که همگی از یک
وزارتخانه خاص سرچشمه می گیرند و هدایت
می شوند و بودجه بیت المال را که باید صرف امور
عمرانی شود دریافت و صرف تخریب ناروای عده ای
از مسلمانان می کنند با این روایتی که هم از
پیامبر اکرم(ص) و هم از علی(ع) نقل شده است
مقایسه کنید و ببینید این ها تا چه اندازه از
اسلام و شرع مبینی که مورد نظر این بزرگواران
بوده است فاصله دارند و سنگ آن ها را به سینه
ناپاک خود می زنند :
«یا ابابکر! ........... و لا تحقّرنّ احدا من المسلمین.
فانّ صغیر المسلمین عندالله کبیر»(1)
«ای ابوبکر!..........و هیچیک از مسلمانان را پست
و کوچک نشمار.زیرا پست ترین مسلمانان نزد خدا
بزرگ است.»
این یعنی فضولی کردن در امور هیچ مسلمانی و خرد
و کوچک دیدن عمل او روا نیست.به ویژه که او این عمل
را به قصد بندگی و بر اساس موازین شرع انجام دهد.
گر چه شعور برخی به درستی این عمل و مبانی شرعی
آن نرسد.یا در درستی مبنای شرعی آن تردید داشته
باشد.
این در حالی است که آیه دوازدهم از سوره مبارکه حجرات
به صراحت تجسس در زندگی و اعتقادات دیگران را که
قطعا با ایجاد سوء ظن و بدگویی و غیبت همراه خواهد
بود به شدت نهی کرده است.
پس سایت ها و وبلاگ هایی که با حرام کردن
بودجه عمومی کشور ، در پی تخریب عده ای از پاک ترین
مسلمانان - و نه پست ترین آن ها - هستند به فرض
آنکه اینان را از پست ترین مسلمانان هم ببینند و بدانند
باز هم حق ندارند در پوست آن ها بیفتند و به بدگویی
از آن ها بپردازند.مگر آنکه به شریعتی جدای از شریعت
محمدی اعتقاد داشته باشند.این تجسس های ناروا
آن ها را به مزخرف گویی و انتشار اخبار و تحلیل های
دروغین و غلط و به سوء ظن و غیبت و تهمت می کشاند
و به چندین و چند گناه عظیم و بزرگ مبتلا می کند.البته
اگر بفهمند و شعورشان برسد و واقعا دغدغه دیانت و شرع
داشته باشند.
یا علی!

******************
1.الفردوس/ج5/ص302/ح8256

Friday, August 2, 2013

قلب ذاکر ، مظهر «لا تاخذه سنة و لا نوم» است - 1





       


دوستان عزیزم این دومین بخش از کتاب جدیدم

به نام : «ملکوتیان پشمینه پوش» است که

حلقه هایی را مطرح می کند که این حلقه ها
شدیدترین و محکم ترین پیوندها و اتصال ها
را میان صوفیه و قرآن و پیامبر و اهل بیت او
برقرار کرده اند.در این کتاب ثابت می کنیم که
صوفیه در اصول دین و اصول دینداری با قرآن
و پیامبر و اهل بیت او اشتراک دارند و مخالفان
صوفیه که متولیان و پیروان دین صوری و سنتی
رایج در جامعه هستند در فروع دین و احکام
فرعی دین با آن ها اشتراک دارند.بنابراین به
زعم مخالفان و دشمنان صوفیه ، صوفیه
ارایه کننده اسلام و تشیع حقیقی مورد نظر
قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) هستند.این
کتاب که انشاءالله بزودی تالیف آن به اتمام
می رسد اگر اجازه چاپ بیابد که بهتر اگر نیابد
به صورت یک کتاب اینترنتی منتشر خواهد شد:
قلب ذاکر ، مظهر «لا تاخذه سنة و لا نوم» است
(بررسی حلقه «ذکر قلبی» به عنوان دومین حلقه پیوند و اتصال صوفیه
به قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع))


دومین حلقه ای که پیوند و اتصال عمیق و اصولی صوفیه به قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) را ثابت می کند ، حلقه «ذکر قلبی» است.در این نوشتار به مدد آیات و روایات صحیح در پی اثبات این موضوع هستیم که ذکر مورد نظر قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) نه ذکر زبانی و لسانی و قالبی که ذکر قلبی و خفی است.و چون ذکر مورد نظر و عمل صوفیه ، ذکر قلبی است و این ذکر و طریقه وصول به آن تنها در اختیار مشایخ صوفیه است و ذکر مورد نظر و عمل علما و فقها که متولیان دین صوری و سنتی هستند ذکر زبانی و لسانی است و دستشان از ذکر قلبی خالی است ناگزیر ثابت می شود که در زمینه سنت ذکری نیز ، این صوفیه هستند که متحقق به سنت ذکری پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) هستند و شدیدترین و بهترین پیوند و اتصال را با قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) دارند و شاگردان و پیروان حقیقی و واقعی آنان هستند.
برای فهم دقیق ارزش ذکر قلبی و اینکه چرا ذکر زبانی که توان راه یافتن به قلب را ندارد و قلب را ذاکر نمی کند ارزش چندانی ندارد و اینکه چرا ذکر قلبی ذکر مورد قبول و مورد نظر و عمل قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) بوده و هست ابتدا باید به بررسی جایگاه قلب و ویژگی ها و حالات و مقامات آن از دیدگاه قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) بپردازیم :
قلب می تواند سنگ و سخت باشد(1) قلب می تواند و باید سالم باشد و باید مانند ابراهیم(2) با قلب سالم به ملاقات خداوند رفت(3) قلب می تواند متکبر و زورگو شود و با دریافت مهر الهی ، امکان هدایت را از دست بدهد(4) قلب می تواند مطیع خداوند و رام او و بطور مداوم رو به سوی او داشته باشد و منیب باشد(5) قلبی که محل ذکر و تذکر نباشد اصلا قلب نیست و حیات ندارد و گویی از اساس وجود ندارد.فقط قلبی که محل ذکر و تذکر است حیات دارد و وجود دارد(6) قلب محل تردد فرشتگان ؛ از جمله جبرییل و نیز محل دریافت وحی و الهامات الهی است(7) فقط کسی که قلبش محل واردات و دریافت های الهیه است می تواند به تبلیغ دین و تبلیغ پیام های الهی بپردازد و هم او می تواند رهبر دینی حقیقی مردم باشد(8) یک رهبر دینی مانند پیامبر(ص) با قلب و دریافت های قلبی خود به هدایت مردم می پردازد و اگر خداوند بر قلب او مهر بزند دیگر نمی تواند هدایت کند(9) اگر سخن ریشه در قلب نداشته باشد ارزش ندارد.بر اساس همین می توان گفت که مدعیان رهبری دینی که سخنانشان از قلب بر نمی خیزد و در واقع این قلبشان نیست که سخن می گوید سخنانشان ارزش شنیدن ندارد(10) قلب گناه می کند و گناهکار می شود.یکی از این گناهان کتمان شهادت است(11) خداوند میان آدمی و قلب او حضور دارد و حایل می شود تا باطل به آن راه نیابد(12) قلب محل استقرار ایمان است و طعم آرامش ایمانی را می چشد(13) قلب محل ذکر الهی است و باید به ذکر الهی ذاکر باشد.اصالت در زمینه ذکر با «ذکر قلبی» است.کسی که خداوند قلبش را ذاکر قرار نداده است و از نظرات و فتاوا و آرا خودش که رنگ و بوی هواها و علایق و دلبستگی های شخصی او را دارد پیروی می کند لیاقت و شایستگی رهبری دینی را ندارد و نباید از او پیروی کرد(14) قلب به بیماری مبتلا می شود و بیمار می شود.یکی از این بیماری ها شهوت است(15) قلب مانند جسم دارای چشم و گوش و دیگر مشاعر و حواس است.اگر کسی از هواهای نفسانی خویش پیروی کند خداوند بر قلب و مشاعر و حواس قلبی مهر می زند و آن ها را می بندد و کور می کند.اگر مفاد این آیه را در کنار مفاد آیه بیست و هشتم از سوره کهف که در بالا نقل کردیم بگذاریم معلوم می شود که قلبی که ذاکر به ذکر مربوط به خود یعنی ذکر قلبی است مشاعر و حواس باطنی اش باز خواهد شد و اگر از ذکر غفلت بورزد و تسلیم هواهای نفسانی شود مشاعر و حواسش بسته می شود.پس باز شدن چشم و گوش و دیگر حواس دل و قلب بستگی به ذاکر بودن قلب دارد(16) قلب محل استقرار هدایت الهی است و اگر کسی به خدا ایمان بیاورد خدا او را از راه قلبش هدایت می کند.پس هدایت امری قلبی است و آنگونه که علما و فقها و روشنفکران - که متولیان دین صوری هستند - گمان می کنند با سخنرانی و نظریه پردازی و ... حاصل نمی شود.بنابراین کسی که از افاضات الهیه در مرحله قلب و از واردات غیبی و الهی در درون قلب بی بهره است و حرکتش حرکتی قلبی نیست در اساس و در واقع ، ایمان ندارد(17) ایمان واقعی و حقیقی که توام با کتمان سرّ است با نیرویی که خدا به قلب می دهد در قلب ایجاد می شود و فرد را از زمره مومنان قرار می دهد(18) اطمینان امری قلبی است و تا به قلب راه نیابد فرد از آرامش بهره مند نمی شود.ایمان اجمالی که پذیرشی ذهنی و عقلی و اقراری زبانی است نجات بخش نیست و ایمان باید حتما به قلب راه یابد.این ایمان قلبی که آرامش زا و آرامش آور است با شهود و رویت حاصل می شود.پس تا کسی مشاعر و حواس قلبی و باطنی اش باز نشود و به شهود و رویت وجه الله و حقایق عوالم هستی دست نیابد به ایمان تفضیلی اطمینان آور دست نمی یابد(19) خداوند در سینه آدمی دو قلب قرار نداده است تا یکی به او و دیگری به علوم ظاهری و رسمی از قبیل فقه و اصول و تفسیر و منطق و فلسفه و علوم تجربی و انسانی و دیگر علایق و دلبستگی های نفسانی توجه داشته باشد.پس توجه به خداوند باید توجهی قلبی باشد و قلب باید تنها به او و یاد او بپردازد(20 و 21) قلب محل ظهور و حضور صفات منفی و ناشایست مانند ترس و رعب و وحشت است(22) قلب محل فقه و تفقه است البته به شرط آنکه چشم و گوشش باز باشد و آنگونه که متولیان دین صوری و سنتی تصور می کنند مغز و عقل محل فقه و تفقه نیست.کسانی که چشم و گوش قلبشان باز نیست و قلبشان محل تفقه نیست ارزشی معادل حیوانات دارند یا از آن ها نیز پست تر هستند.دلیل پست تر بودنشان از حیوانات این است که حیوانات چنین حواس و مشاعر قلبی و باطنی ای ندارند اما اینان دارند و آن ها را ضایع کرده اند.قرآن اینان را غافل می نامد و همانطور که پیش از این دیدیم قرآن غفلت را به قلب نسبت می دهد و می گوید برای آنکه قلب غافل نشود و غافل نباشد باید به ذکر الهی بپردازد و ذاکر باشد.پس غفلت قلب از ذکر الهی و راه نیافتن ذکر به قلب آدمی را همشأن و هم رتبه حیوانات و بلکه پایین تر از آنان قرار می دهد.از طرف دیگر معلوم می شود تنها راه احیای قلب و باز شدن چشم و گوش و دیگر مشاعر و حواس قلبی و باطنی ، پرداختن به ذکر قلبی و ذاکر شدن قلب است.قرآن تصریح می کند که بسیاری از آدمیان قلب و حواس و مشاعر قلبی را رها کرده و ضایع کرده اند و به تقبیح آنان می پردازد و این به آن معنا است که عده کمی وجود دارند که بر خلاف این اکثریت به دنبال قلب و احیای مشاعر و حواس قلبی هستند و بنابراین اینان مورد تایید و عنایت الهی هستند.در حقیقت،قرآن به تایید باطن گرایان وصوفیان وصاحبدلان می پردازد(23) قلب محل وقوع لغزش و انحراف است(24) قلب مومنان به مدد ذکر الهی به اطمینان و آرامش می رسد.از اشاره آیه مشخص می شود که مومن کسی است که قلبش ذاکر به ذکر الهی باشد نه زبانش.تنها با ذکر قلبی می توان به صفت الهی انابه به درگاه الهی متصف و منیب شد.انابه یعنی توجه دایمی به خداوند و این توجه دایمی و بدون غفلت تنها به مدد ذکر قلبی حاصل می شود(25) قلب محل سلوک الی الله یا الی الشیطان است. خداوندقلب مجرمان را به سوی انکار و استهزای اولیا و بینات الهی سلوک می دهد(26)
قلب محل استقرار مراحل عالی تقوای الهی است و به تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی می پردازد(27) قلب محل تعقل است.بسته بودن مشاعر و حواس ظاهری از جمله کور بودن چشم ظاهری یا کر بودن گوش ظاهری اصلا برای خداوند موضوعیتی ندارد و مهم نیست.آنچه برای خداوند مهم است این است که مشاعر و حواس قلبی و باطنی از جمله چشم و گوش قلبی و باطنی باز باشد و بسته نباشد.کور بودن قلب که در آیه آمده است به معنای کور بودن چشم قلب است.گر چه نسبت دادن کوری به قلب و نه به چشم قلب نشانه یکی از حقایق عالی عرفانی است و آن اینکه انسان به تمامی در قلبش خلاصه می شود.اگر حیات حقیقی قلب برای کسی مشهود شود او خواهد دید که قلب در عین آنکه قلب است ، موقع دیدن همه اش به تمامی چشم و موقع شنیدن همه اش به تمامی گوش و.....خواهد بود(28) قلب در اثر شهودحقایق اخروی دچاردگرگونی می شود(29) قرآن یکبار دیگر تاکید می کند که قلب محل سلوک و حرکت است و این خداوند که است که سلوک می دهد(30) قلب محل استقرار صفات زشت و منفی مانند اشمئزاز و بد آمدن و نفرت از حق و حقیقت می شود.قلب هایی وجود دارد که از توحید منزجر است.البته نه توحید شرک آلود عددی رایج در دین صوری و سنتی که محل اطمینان و آرامش آن ها است.بلکه توحید در وجود و شهود توحید در وجود که از آن با اصطلاح وحدت وجود یاد می شود.شهود توحید در وجود و شهود وحدت وجود با سلوک در مراحل دانی به عالی وجود که همان مراحل جهان های اخروی است به دست می آید.به همین جهت است که قرآن می فرماید کسانی که به جهان آخرت ایمان ندارند از توحید الهی نفرت دارند.یعنی کسانی که جهان آخرت را با سلوک عملی در مراتب آن به رأی العین شهود نکرده اند و به مشاهده توحید در وجود و وحدت وجود نپرداخته اند وقتی سخن از توحید در وجود به میان می آید با نفرت از آن یاد می کنند.زیرا اینان به محسوسات و زندگی در کثرات خو گرفته اند و تحمل هضم این مطلب را ندارند(31)
*************************************
1.آل عمران/159: «و لو کنت فظّا غلیظ القلب» ، «اگر درشتخوی و سخت دل بودی»
2.صافات/83-84 : «و انّ من شیعته لابراهیم*اذ جآء ربّه بقلب سلیم» ، «یکی از پیروان او(=نوح) ابراهیم بود*وقتی که قلبی سالم را نزد پروردگارش آورد»
3. شعرآء/89 : «الّا من اتی الله بقلب سلیم» ، «مگر کسی که قلبی سالم را نزد خداوند بیاورد»
4.غافر/35 : «کذلک یطبع الله علی کلّ قلب متکبر جبّار» ، «خداوند اینچنین بر قلب هر متکبر و زورگویی مهر می زند»
5.ق/33 : «من خشی الرحمان بالغیب و جآء بقلب منیب» ، «کسی که نهانی از خداوند ترسید و قلبی منیب و رام و مطیع آورد»
6.همان/37 : «انّ فی ذلک لذکری لمن کان له قلب» ، «به یقین ، در این(مجازات ها) تذکری برای صاحبدل و کسی که قلب دارد وجود دارد»
7.بقره/97 : «فانّه نزّله علی قلبک» ، «پس به یقین او(=جبرییل) آن(=قرآن) را بر قلب تو فرود آورد و نازل کرد»
8.شعرآء/194 : «نزل به الروح الامین*علی قلبک لتکون من المنذرین» ، «روح الامین قرآن را نازل کرد*بر قلب تو تا از بیم دهندگان باشی»
9.شوری/24 : «فان یشإ الله یختم علی قلبک» ، «اگر خداوند بخواهد بر قلب تو مهر می زند»
10.بقره/204 : «و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا و یشهد الله علی قلبه و هم الدّ الخصام» ، «و از میان مردم کسی هست که سخنان او - در حالی که خدا را بر قلبش شاهد می آورد - در زندگی دنیایی تو را به شگفتی می آورد در حالی که از لجبازترین دشمنان (تو) است»
11.همان/283 : «و لا تکتموا الشهادة و من یکتمها فانه آثم قلبه» ، «شهادت را کتمان نکنید.کسی که آن را کتمان کند قلبش گناهکار است»
12.انفال/24 : «واعلموا انّ الله یحول بین المرء و قلبه» ، «بدانید که خداوند میان آدمی و قلبش حایل می شود»
13.نحل/106 : «و قلبه مطمئنّ بالایمان» ، «و قلبش محکم و مطمئن به ایمان است»
14.کهف/28 : «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتّبع هواه» ، «(ای محمد!) از کسی که قلبش را از ذکر و یاد خودمان غافل کرده ایم و بنابراین او از هوای نفس خویش پیروی می کند اطاعت مکن»
15.احزاب/32 : «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض» ، «(ای زنان پیامبر!) نرم و نازک و با ناز سخن نگویید که کسی که قلبش بیمار است گرفتار طمع می شود»
16.جاثیه/23 : «افرایت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة» ، «آیا کسی را که هوای نفسش را به خدایی گرفت و خدا او را بر اساس علم گمراه کرد و بر گوش و قلبش مهر زد و بر دیده اش پرده انداخت دیده ای؟»
17.تغابن/11 : «من یومن بالله یهد قلبه» ، «هر کس که به خدا ایمان بیاورد او قلبش را هدایت می کند»
18.قصص/10 : «و اصبح فواد امّ موسی فارغا ان کادت لتبدی به لولا ان ربطنا علی قلبها لتکون من المومنین» ، «دل مادر موسی خالی شد و اگر به او نیروی قلبی نداده بودیم تا از زمره مومنان شود نزدیک بود تا راز را بر ملا سازد»
19.بقره/260 : «و اذ قال ربّ ارنی کیف تحی الموتی قال اولم نومن؟قال بلی و لکن لیطمئنّ قلبی» ، «و وقتی که ابراهیم گفت : پروردگارا نشانم بده چگونه مردگان زنده می شوند.خداوند گفت آیا ایمان نداری؟ گفت دارم اما برای اینکه قلبم به اطمینان و آرامش برسد»
20.احزاب/4 : «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» ، «خداوند در سینه هیچکس دو قلب قرار نداده است»
21.البته این کلام بنده به معنای نفی علوم رسمی و ظاهری نیست.بلکه به معنای این است که ابتدا باید به خودسازی پرداخت و قلب را تربیت کرد بعد در صورت لزوم به این علوم پرداخت یا حداقل بطور همزمان به هر دو پراخت.
22.آل عمران/151 : «بزودی در قلب های کافران ، رعب و ترس و وحشت خواهیم افکند»
23.اعراف/179 : «و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجنّ و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضلّ اولئک هم الغافلون»
24.توبه/117 : «من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم» ، «پس از آنکه نزدیک بود قلب های گروهی از آن ها بلغزد و منحرف شود»
25.رعد/27-28 : «قل انّ الله یضلّ من یشآء و یهدی الیه من اناب*الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئنّ القلوب» ، «بگو : به یقین ، خدا هر که را بخواهد گمراه می کند و کسی را که بطور مداوم متوجه به او است به سوی خود هدایت می کند* کسانی که ایمان آورده اند و قلب هایشان به ذکر الهی آرام می گیرد.آگاه باشید که تنها با ذکر الهی و یاد خدا قلب ها آرامش می یابند»
26.حجر/12 : «کذلک نسلکه فی قلوب المجرمین» ، «اینچنین آن(=انکار و استهزای پیامبران» را در قلب های مجرمان سلوک و حرکت می دهیم و وارد می کنیم»
27.حجّ/32 : «ذلک و من یعظّم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب» ، «کسی که به تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی بپردازد بداند که این نشانه ای از تقوای قلب ها است»
28.حجّ/46 : «افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانّها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور» ، «آیا بر روی زمین نگردیده اند تا صاحب قلب هایی شوند که به مدد آن ها تعقل کنند یا گوش هایی که به مدد آن ها بشنوند.پس همانا چشم ها کور نمی شوند اما قلب هایی که در سینه ها هستند کور می شوند»
29.حجّ/37 : «یخافون یوما تتقلّب فیه القلوب و الابصار» ، «از روزی که در آن قلب ها و چشم ها دگرگون می شوند می ترسند»
30.شعرآء/200 : «کذلک سلکناه فی قلوب المجرمین» ، «اینچنین آن را در قلب های مجرمان سلوک می دهیم»
31.زمر/45 : «و اذا ذکر الله وحده اشمأزّت قلوب الّذین لا یومنون بالآخرة» ، «وقتی که از توحید و یگانگی خداوند یاد می شود قلب های کسانی که به آخرت ایمان ندارند دچار اشمئزاز و نفرت می شود»