فصل هفتم
امام خمینى و استادان حوزوى عرفان و
تصوّف، معارف و طریقه سلوک خود را از
مشایخ تصوّف و عرفان اخذ کردهاند
در این فصل، به بررسى این مسأله مىپردازیم که امام خمینى(ره) و
استادان حوزوى عرفان و تصوّف، معارف خود را از کجا اخذ کردهاند و
اگر دستى در عرفان عملى داشتهاند، قواعد سلوک عملى را از کجا
فراگرفتهاند. آیا از اهل تصوّف و عرفان گرفتهاند؟ یا از کسان دیگرى یا
خود مؤلّف بودهاند؟
استادان حوزوى عرفان و تصوّف، معارف خود را از کجا اخذ کردهاند و
اگر دستى در عرفان عملى داشتهاند، قواعد سلوک عملى را از کجا
فراگرفتهاند. آیا از اهل تصوّف و عرفان گرفتهاند؟ یا از کسان دیگرى یا
خود مؤلّف بودهاند؟
آنچه تاریخ در عمل به ما نشان مىدهد، عرفان عملى از طریق
سلاسل و فرق صوفیّه، از منبع بىپایان ائمّه اطهار(ع) گرفته شده و بسط
داده شده و به ما رسیده است و بزرگان تصوّف و عرفان، از آنچه بر آنها و
به طریق شهودى و عینى از جانب حق افاضه شده، بعضى مسایل قابل
گفتن را تدوین و در قالب مشهور به عرفان نظرى به عموم بشر، ارایه
دادهاند. طلایهدار این حرکت بزرگ هم، همچنانکه همگان مىدانند،
محىالدّین بنعربى بوده است. اینک مىپردازیم به تشریح عناوینى که
مربوط به موضوع این فصل است، تا ثابت شود که امامخمینى و دیگر
حوزویانى که آشنایى و تبحّرى در عرفان نظرى و عملى داشتهاند و دارند،
آنچه در این زمینه دارند، از بزرگان اهل تصوّف و عرفان، اخذ کردهاند.
سلاسل و فرق صوفیّه، از منبع بىپایان ائمّه اطهار(ع) گرفته شده و بسط
داده شده و به ما رسیده است و بزرگان تصوّف و عرفان، از آنچه بر آنها و
به طریق شهودى و عینى از جانب حق افاضه شده، بعضى مسایل قابل
گفتن را تدوین و در قالب مشهور به عرفان نظرى به عموم بشر، ارایه
دادهاند. طلایهدار این حرکت بزرگ هم، همچنانکه همگان مىدانند،
محىالدّین بنعربى بوده است. اینک مىپردازیم به تشریح عناوینى که
مربوط به موضوع این فصل است، تا ثابت شود که امامخمینى و دیگر
حوزویانى که آشنایى و تبحّرى در عرفان نظرى و عملى داشتهاند و دارند،
آنچه در این زمینه دارند، از بزرگان اهل تصوّف و عرفان، اخذ کردهاند.
زبان و روش علمى امام خمینى در عرفان نظرى
امام خمینى زبان علمى خود را زبان اهل معارف و اصحاب قلوب و
بهعبارت دیگر اهل تصوّف و عرفان معرّفى مىکند:
بهعبارت دیگر اهل تصوّف و عرفان معرّفى مىکند:
«و ما ــ بحمداللّه و حسن عنایته ــ بهوجهى مناسب مسلک اهل معارف و
اصحاب قلوب، اثبات حدوث زمانى همه عوالم غیب و شهادت
نمودیم.»[1]
اصحاب قلوب، اثبات حدوث زمانى همه عوالم غیب و شهادت
نمودیم.»[1]
و در جاى دیگرى در دو مورد، بر این مطلب تأکید مىنماید:
«مشکات اوّل، در آن چیزى است که بعضى از اسرار خلافت
محمّدیه و ولایت علویّه را... به زبان اولیاى معرفت... آشکار مىکند.»[2] و
«مشکات دوم، در مباحثى است که بعضى از اسرار خلافت و ولایت و
نبوّت را... به زبان اهل قلوب... در اختیار تو مىنهد.»[3]
محمّدیه و ولایت علویّه را... به زبان اولیاى معرفت... آشکار مىکند.»[2] و
«مشکات دوم، در مباحثى است که بعضى از اسرار خلافت و ولایت و
نبوّت را... به زبان اهل قلوب... در اختیار تو مىنهد.»[3]
امّا استاد سیّدجلالالدّین آشتیانى هم، در مقدّمه مفصّلى که بر مصباح
الهدایة نگاشته است، زبان و روش امام خمینى را در تألیف کتاب مصباح
الهدایة، زبان و روش بزرگان تصوّف و عرفان معرّفى مىکند:
الهدایة نگاشته است، زبان و روش امام خمینى را در تألیف کتاب مصباح
الهدایة، زبان و روش بزرگان تصوّف و عرفان معرّفى مىکند:
«در طىّ تقریر معضلات در مصابیح بیست و چهار تا سى و چهارم و
مصبابیح بعدى، تدریجا به تبیین مطلب پرداختهاند و بانهایت درجه حفظ
مناسبات و تحقیق در مقدّمات، با لسان خاص ارباب معرفت و تحریر
عویصات به روش محقّقان از عرفا، اشاره و تصریح کردهاند به آنکه "اسم
اعظم" در مرتبه احدیت با باطن حقیقت محمّدیه به وجود جمعى تحقّق
داشت.»[4]
مصبابیح بعدى، تدریجا به تبیین مطلب پرداختهاند و بانهایت درجه حفظ
مناسبات و تحقیق در مقدّمات، با لسان خاص ارباب معرفت و تحریر
عویصات به روش محقّقان از عرفا، اشاره و تصریح کردهاند به آنکه "اسم
اعظم" در مرتبه احدیت با باطن حقیقت محمّدیه به وجود جمعى تحقّق
داشت.»[4]
حوزویانى که در اوج کمال علمى بودند از تعبیرات اهل تصوّف و عرفان
استفاده مىکردند
استفاده مىکردند
امام خمینى در این زمینه ابتدا عنوان مىنماید که هر گروهى زبان
خاصّ خودش را دارد:
خاصّ خودش را دارد:
«فلاسفه، مثلاً یک زبان خاص به خودشان دارند، اصطلاحاتى
[مخصوص] خودشان دارند، زبان عرفا هم خاص به خودشان است و
اصطلاحات [آنها] خاصّ خودشان است. فقها هم اصطلاحات خاص به
خودشان دارند. شعرا هم یک زبان خاصّ شعرى دارند.»[5]
[مخصوص] خودشان دارند، زبان عرفا هم خاص به خودشان است و
اصطلاحات [آنها] خاصّ خودشان است. فقها هم اصطلاحات خاص به
خودشان دارند. شعرا هم یک زبان خاصّ شعرى دارند.»[5]
سپس اصطلاحات مربوط به زبان اهل تصوّف و عرفان را معرّفى
مىکند:
مىکند:
«یک دسته هم از اهل عرفان هستند و اینها در تعبیراتشان با اختلافى
که هست، تعبیرات مختلفهاى دارند؛ مثل همین ظاهر و مظهر و تجلّى [و]
امثال ذلک.»[6]
که هست، تعبیرات مختلفهاى دارند؛ مثل همین ظاهر و مظهر و تجلّى [و]
امثال ذلک.»[6]
سپس علاوهبر آنکه زبان خویش را ــ چنانکه دیدیم ــ در بیان
معارف الهى، زبان اهل تصوّف و عرفان مىداند زبان استادان عرفان
نظرى و عملى حوزههاى علمیّه را نیز زبان آنها معرّفى مىکند:
معارف الهى، زبان اهل تصوّف و عرفان مىداند زبان استادان عرفان
نظرى و عملى حوزههاى علمیّه را نیز زبان آنها معرّفى مىکند:
«از این جهت با اینطور تعبیراتى[7] که به کتاب و سنّت نزدیکتر
است، از این تعبیراتى2 که دیگران مىکنند، [افاده مىکنند]. امّا نه اینکه
شما خیال کنید که یک نفر آدم پیدا بشود، آن هم چه اشخاصى! خوب، ما
معاصر بودیم با اشخاصى که مىشناختیمشان از نزدیک، مىدیدیم چه
جور اشخاصى هستند، اینها مىآمدند اینطور باشند، آن اشخاصى که در
همه علمها به آن دقّت نظر و به آن کمال بودند، اینطور تعبیر مىکردند،
جلوه3 تعبیر مىکردند.»[8]
است، از این تعبیراتى2 که دیگران مىکنند، [افاده مىکنند]. امّا نه اینکه
شما خیال کنید که یک نفر آدم پیدا بشود، آن هم چه اشخاصى! خوب، ما
معاصر بودیم با اشخاصى که مىشناختیمشان از نزدیک، مىدیدیم چه
جور اشخاصى هستند، اینها مىآمدند اینطور باشند، آن اشخاصى که در
همه علمها به آن دقّت نظر و به آن کمال بودند، اینطور تعبیر مىکردند،
جلوه3 تعبیر مىکردند.»[8]
استادان حوزه، آثار اهل تصوّف و عرفان را تحصیل و تدریس مىکردهاند و
مىکنند
مىکنند
بزرگان حوزههاى علمیّه از قدیمالأیام تاکنون با تدریس آثار جاودان
اهل تصوّف و عرفان، معارف الهى را نشر و گسترش مىدادهاند و آن
دسته از حوزویان که در معارف الهیّه نامى ماندگار یافتهاند یا اثرى قابل
اعتنا خلق کردهاند، از این دستهاند:
اهل تصوّف و عرفان، معارف الهى را نشر و گسترش مىدادهاند و آن
دسته از حوزویان که در معارف الهیّه نامى ماندگار یافتهاند یا اثرى قابل
اعتنا خلق کردهاند، از این دستهاند:
«عارف کامل، استاد حسنزاده آملى پس از آنکه عرفان نظرى را از
محضر علاّمه رفیعى، آیتاللّه میرزا محمّدتقى آملى و علاّمه طباطبایى ــ
رضواناللّه علیهم ــ فراگرفتند، خود به تدریس آن اشتغال یافتند و سه دوره
تمهید القواعد[9] و چند دوره شرح فصوص6 قیصرى و دو دوره مصباح
الانس7 و النفحات8 صدرالدّین قونوى را تدریس کرده و علاوهبر آن
تألیفات بسیارى را نیز در عرفان نظرى به رشته تحریر درآوردند.»[10]
محضر علاّمه رفیعى، آیتاللّه میرزا محمّدتقى آملى و علاّمه طباطبایى ــ
رضواناللّه علیهم ــ فراگرفتند، خود به تدریس آن اشتغال یافتند و سه دوره
تمهید القواعد[9] و چند دوره شرح فصوص6 قیصرى و دو دوره مصباح
الانس7 و النفحات8 صدرالدّین قونوى را تدریس کرده و علاوهبر آن
تألیفات بسیارى را نیز در عرفان نظرى به رشته تحریر درآوردند.»[10]
امام خمینى، معارف عرفانى خود را از اهل تصوّف و عرفان گرفته است
ایشان در نخستین جلسه تفسیر سوره حمد گفتهاند:
«مثلاً عرفایى که در طول این چندین قرن آمدهاند و تفسیر کردهاند،
نظیر محىالدّین در بعضى از کتابهایش، عبدالرّزاق کاشانى در تأویلات،
ملاّسلطانعلى در تفسیر، اینهایى که طریقهشان طریقه معارف بوده
است.»[11]
نظیر محىالدّین در بعضى از کتابهایش، عبدالرّزاق کاشانى در تأویلات،
ملاّسلطانعلى در تفسیر، اینهایى که طریقهشان طریقه معارف بوده
است.»[11]
همانطور که از عبارات بالا پیداست، امام خمینى، تمام آثار عارفان
پیش از خود و معاصر با خود را مطالعه کرده است و معارف و واژگان خود
را از آنها وام گرفته است. خود ایشان به تصریح یا اشاره اذعان کرده که
معارف خود را از اهل تصوّف و عرفان و آثار آنها، دریافت کرده است.[12]
از جمله به خوانندگان اثر خود و جویندگان اسرار الهى و عرفانى توصیه
مىکند:
پیش از خود و معاصر با خود را مطالعه کرده است و معارف و واژگان خود
را از آنها وام گرفته است. خود ایشان به تصریح یا اشاره اذعان کرده که
معارف خود را از اهل تصوّف و عرفان و آثار آنها، دریافت کرده است.[12]
از جمله به خوانندگان اثر خود و جویندگان اسرار الهى و عرفانى توصیه
مىکند:
«از اینکه با نظر فهم خویش به این اوراق بنگرى پرهیز کن. مگر
پس از جستوجوى کامل در کلمات متألّهین از اهل رواق[13] و فراگیرى
معارف نزد اهل آن[14]؛ از مشایخ عظام و عرفاى کرام.[15]»
پس از جستوجوى کامل در کلمات متألّهین از اهل رواق[13] و فراگیرى
معارف نزد اهل آن[14]؛ از مشایخ عظام و عرفاى کرام.[15]»
بدینگونه همه طالبان اسرار الهى و عرفانى را به محضر بزرگان
طریقت تصوّف و عرفان راهنمایى مىکند. و پرواضح است که ابتدا
خودشان به این نصیحت عمل کردهاند.
طریقت تصوّف و عرفان راهنمایى مىکند. و پرواضح است که ابتدا
خودشان به این نصیحت عمل کردهاند.
متأخّرانىکه شهرتصوفى ندارند،هرچه دارنداز بزرگانتصوّفوعرفان دارند
امام خمینى در مطلبى مىنویسد که شیخ مشایخ ایشان، یعنى مرحوم
آقا محمّدرضا قمشهاى، بر مقدّمات شرح فصوصالحکم ابن عربى، تعلیقه
نوشته است:
آقا محمّدرضا قمشهاى، بر مقدّمات شرح فصوصالحکم ابن عربى، تعلیقه
نوشته است:
«قالَ شَیخُ مَشایِخِنا، آقا محمّدرضا قمشهاى، قُدِّسَ سِرُّهُ، فِى تَعْلیقَتِهِ عَلى مُقَدَّماتِ
شَرحِ فُصوصِالْحِکَم...»[16]
شَرحِ فُصوصِالْحِکَم...»[16]
از طرف دیگر آقاى شاهآبادى هم به ایشان و دیگر مریدانشان،
مصباح الانس ابن فنارى درس مىداده است[17] و این بهمعناى آن است که
تمام مشایخ ایشان و شیخهاى مشایخ ایشان، در حوزههاى علمیه، معارف
عرفانى خود را از طریق تدریس و تحصیل آثار بزرگان تصوّف و عرفان
بهدست آوردهاند و هنوز هم چنین است. نمونه را ــ همچنانکه پیش از
این گفتیم ــ مىتوانیم استاد علاّمه آیتاللّه حسن حسنزاده آملى معرّفى
کنیم. اگر به آثار ایشان و استادان و شاگردانشان و نیز آثار دیگر مشایخ
طریقه شوشتریّه توجّه شود، عظمت کار بزرگان و مشایخ تصوّف و عرفان
روشن مىشود و روشن مىشود که معارف عرفانى و الهىاى که در
حوزههاى علمیه رواج بسیار یافته، از کجا سرچشمه گرفته است.
مصباح الانس ابن فنارى درس مىداده است[17] و این بهمعناى آن است که
تمام مشایخ ایشان و شیخهاى مشایخ ایشان، در حوزههاى علمیه، معارف
عرفانى خود را از طریق تدریس و تحصیل آثار بزرگان تصوّف و عرفان
بهدست آوردهاند و هنوز هم چنین است. نمونه را ــ همچنانکه پیش از
این گفتیم ــ مىتوانیم استاد علاّمه آیتاللّه حسن حسنزاده آملى معرّفى
کنیم. اگر به آثار ایشان و استادان و شاگردانشان و نیز آثار دیگر مشایخ
طریقه شوشتریّه توجّه شود، عظمت کار بزرگان و مشایخ تصوّف و عرفان
روشن مىشود و روشن مىشود که معارف عرفانى و الهىاى که در
حوزههاى علمیه رواج بسیار یافته، از کجا سرچشمه گرفته است.
آراى عرفانى امامخمینى،مبتنىبر نوشتارهاى بزرگان تصوّف و عرفان است
استاد جوادى آملى نوشته است:
«وقتىکه کنه ذات، مشهود هیچ شاهدى نمىشود، معبود هیچ عابدى
نیز واقع نخواهد شد. چنانکه امام(ره) در تعلیقه بر شرح فصوص قیصرى
چنین فرمودهاند:...
نیز واقع نخواهد شد. چنانکه امام(ره) در تعلیقه بر شرح فصوص قیصرى
چنین فرمودهاند:...
و اصل این سخن را مىتوان در نوشتارهاى اصیل این فن مشاهده
کرد. چنانکه در شرح فصوص قیصرى آمده است:...»[18]
کرد. چنانکه در شرح فصوص قیصرى آمده است:...»[18]
وقتىکه استاد جوادى آملى، مىگوید: «اصل این سخن را مىتوان در
نوشتارهاى اصیل این فن مشاهده کرد.»، باتوجّه به آنکه در چند جاى
دیگر از مقدّمه خود بر سرّالصلوة امام خمینى، باز بر این مطلب که اصل
آراى امام خمینى در نوشتارهاى بزرگان تصوّف و عرفان موجود است
تأکید مىکند، ناظر بر حقایقى چند است. از جمله اینکه دیگرانى که
شهرت صوفى ندارند، از جمله امام خمینى هرچه نوشتهاند از آثار بزرگان
تصوّف و عرفان اخذ کردهاند. منتها اخذى که از روى شعور و هضم مطالب
خوانده شده و با قلم نوست. و دیگر آنکه، حوزویان آشنا با عرفان و
تصوّف، از جمله مشایخ طریقه شوشتریه چیزى جدید و نو و وراى آنچه
اهل تصوّف و عرفان ارایه کردهاند، نشان ندادهاند و حتّى آنچه ارایه
دادهاند، در مقابل کار آنان، بهویژه محىالدّین بنعربى، مثل قطرهاى در
برابر دریاست. استاد جوادى آملى در اینباره مىگوید: «صاحب
الفتوحات المکّیه را ــ که بعد از وى هرچه در زمینه معارف و اسرار، به
تازى و فارسى یا نظم و نثر، تصنیف یا تألیف شده است، نسبت به نوشتار
شیخ اکبر چه شبنمى است که در بحر مىکشد رقمى ــ درباره سرّ "سلام"
پایانى [نماز ]لطیفهاى است بهیاد ماندنى.»[19]
نوشتارهاى اصیل این فن مشاهده کرد.»، باتوجّه به آنکه در چند جاى
دیگر از مقدّمه خود بر سرّالصلوة امام خمینى، باز بر این مطلب که اصل
آراى امام خمینى در نوشتارهاى بزرگان تصوّف و عرفان موجود است
تأکید مىکند، ناظر بر حقایقى چند است. از جمله اینکه دیگرانى که
شهرت صوفى ندارند، از جمله امام خمینى هرچه نوشتهاند از آثار بزرگان
تصوّف و عرفان اخذ کردهاند. منتها اخذى که از روى شعور و هضم مطالب
خوانده شده و با قلم نوست. و دیگر آنکه، حوزویان آشنا با عرفان و
تصوّف، از جمله مشایخ طریقه شوشتریه چیزى جدید و نو و وراى آنچه
اهل تصوّف و عرفان ارایه کردهاند، نشان ندادهاند و حتّى آنچه ارایه
دادهاند، در مقابل کار آنان، بهویژه محىالدّین بنعربى، مثل قطرهاى در
برابر دریاست. استاد جوادى آملى در اینباره مىگوید: «صاحب
الفتوحات المکّیه را ــ که بعد از وى هرچه در زمینه معارف و اسرار، به
تازى و فارسى یا نظم و نثر، تصنیف یا تألیف شده است، نسبت به نوشتار
شیخ اکبر چه شبنمى است که در بحر مىکشد رقمى ــ درباره سرّ "سلام"
پایانى [نماز ]لطیفهاى است بهیاد ماندنى.»[19]
ایشان، آنقدر آثار ابنعربى را که از مشایخ و اکابر طریقت تصوّف
و عرفان است، بزرگ مىبیند ــ همچون دریا ــ که آثار دیگران را پس از
او، همچون قطرهاى کوچک مىبیند و بدینگونه تأکید مىکند که ابنعربى
حقّ مطلب را در باب اسرار و معارف الهى و عرفانى ادا کرده و دیگران در
برابر وى چیز چندانى براى ارایه ندارند.
و عرفان است، بزرگ مىبیند ــ همچون دریا ــ که آثار دیگران را پس از
او، همچون قطرهاى کوچک مىبیند و بدینگونه تأکید مىکند که ابنعربى
حقّ مطلب را در باب اسرار و معارف الهى و عرفانى ادا کرده و دیگران در
برابر وى چیز چندانى براى ارایه ندارند.
منبع اصلى برداشتها و استنباطهاى عرفانى امام خمینى
ایشان در جاى دیگرى از مقدّمه خود بر سرّالصلوة نوشته است:
«و سپس به اقسام سه گانه فتح (فتح قریب، فتح مبین، فتح مطلق)
بهاستناد آیات سورههاى فتح و صف و نصر و برداشت عرفانى خاص
بهخود پرداخته است. منبع اصلى این استنباط عرفانى را مىتوان در
نوشتههاى عرفاى سلف، نظیر تأویلات مرحوم مولى عبدالرّزاق کاشانى
یافت.»[20]
بهاستناد آیات سورههاى فتح و صف و نصر و برداشت عرفانى خاص
بهخود پرداخته است. منبع اصلى این استنباط عرفانى را مىتوان در
نوشتههاى عرفاى سلف، نظیر تأویلات مرحوم مولى عبدالرّزاق کاشانى
یافت.»[20]
آقاى شاهآبادى آثارجاودان بزرگان اهل تصوّفوعرفان را درسمىداده است
و در جاى دیگرى نوشته است:
«و در سال 1355 ه . ق تعلیقه بر شرح فصوص قیصرى و مصباح
الانس محمّد بن حمزه فنّارى را بهپایان رساند و در دیباچه تعلیقه بر
مصباح الانس، تاریخ تتلمّذ مصباح را چنین مرقوم داشتند:
الانس محمّد بن حمزه فنّارى را بهپایان رساند و در دیباچه تعلیقه بر
مصباح الانس، تاریخ تتلمّذ مصباح را چنین مرقوم داشتند:
"قَدْ شَرَعْنا قِرائَةَ هذَا الْکِتابِ الشَّریفِ لَدَى الشَّیْخِ الْعارِفِ الْکامِلِ، اُستاذِنا فِى
الْمَعارِفِ الاِْلهِیَّةِ، حَضْرَت المیرزا محمّدعلى الشاهآبادى الاصفهانى، دامَ ظِلّهُ، فى شَهْرِ
رَمَضانَ الْمُبارکِ 1350 ه . ق".[21]
الْمَعارِفِ الاِْلهِیَّةِ، حَضْرَت المیرزا محمّدعلى الشاهآبادى الاصفهانى، دامَ ظِلّهُ، فى شَهْرِ
رَمَضانَ الْمُبارکِ 1350 ه . ق".[21]
"قرائت این کتاب شریف را نزد شیخ عارف کامل، استاد ما در معارف
الهیّه، حضرت میرزا محمّدعلى شاهآبادى اصفهانى، دام ظلّه، در ماه مبارک
رمضان 1350 هجرى قمرى، شروع کردیم".»[22]
الهیّه، حضرت میرزا محمّدعلى شاهآبادى اصفهانى، دام ظلّه، در ماه مبارک
رمضان 1350 هجرى قمرى، شروع کردیم".»[22]
نکته قابل توجّه در این متن آن است که مرحومان شاهآبادى و
امامخمینى ایّام پربرکت ماه مبارک رمضان را بهتدریس و تحصیل آثار
اهل تصوّف و عرفان اختصاص داده بودهاند. یعنى در ماهى که مؤمنان
بیشتر وقت خود را بهعبادت و ذکر اختصاص مىدهند، این بزرگان
مشغول قرائت آثار صوفیانه ـ عرفانى بودهاند و عبارت دقیقتر آن است
که قرائت آثار آنان را کفر که نمىدانستهاند هیچ، آن را عبادت هم
مىدانستهاند.
امامخمینى ایّام پربرکت ماه مبارک رمضان را بهتدریس و تحصیل آثار
اهل تصوّف و عرفان اختصاص داده بودهاند. یعنى در ماهى که مؤمنان
بیشتر وقت خود را بهعبادت و ذکر اختصاص مىدهند، این بزرگان
مشغول قرائت آثار صوفیانه ـ عرفانى بودهاند و عبارت دقیقتر آن است
که قرائت آثار آنان را کفر که نمىدانستهاند هیچ، آن را عبادت هم
مىدانستهاند.
امام خمینى، حواشى نفیسى بر فصوصالحکم دارد
علاوهبـر آنچـه در بالا آورده شـد، در جاى دیگـر عنـوان شـده
است:
است:
«محمّدبن على بن محمّد عربى (560 ـ 634 یا 7 یا 8) بزرگترین
عارف قرن هفتم و از عارفان بزرگ قرون اسلامى است. وى به ابن عربى،
محىالدّین، شیخ اکبر، شهرت دارد. آثار مهم وى در عرفان از عصر وى
تاکنون مورد مراجعه و بحث و تدریس و شرح و تفسیر تمامى عارفان و
علاقهمندان به عرفان مىباشد. فهم کتابهاى وى بهخصوص فصوص
مشکل است و در هر زمان، معدود کسانى از عهده آن برآمدهاند. حدود
200 اثر به وى منسوب است که مهمترین آنها فتوحیات مکّیه، فصوص
الحکم، التجلّیات الالهیّه، انشاء الدوائر، تفسیر قرآن مىباشد. کتاب
فصوص از کتابهاى اصلى و مهم درسى عرفان محسوب مىشود که بر آن
بزرگترین عارفان پس از وى شرح و حاشیه دارند. امام خمینى(ره) بر
فصوص حواشى نفیسى دارند.»[23]
عارف قرن هفتم و از عارفان بزرگ قرون اسلامى است. وى به ابن عربى،
محىالدّین، شیخ اکبر، شهرت دارد. آثار مهم وى در عرفان از عصر وى
تاکنون مورد مراجعه و بحث و تدریس و شرح و تفسیر تمامى عارفان و
علاقهمندان به عرفان مىباشد. فهم کتابهاى وى بهخصوص فصوص
مشکل است و در هر زمان، معدود کسانى از عهده آن برآمدهاند. حدود
200 اثر به وى منسوب است که مهمترین آنها فتوحیات مکّیه، فصوص
الحکم، التجلّیات الالهیّه، انشاء الدوائر، تفسیر قرآن مىباشد. کتاب
فصوص از کتابهاى اصلى و مهم درسى عرفان محسوب مىشود که بر آن
بزرگترین عارفان پس از وى شرح و حاشیه دارند. امام خمینى(ره) بر
فصوص حواشى نفیسى دارند.»[23]
امام خمینى، در مکتب عرفان و تصوّف اسرارنویسى را فراگرفته است
استاد جوادى آملى در جاى دیگرى از مقدّمه خویش نوشته است:
«آنچه از نظر امام خمینى(ره) در این سیر معنوى مهم است، همانا دو
رکن مىباشد که یکى در باب طهارت حاصل مىشود که سرّ آن، تخلیه و
سرّ سرّ آن، تجرید و... دیگرى که رکن اعظم است، در باب نماز حاصل
مىشود، که سرّ آن، تجلیه و سرّ سرّ آن، تفرید و... مىباشد. و این راه را نیز
راهیان قبلى[24] در اسرارنویسى خود طى کردهاند.»[25]
رکن مىباشد که یکى در باب طهارت حاصل مىشود که سرّ آن، تخلیه و
سرّ سرّ آن، تجرید و... دیگرى که رکن اعظم است، در باب نماز حاصل
مىشود، که سرّ آن، تجلیه و سرّ سرّ آن، تفرید و... مىباشد. و این راه را نیز
راهیان قبلى[24] در اسرارنویسى خود طى کردهاند.»[25]
و امّا ملاّصدرا، فیلسوف بزرگ شیعى
ملاّصدرا را همگان مىشناسند. فیلسوف شیرازى و شیعهاى که
بنیانگذار سبک جدیدى از فلسفه اسلامى، بهنام حکمت متعالیه است.
جهان تشیّع از گذشته تاکنون، سخت به او بالیده و او را یگانه عالم فلسفه
دانسته و هم اینک پس از تلاشهاى طاقتفرساى استادان فلسفه، از جمله
امام خمینى و علاّمه طباطبایى و امثالهم، کتابهایش بهویژه اسفار اربعه،
کتاب درسى حوزههاى علمیه است. اینک به بررسى این حقیقت
مىپردازیم که این فیلسوف بزرگ شیعه که هم اینک آوازهاش جهانى
شده است، هرچه دارد از یک صوفى عارف بزرگ بهنام محىالدّین
بنعربى و دیگر بزرگان اهل تصوّف و عرفان که شارح آثار او هستند
دارد. وى حتّى نام کتاب بزرگ و فلسفى خود را براساس چهار سفر
روحانى و معنوىاى که اهل تصوّف و عرفان اصطلاح کردهاند، اسفار
اربعه نهاد. حالا به گوشهاى از تصریحات و اشارات بزرگان اهل حوزه که
متخصّصان در فلسفه حکمت متعالیه ملاّصدرا هم بودهاند، در این زمینه
مىپردازیم:
بنیانگذار سبک جدیدى از فلسفه اسلامى، بهنام حکمت متعالیه است.
جهان تشیّع از گذشته تاکنون، سخت به او بالیده و او را یگانه عالم فلسفه
دانسته و هم اینک پس از تلاشهاى طاقتفرساى استادان فلسفه، از جمله
امام خمینى و علاّمه طباطبایى و امثالهم، کتابهایش بهویژه اسفار اربعه،
کتاب درسى حوزههاى علمیه است. اینک به بررسى این حقیقت
مىپردازیم که این فیلسوف بزرگ شیعه که هم اینک آوازهاش جهانى
شده است، هرچه دارد از یک صوفى عارف بزرگ بهنام محىالدّین
بنعربى و دیگر بزرگان اهل تصوّف و عرفان که شارح آثار او هستند
دارد. وى حتّى نام کتاب بزرگ و فلسفى خود را براساس چهار سفر
روحانى و معنوىاى که اهل تصوّف و عرفان اصطلاح کردهاند، اسفار
اربعه نهاد. حالا به گوشهاى از تصریحات و اشارات بزرگان اهل حوزه که
متخصّصان در فلسفه حکمت متعالیه ملاّصدرا هم بودهاند، در این زمینه
مىپردازیم:
الف ـ منزلت و عظمت ابن عربى از دید ملاّصدرا
علاّمه طهرانى منزلت و عظمت ابنعربى را از دیدگاه ملاّصدرا چنین
روایت کرده است:
روایت کرده است:
«حکیم عظیمالشأن و فیلسوف متفکّر و متعبّد ما: ملاّصدرالدّین
شیرازى اعلىاللّه درجته هرجا در کتبش بالاخص در اسفار اربعه مطلبى را
از محىالدّین نقل مىکند، نام وى را در کمال عظمت و جلالت و منزلت
مىآورد و اگر مطلبى را از بوعلى سینا نقل مىکند کأنّه او را فیلسوف
نمىداند.»[26]
شیرازى اعلىاللّه درجته هرجا در کتبش بالاخص در اسفار اربعه مطلبى را
از محىالدّین نقل مىکند، نام وى را در کمال عظمت و جلالت و منزلت
مىآورد و اگر مطلبى را از بوعلى سینا نقل مىکند کأنّه او را فیلسوف
نمىداند.»[26]
ب ـ ملاّصدرا در مقابل ابن عربى
مرحوم مطهّرى نوشته است:
«صدرالمتألّهین، فیلسوف بزرگ و نابغه عظیم اسلامى، نهایت
احترام براى او قایل است. محىالدّین در دیده او از بوعلىسینا و فارابى
بسى عظیمتر است.»[29]
احترام براى او قایل است. محىالدّین در دیده او از بوعلىسینا و فارابى
بسى عظیمتر است.»[29]
ج ـ ملاّصدرا و ابنعربى از دیدگاه آیتاللّه سیّد على آقا قاضى و علاّمه طباطبایى
استاد حسنزاده آملى گفتهاند:
«... اساتید براى ما از مرحوم قاضى حکایت مىکردند که آنجناب
مىفرمود: بعد از مقام عصمت و امامت، در میان رعیّت، احدى در معارف
عرفانى و حقایق نفسانى در حدّ محىالدّین عربى نیست و کسى به او
نمىرسد و نیز مىفرمود که ملاّصدرا هرچه دارد از محىالدّین دارد و در
کنار سفره او نشسته است.»[30]
مىفرمود: بعد از مقام عصمت و امامت، در میان رعیّت، احدى در معارف
عرفانى و حقایق نفسانى در حدّ محىالدّین عربى نیست و کسى به او
نمىرسد و نیز مىفرمود که ملاّصدرا هرچه دارد از محىالدّین دارد و در
کنار سفره او نشسته است.»[30]
مرحوم استاد مرتضى مطهّرى از مرحوم آیتاللّه علاّمه طباطبایى نقل
مىکند:
مىکند:
«در اسلام هیچکس نتوانسته است یک سطر مانند محىالدّین
بیاورد.»[31]
بیاورد.»[31]
کلام مرحوم علاّمه طباطبایى در عظمت یک سالک واصل اهل
تصوّف و عرفان و آثارش و بهتبع آن مکتب تصوّف و عرفان و دیگر
بزرگان آن، صراحت دارد. در اسلام هیچکسى، حتّى یک سطر و یک خط
هم نتوانسته مانند آنان، اسرارنویسى کند.
تصوّف و عرفان و آثارش و بهتبع آن مکتب تصوّف و عرفان و دیگر
بزرگان آن، صراحت دارد. در اسلام هیچکسى، حتّى یک سطر و یک خط
هم نتوانسته مانند آنان، اسرارنویسى کند.
د ـ انتقاد امام خمینى از ملاّصدرا بهخاطر آنکه خلاف اهل تصوّف قلم زده است
امام خمینى نهایت احترام را براى ملاّصدرا و آثار و آرایش قایل
بوده، امّا در چند مورد که به انتقاد از او مىپردازد، به خارجشدن وى از
شیوهها و تحقیقات اهل تصوّف و عرفان و قایلشدن به رأیى خلاف رأى
شهودى آنان مربوط مىشود:
بوده، امّا در چند مورد که به انتقاد از او مىپردازد، به خارجشدن وى از
شیوهها و تحقیقات اهل تصوّف و عرفان و قایلشدن به رأیى خلاف رأى
شهودى آنان مربوط مىشود:
«چنانچه تأویل تسبیح را به تسبیح کنونى یا فطرى از تأویلات بعیده
باردهاى است که اخبار و آیات شریفه از آن ابا دارد. با اینکه خلاف برهان
متین دقیق حکمى و مشرب احلاى عرفانى است و عجب از حکیم بزرگ
و دانشمند کبیر، صدرالمتألّهین، قدّس سرّه، است که تسبیح را در این
موجودات، تسبیح نطقى نمىدانند و نطق بعض جمادات مثل سنگریزه را
از قبیل انشا نفس مقدّس ولىّ، اصوات و الفاظ را بر طبق احوال آنها
مىداند و قول بعض اهل معرفت را که همه موجودات را داراى حیات
نطقى دانسته، مخالف با برهان و ملازم با تعطیل و دوام قسر شمردهاند. با
آنکه فرمودند مخالف با اصول خود آن بزرگوار است و ابدا این قول که
صریح حق و لبّ لباب عرفان است، مستلزم مفسدهاى نیست.»[32]
باردهاى است که اخبار و آیات شریفه از آن ابا دارد. با اینکه خلاف برهان
متین دقیق حکمى و مشرب احلاى عرفانى است و عجب از حکیم بزرگ
و دانشمند کبیر، صدرالمتألّهین، قدّس سرّه، است که تسبیح را در این
موجودات، تسبیح نطقى نمىدانند و نطق بعض جمادات مثل سنگریزه را
از قبیل انشا نفس مقدّس ولىّ، اصوات و الفاظ را بر طبق احوال آنها
مىداند و قول بعض اهل معرفت را که همه موجودات را داراى حیات
نطقى دانسته، مخالف با برهان و ملازم با تعطیل و دوام قسر شمردهاند. با
آنکه فرمودند مخالف با اصول خود آن بزرگوار است و ابدا این قول که
صریح حق و لبّ لباب عرفان است، مستلزم مفسدهاى نیست.»[32]
«و عجب آن است که فیلسوف کبیر اسلامى صدرالمتألّهین ــ قدّس
سرّه ــ نیز در این حدیث از تحقیق اهل معرفت و اصحاب قلوب،
صرفنظر فرموده و بهطور دیگر تأویل فرموده است این حدیث را که
شاهد بزرگ آن مشرب و مسلک است.»[33]
سرّه ــ نیز در این حدیث از تحقیق اهل معرفت و اصحاب قلوب،
صرفنظر فرموده و بهطور دیگر تأویل فرموده است این حدیث را که
شاهد بزرگ آن مشرب و مسلک است.»[33]
ه ـ ملاّصدرا، وامدار بزرگان و مشایخ تصوّف و عرفان
استاد آشتیانى در این رابطه مىنویسد:
«در کلمات صدرالدّین قونوى، در نصوص و نفحات و نیز در آثار
سعیدالدّین فرغانى، از جمله در شرح تائیه و مقدّمه او بر شرح عربى تائیه،
مطالبى مذکور است که مقدّمهاى جامعالاطراف، جهت فهم حقیقت بداء
تواند بود. صدر اعاظم الحکماء والعرفاء، جناب آخوند ملاّصدرا، در مقام
بیان بداء و چند مسأله دیگر به آن مطالب، احاطه و وقوف کامل داشته
است.»[34]
سعیدالدّین فرغانى، از جمله در شرح تائیه و مقدّمه او بر شرح عربى تائیه،
مطالبى مذکور است که مقدّمهاى جامعالاطراف، جهت فهم حقیقت بداء
تواند بود. صدر اعاظم الحکماء والعرفاء، جناب آخوند ملاّصدرا، در مقام
بیان بداء و چند مسأله دیگر به آن مطالب، احاطه و وقوف کامل داشته
است.»[34]
و ـ ملاّصدرا، از بزرگان تصوّف و عرفان، در خلق آثار بزرگش تبعیّت کرده است
وى در جاى دیگرى نوشته است:
«صدرالمتألّهین در الشواهد الرّبوبیه والمشاعر و الهیّات اسفار و
فصول عرفانیه این کتاب بهتبع ارباب عرفان فرموده است که حقیقت
وجود لا بشرط نسبت به قید اطلاق و تقیید، حق است.»[35]
فصول عرفانیه این کتاب بهتبع ارباب عرفان فرموده است که حقیقت
وجود لا بشرط نسبت به قید اطلاق و تقیید، حق است.»[35]
ز ـ اساسا خود ملاّصدرا هم، اهل طریقت تصوّف و عرفان بوده است
باتوجّه به عشق شدید و علاقه مفرطى که ملاّصدرا به بزرگان تصوّف
و عرفان و آرا و آثار ایشان داشته است و باتوجّه به اینکه دامادهایش،
سالک طریقت بودهاند و القابى که بزرگان حوزه که یا اهل تصوّف و
عرفان بودهاند یا با این مسلک آشنایى داشتهاند، به او مىدهند، معلوم
مىشود که او هم داخل در مسلک احلاى تصوّف و عرفان بوده است.
توجّه کنید:
و عرفان و آرا و آثار ایشان داشته است و باتوجّه به اینکه دامادهایش،
سالک طریقت بودهاند و القابى که بزرگان حوزه که یا اهل تصوّف و
عرفان بودهاند یا با این مسلک آشنایى داشتهاند، به او مىدهند، معلوم
مىشود که او هم داخل در مسلک احلاى تصوّف و عرفان بوده است.
توجّه کنید:
«قال صدرالحکماء المتألّهین، و شیخ العرفاء الکاملین...»[36]
«قال صدرالحکماء المتألّهین و شیخ العرفاء السالکین (رضىاللّه تعالى عنه)»[37]
«قال صدرالحکماء المتألّهین، و شیخ العرفاء الشامخین...»[38]
«صدر أعاظم الحکماء والعرفاء، جناب آخوند ملاّصدرا...»[39]
و این را هم اضافه کنید که در رساله سه اصل، ملاّصدرا خود را بهشیوه
اهل طریقت، خادم فقرا مىنامد:
اهل طریقت، خادم فقرا مىنامد:
«امّا بعد: چنین گوید خادم فقرا و معتکف باب خمول و انزوا، محمّد
بن ابراهیم بن یحیى مشهور به صدر شیرازى...»[40]
بن ابراهیم بن یحیى مشهور به صدر شیرازى...»[40]
بهعلاوه، مرحوم آیتاللّه علاّمه سیّد محمّد حسین حسینى طهرانى
نیز، هم در کتاب توحید علمى و عینى و هم در بخش مخطوطات خود
ملاّصدرا را داخل در مسلک تصوّف و عرفان مىداند:
نیز، هم در کتاب توحید علمى و عینى و هم در بخش مخطوطات خود
ملاّصدرا را داخل در مسلک تصوّف و عرفان مىداند:
«مرحوم صدرالمتألّهین و مرحوم سبزوارى قدس السر أسرارهما،
هر دو نفر، از حکماى شامخ و الهیّین راسخ مىباشند و لیکن هیچکدام به
مقام أعلاى عرفان الهى نرسیدهاند.»[41]
هر دو نفر، از حکماى شامخ و الهیّین راسخ مىباشند و لیکن هیچکدام به
مقام أعلاى عرفان الهى نرسیدهاند.»[41]
همانطور که از مجموع کتابها و نوشتههاى مرحوم علاّمه طهرانى
عیان است، ایشان حکمت را در معناى تصوّف و عرفان هم بهکار مىبرند.
در متن بالا هم این مسأله کاملاً نمودار است. ملاّصدرا و سبزوارى را از
حکماى شامخ مىداند که به مقام أعلاى عرفان الهى نرسیدهاند. یعنى
حکمت را در معناى تصوّف و عرفان بهکار مىبرد. منتها معتقد است که
این دو عالم بزرگوار با آنکه سالک الىاللّه بودهاند، امّا به مقامات عالیه
عرفانى نرسیدهاند. در جاى دیگرى نیز نوشتهاند:
عیان است، ایشان حکمت را در معناى تصوّف و عرفان هم بهکار مىبرند.
در متن بالا هم این مسأله کاملاً نمودار است. ملاّصدرا و سبزوارى را از
حکماى شامخ مىداند که به مقام أعلاى عرفان الهى نرسیدهاند. یعنى
حکمت را در معناى تصوّف و عرفان بهکار مىبرد. منتها معتقد است که
این دو عالم بزرگوار با آنکه سالک الىاللّه بودهاند، امّا به مقامات عالیه
عرفانى نرسیدهاند. در جاى دیگرى نیز نوشتهاند:
«فخر فلاسفه اسلام مرحوم صدرالمتألّهین که اصولاً بناى فلسفه خود
را با مشاهدات عرفانى و وجدانى و تطبیق کامل با شرع و شریعت حضرت
محمّدى پایهریزى کرده است و خود در سیر و سلوک خود، همین راه را
طىّ کرده و...»[42]
را با مشاهدات عرفانى و وجدانى و تطبیق کامل با شرع و شریعت حضرت
محمّدى پایهریزى کرده است و خود در سیر و سلوک خود، همین راه را
طىّ کرده و...»[42]
در این متن هم مرحوم علاّمه طهرانى، تصریح دارد که مرحوم
ملاّصدراى شیرازى داخل در سلک تصوّف و عرفان بوده و فلسفه خود را
با مشاهدات عرفانى و وجدانى خویش پایهریزى کرده است.
ملاّصدراى شیرازى داخل در سلک تصوّف و عرفان بوده و فلسفه خود را
با مشاهدات عرفانى و وجدانى خویش پایهریزى کرده است.
علاوهبر اینها ملاّصدراى شیرازى نیز، چنان دیگر علماى بزرگ و
راستین تاریخ تشیّع، تصوّف را به دو دسته تقسیم مىکند: 1. تصوّف
راستین و حقیقى و صوفیّـه حقّه. 2. تصوّف دروغیـن. و جهله اهل
تصوّف.
راستین تاریخ تشیّع، تصوّف را به دو دسته تقسیم مىکند: 1. تصوّف
راستین و حقیقى و صوفیّـه حقّه. 2. تصوّف دروغیـن. و جهله اهل
تصوّف.
وى رساله سه اصل خود را در دفاع از تصوّف حقیقى و صوفیّه حقّه
شیعى نگاشته است و در جاىجاى آن و نیز در جاىجاى دیگر آثارش از
جمله اسفار اربعه از تصوّف و عرفان و صوفیان حقّه دفاع نموده و به کلام
و آراى بزرگان طریقت، استناد مىجوید و نیز رساله کسر اصنام الجاهلیة
را در ردّ تصوّف جهله و مدّعیان دروغین ارشاد، نگاشته است.
شیعى نگاشته است و در جاىجاى آن و نیز در جاىجاى دیگر آثارش از
جمله اسفار اربعه از تصوّف و عرفان و صوفیان حقّه دفاع نموده و به کلام
و آراى بزرگان طریقت، استناد مىجوید و نیز رساله کسر اصنام الجاهلیة
را در ردّ تصوّف جهله و مدّعیان دروغین ارشاد، نگاشته است.
نظر امامخمینى راجع به اهل تصوّف و عرفان و وابستگى ایشان به آنها
حال مىپردازیم به اثبات این مطلب که مرحوم شاهآبادى و شاگردان
عرفانى او ــ از جملـه امام خمینى ــ هم اهل تصوّف و عرفان بودهاند:
عرفانى او ــ از جملـه امام خمینى ــ هم اهل تصوّف و عرفان بودهاند:
الف ـ آقاى شاهآبادى، مریدانى داشته است
«قالَ شَیخُنا الْعارِفُ الْکامِلُ الشاه آبادى (أَدامَ اللّهُ ظِلُّهُ عَلى رُؤُوسِ مُریدیهِ)»[43]
«قال شیخنا العارف الکامل الشاه آبادى (أدام اللّه ظلّه على رؤوس مریدیه) یقول»[44]
«قال شیخنا العارف الکامل الشاه آبادى أدام اللّه ظلّه على رؤوس مریدیه و...»[45]
امام خمینى، در فقراتى که از کتابهاى ایشان نقل شد، تصریح دارد
که مرحوم آیتاللّه شاهآبادى، "مرادى" بوده، که "مریدانى" ــ از جمله
امامخمینى ــ داشته است و همانطور که همگان مىدانند، اصطلاحات
مراد و مرید از اصطلاحات خاصّى است که اهل تصوّف و عرفان وضع
کرده و بین خود متداول داشتهاند و فقط کسانى از این اصطلاحات استفاده
مىکنند که خود را داخل در آن مسلک خاص بدانند. مثلاً فقها و شاگردان
و پیروانشان از این اصطلاحات استفاده نمىکنند و مقلّد و مقلّد (به کسر و
فتح حرف لام) و مرجع تقلید و... مىگویند. یا فلاسفه، استاد و شاگرد
مىگویند و...
که مرحوم آیتاللّه شاهآبادى، "مرادى" بوده، که "مریدانى" ــ از جمله
امامخمینى ــ داشته است و همانطور که همگان مىدانند، اصطلاحات
مراد و مرید از اصطلاحات خاصّى است که اهل تصوّف و عرفان وضع
کرده و بین خود متداول داشتهاند و فقط کسانى از این اصطلاحات استفاده
مىکنند که خود را داخل در آن مسلک خاص بدانند. مثلاً فقها و شاگردان
و پیروانشان از این اصطلاحات استفاده نمىکنند و مقلّد و مقلّد (به کسر و
فتح حرف لام) و مرجع تقلید و... مىگویند. یا فلاسفه، استاد و شاگرد
مىگویند و...
ب ـ فقط اهل تصوّف و عرفان، نام "فقیر" بر خود نهادهاند
چنانکه پیش از این یادآورى کردیم، واژه قرآنى فقیر بهمعناى
درویش است و بین اهل طریقت، مصطلح و متداول است. آنان، هرکسى
را که مشرّف به فقر محمّدى شده باشد، فقیر مىنامند و وقتىکه بخواهند از
جمعى از درویشان نام ببرند یا یادى کنند، به صیغه جمع مىگویند: فقرا.
درویش است و بین اهل طریقت، مصطلح و متداول است. آنان، هرکسى
را که مشرّف به فقر محمّدى شده باشد، فقیر مىنامند و وقتىکه بخواهند از
جمعى از درویشان نام ببرند یا یادى کنند، به صیغه جمع مىگویند: فقرا.
امام خمینى در مواضع متعدّدى از کتابها و آثارش، بهویژه در پایان
کتابهایش، به خود لقب فقیر مىدهد:
کتابهایش، به خود لقب فقیر مىدهد:
«فقیر گوید تفسیر عجب بهطورىکه ذکر فرمودهاند صحیح
است...»[46]
است...»[46]
«فقیر گوید که مىتوان گفت...»[47]
«فقیر گوید: عصبیّت یکى از اخلاق باطنه نفسانیّه است...»[48]
«و َقَدْ وَقَعَ الْفَراغُ بِیَدِ شارِحِهِ الْفَقیرِ...»[49]
«تمام شد به یَدِ مؤلّف فقیر در 21 شهر ربیعالثّانى 1358»[50]
«به اتمام رسید بهدست فانى مؤلّف فقیر در عصر روز جمعه چهارم
شهریور...»[51]
شهریور...»[51]
«و قَدِ اتَّفَقَ الْفَراغُ عَن هذِهِ الرِّسالَةِ بِیَدِ مُؤَلِّفِه الْفَقیرِ...»[52]
ج ـ تصوّف، تنها طریقه عملى وصول به عرفان
همان گونه که در فصل نخست آوردیم، امام خمینى با تفکیک میان
عرفان نظرى و تصوّف و تبیین مرزهاى آن دو، تصوّف را تنها طریقه
عملى سلوک الىاللّه و وصول به عرفان الهى مىدانند[53] و این بهوضوح
نظریه ما را مبنىبر اهل طریقت تصوّف و عرفانبودن هرکسى ــ از جمله
مرحومان شاهآبادى و امامخمینى و عرفاى طریقه شوشتریّه ــ که قدمى در
سلوک عملى الىاللّه دارد، به اثبات مىرساند.
عرفان نظرى و تصوّف و تبیین مرزهاى آن دو، تصوّف را تنها طریقه
عملى سلوک الىاللّه و وصول به عرفان الهى مىدانند[53] و این بهوضوح
نظریه ما را مبنىبر اهل طریقت تصوّف و عرفانبودن هرکسى ــ از جمله
مرحومان شاهآبادى و امامخمینى و عرفاى طریقه شوشتریّه ــ که قدمى در
سلوک عملى الىاللّه دارد، به اثبات مىرساند.
کتاب مصباح الأنس سومین کتابدرسى ـ عرفانىحوزههاى علمیّه است
استاد حسنزاده آملى گفتهاند:
«مصباح الأنس، سومین کتاب درسى عرفانى حوزههاى علمى
ماست. اوّلین روایتى را که در مصباح الأنس عنوان کرده است، صله رحم و
قطع رحم است و...»[54]
ماست. اوّلین روایتى را که در مصباح الأنس عنوان کرده است، صله رحم و
قطع رحم است و...»[54]
تمام کتابهاى درسى عرفانى حوزههاى علمیّه، متعلّق به اهل
تصوّف و عرفان و از آثار آنهاست. اوّل و آخر هم ندارد. از جمله
مصباحالانس نوشته ابن فنارى. این را هم براى عدّهاى که چشم به دهان
بعضى دارند، نقل کردیم.
تصوّف و عرفان و از آثار آنهاست. اوّل و آخر هم ندارد. از جمله
مصباحالانس نوشته ابن فنارى. این را هم براى عدّهاى که چشم به دهان
بعضى دارند، نقل کردیم.
عرفان و تصوّف در حوزههاى علمیّه قدیم
آیتاللّه سیّد عبدالکریم کشمیرى معتقد بوده که عرفان و تصوّف
بهشدّت در حوزههاى علمیّه در زمانهاى گذشته رایج بوده است:
بهشدّت در حوزههاى علمیّه در زمانهاى گذشته رایج بوده است:
«استاد[55] مىفرمود: آیتاللّه سیّد عبدالهادى شیرازى، از مراجع
گذشته، فرموده بود: در بدو ورود ما به حوزه علمیه نجف، هیجده حوزه
تدریس اخلاق و عرفان وجود داشت.
گذشته، فرموده بود: در بدو ورود ما به حوزه علمیه نجف، هیجده حوزه
تدریس اخلاق و عرفان وجود داشت.
آخوند ملاّ حسینقلى همدانى در درس اخلاق او، 70 فقیه شرکت
مىکردند، ولى الآن کسى نیست.»[56]
مىکردند، ولى الآن کسى نیست.»[56]
شرکت هفتاد فقیه در درس اخلاق ملاّ حسینقلى همدانى که از اعاظم
تصوّف و عرفان در طریقه شوشتریه بودهاند شوخى نیست و حکایت از
رواج گسترده تصوّف و عرفان در حوزههاى علمیّه ایام و دورههاى سلف
دارد. امّا اینک....
تصوّف و عرفان در طریقه شوشتریه بودهاند شوخى نیست و حکایت از
رواج گسترده تصوّف و عرفان در حوزههاى علمیّه ایام و دورههاى سلف
دارد. امّا اینک....
حوزههاى علمیّه، بدون عرفان، سرگشته و گمگشتهاند
علاّمه طهرانى نوشتهاند:
«آقاى حاج سیّدهاشم بسیار از آقا سیّدحسن مسقطى یاد مىنمودند،
و مىفرمودند: آتش قوى داشت و توحیدش عالى بود و در بحث و
تدریس حکمت استاد بود و در مجادله، چیره و تردست بود. کسى با او
جرأت منازعه و بحث را نداشت، طرف را محکوم مىکرد.
و مىفرمودند: آتش قوى داشت و توحیدش عالى بود و در بحث و
تدریس حکمت استاد بود و در مجادله، چیره و تردست بود. کسى با او
جرأت منازعه و بحث را نداشت، طرف را محکوم مىکرد.
وى در صحن مطهّر امیرالمؤمنین علیهالسّلام در نجف اشرف
مىنشست و طلاّب را درس حکمت و عرفان مىداد و چنان شور و
هیجانى برپا نموده بود که با دروس متین و استوار خود، روح توحید و
خلوص و طهارت را در طلاّب مىدمید و آنان را از دنیا اعراض داده و
بهسوى عقبى و عالم توحید حقّ، سوق مىداد. اطرافیان مرحوم آیتاللّه
سیّد ابوالحسن اصفهانى (قدّه) به ایشان رساندند که اگر او به دروس خود
ادامه دهد، حوزه علمیّه را منقلب به حوزه توحیدى مىنماید و همه طلاّب
را به عالم ربوبى حقّ و به حقّ عبودیّت خود مىرساند.
مىنشست و طلاّب را درس حکمت و عرفان مىداد و چنان شور و
هیجانى برپا نموده بود که با دروس متین و استوار خود، روح توحید و
خلوص و طهارت را در طلاّب مىدمید و آنان را از دنیا اعراض داده و
بهسوى عقبى و عالم توحید حقّ، سوق مىداد. اطرافیان مرحوم آیتاللّه
سیّد ابوالحسن اصفهانى (قدّه) به ایشان رساندند که اگر او به دروس خود
ادامه دهد، حوزه علمیّه را منقلب به حوزه توحیدى مىنماید و همه طلاّب
را به عالم ربوبى حقّ و به حقّ عبودیّت خود مىرساند.
لهذا او تدریس علم حکمت الهى و عرفان را در نجف تحریـم کرد و
به آقا سیّد حسن هم امر کرد تا به مسقط براى تبلیغ و ترویج برود.»[57]
به آقا سیّد حسن هم امر کرد تا به مسقط براى تبلیغ و ترویج برود.»[57]
«آرى، حوزه نجف، سیّد حسن مسقطى را بیرون مىکند. حوزه
گمگشته سرگشته نمىداند چه گوهر گرانبهایى را از دست داده است و چه
مرد توحید و شخصیّت الهى و استوانه علم و سند فضیلت را فاقد شده است،
و اگر مىدانست (لااقل) باز جهل بسیط بود، امّا هزار افسوس از جهل
مرکّب.»[58]
گمگشته سرگشته نمىداند چه گوهر گرانبهایى را از دست داده است و چه
مرد توحید و شخصیّت الهى و استوانه علم و سند فضیلت را فاقد شده است،
و اگر مىدانست (لااقل) باز جهل بسیط بود، امّا هزار افسوس از جهل
مرکّب.»[58]
قابل ذکر است که مرحوم حجتالاسلام آقا سیّدحسن مسقطى، از
شاگردان و مریدان مرحوم آیتاللّه سیّدعلى آقاى قاضى و داخل در
طریقت تصوّف و عرفان و از سالکان طریقه شوشتریّه بودهاند.
شاگردان و مریدان مرحوم آیتاللّه سیّدعلى آقاى قاضى و داخل در
طریقت تصوّف و عرفان و از سالکان طریقه شوشتریّه بودهاند.
استادان ولایى حوزههاى علمیه، باید زیاد شوند
آیتاللّه کشمیرى معتقد بودهاند:
«استاد ولائى حوزهها باید زیاد شوند که در امور ولایت مطلقه هم
چشیده باشند و هم تدریس کنند، تا کمبود و ضعف اهل دانش در ولایت
برطرف شود.»[59]
چشیده باشند و هم تدریس کنند، تا کمبود و ضعف اهل دانش در ولایت
برطرف شود.»[59]
«استاد ولائى حوزهها که در امور ولایت مطلقه هم چشیده باشند»
یعنى علمایى که در تصوّف و عرفان عملى هم قدمى داشته باشند.
یعنى علمایى که در تصوّف و عرفان عملى هم قدمى داشته باشند.
انتظار مردم از حوزههاى علمیّه چیست؟
مرحوم علاّمه طهرانى در اینباره نوشتهاند:
«و امّا مطلب سوم، و آن این است که انتظار حوزه از فارغالتّحصیلان
و مجتهدان و مربّیان و گردانندگان آن چیست؟ رویّه و منهاج و سطح
علمى و عملى آنان چطور باشد تا بتوانند از عهده این مسؤولیّت عظیم
برآیند؟!
و مجتهدان و مربّیان و گردانندگان آن چیست؟ رویّه و منهاج و سطح
علمى و عملى آنان چطور باشد تا بتوانند از عهده این مسؤولیّت عظیم
برآیند؟!
جواب این سؤال، خیلى مشکل نیست، بلکه آسان است. زیرا انتظار
مردم از سبزىفروش آن است که سبزى گندیده و آلوده نیاورد. سبزى
خوب بیاورد. انتظار مردم از شهربانى آن است که پاسبان متدیّن و
خوشکار و خوشفهم را بر اموال و اعراض مردم بگمارد و همچنین....
مردم از سبزىفروش آن است که سبزى گندیده و آلوده نیاورد. سبزى
خوب بیاورد. انتظار مردم از شهربانى آن است که پاسبان متدیّن و
خوشکار و خوشفهم را بر اموال و اعراض مردم بگمارد و همچنین....
انتظار مردم از حوزهاى که بهنام روحانیّت و معنویّت و پاسدارى از
جان و مال و ناموس و آبروى مردم و از دین و دنیاى آنهاست، در کشورى
که همه مسلمانند و از مکتب تشیّع اشراب مىگردند، آن است که از خود
بیرون دهد طلاّب پاکیزه و شایستهاى را که مظهر قرآن و نشانگر روح
رسولاللّه و محلّ تابش انوار ائمّه هدى در سیمایشان باشد و در این زمان
غیبت که دست قاطبه مردم از ولىّ معصوم و امام زمان کوتاه است، بتوانند
در حدود خود بر آن منهاج عمل نموده و بر مردم ارایه دهند. بتوانند
معارف حقّه حقیقیّه الهیّه را براى مردم بازگو کنند و مربّى اخلاقى و عملى
آنها در راه هدف و وصول به قلّه توحید و اعلى رتبه ذروه کمال شخصیّت
انسانیّت بوده باشند. بتوانند دین و دنیاى مردم را اداره کنند و نهتنها از
جهت ظاهر، بلکه از نقطه نظر ولایت باطنیّه نیز دستگیر و راهنماى مردم
باشند....
جان و مال و ناموس و آبروى مردم و از دین و دنیاى آنهاست، در کشورى
که همه مسلمانند و از مکتب تشیّع اشراب مىگردند، آن است که از خود
بیرون دهد طلاّب پاکیزه و شایستهاى را که مظهر قرآن و نشانگر روح
رسولاللّه و محلّ تابش انوار ائمّه هدى در سیمایشان باشد و در این زمان
غیبت که دست قاطبه مردم از ولىّ معصوم و امام زمان کوتاه است، بتوانند
در حدود خود بر آن منهاج عمل نموده و بر مردم ارایه دهند. بتوانند
معارف حقّه حقیقیّه الهیّه را براى مردم بازگو کنند و مربّى اخلاقى و عملى
آنها در راه هدف و وصول به قلّه توحید و اعلى رتبه ذروه کمال شخصیّت
انسانیّت بوده باشند. بتوانند دین و دنیاى مردم را اداره کنند و نهتنها از
جهت ظاهر، بلکه از نقطه نظر ولایت باطنیّه نیز دستگیر و راهنماى مردم
باشند....
مردمى باشند أمین و مأمون و از خود گذشته و به خدا پیوسته و در
حرم عزّ و وقار آرمیده. بلندنظر و بلندهمّت، شکور، صبور، قانع، متواضع،
شجاع، باظرفیّت که مدارج علمى از فقه و اصول و حکمت و فلسفه و
تفسیر و حدیث و تاریخ و غیرها را طىّ کرده و در معارج علمى و عرفان
الهى دردست استاد موحّد رسیده واصل کامل، مدّتها در سیر بوده و
سالیان درازى را در دامان وى پرورش یافته باشند و جامع بین حکمت
نظرى، و عرفان عملى بوده،...
حرم عزّ و وقار آرمیده. بلندنظر و بلندهمّت، شکور، صبور، قانع، متواضع،
شجاع، باظرفیّت که مدارج علمى از فقه و اصول و حکمت و فلسفه و
تفسیر و حدیث و تاریخ و غیرها را طىّ کرده و در معارج علمى و عرفان
الهى دردست استاد موحّد رسیده واصل کامل، مدّتها در سیر بوده و
سالیان درازى را در دامان وى پرورش یافته باشند و جامع بین حکمت
نظرى، و عرفان عملى بوده،...
آیا کسىکه خود را رهبر دین بهسوى خدا مىداند، مىتواند خود،
معرفت به خداى را نداشته باشد و بگوید: معرفت، همان معرفت اجمالى
است که خداوند یکى است و بس: همان معرفتى را که پیرزنان دارند؟!»
معرفت به خداى را نداشته باشد و بگوید: معرفت، همان معرفت اجمالى
است که خداوند یکى است و بس: همان معرفتى را که پیرزنان دارند؟!»
سپس، ایشان روایت نسبتا طولانىاى را از امام جعفر صادق، در
ضرورت طى طریقت تصوّف و عرفان و تحمّل سختىها و مصائب و
مشکلات آن، نقل مىنماید که ما بهجهت رعایت اختصار، فقط قسمتى از
ترجمه آن را مىآوریم:
ضرورت طى طریقت تصوّف و عرفان و تحمّل سختىها و مصائب و
مشکلات آن، نقل مىنماید که ما بهجهت رعایت اختصار، فقط قسمتى از
ترجمه آن را مىآوریم:
«فرمود: "اگر مردم بدانند که چه فضیلتى را در معرفت خداوند تعالى
حایز مىگردند، چشمان خود را به آنچه که دشمنان از آن متمتّع هستند، از
بهجت و نضارت و ترى و تازگى حیات دنیا و نعمتهایش، نمىدوختند و
دنیاى ایشان در نزد اینان از آنچه که در زیر پاهاى خود لگد مىکنند، کمتر
بود و تحقیقا در نعمت معرفت خدا متنعّم بودند و چنان در مسرّت و لذّت
معرفتش متلذّذ بودند که گویى: پیوسته و بهطور جاودان در باغهاى بهشتى
با اولیاى خدا در لذّت بهسر مىبرند.
حایز مىگردند، چشمان خود را به آنچه که دشمنان از آن متمتّع هستند، از
بهجت و نضارت و ترى و تازگى حیات دنیا و نعمتهایش، نمىدوختند و
دنیاى ایشان در نزد اینان از آنچه که در زیر پاهاى خود لگد مىکنند، کمتر
بود و تحقیقا در نعمت معرفت خدا متنعّم بودند و چنان در مسرّت و لذّت
معرفتش متلذّذ بودند که گویى: پیوسته و بهطور جاودان در باغهاى بهشتى
با اولیاى خدا در لذّت بهسر مىبرند.
معرفت خدا، انیسى است که نمىگذارد هیچ وحشتى به انسان برسد و
رفیقى است که هیچ تنهایى با او اثرى ندارد و نورى است که با او، هیچ
تاریکى و ظلمتى جمع نمىشود و قدرتى است که هیچ ناتوانى با او مجتمع
نمىگردد و شفایى است که با وى هیچ مرضى، تاب مقاومت نمىآورد."
رفیقى است که هیچ تنهایى با او اثرى ندارد و نورى است که با او، هیچ
تاریکى و ظلمتى جمع نمىشود و قدرتى است که هیچ ناتوانى با او مجتمع
نمىگردد و شفایى است که با وى هیچ مرضى، تاب مقاومت نمىآورد."
و پس از این فرمود: "پیش از شما طوایفى بودند که کشته مىشدند و
آتشزده مىشدند و با ارّه استخوانهایشان بریده مىشد و دنیاى بدین
وسعت و فراخى برایشان تنگ مىشد و با این حال از آنچه با آنها از
معرفت خدا بود، هیچ عاملى نمىتوانست ایشان را برگرداند و منصرف
کند...."
آتشزده مىشدند و با ارّه استخوانهایشان بریده مىشد و دنیاى بدین
وسعت و فراخى برایشان تنگ مىشد و با این حال از آنچه با آنها از
معرفت خدا بود، هیچ عاملى نمىتوانست ایشان را برگرداند و منصرف
کند...."
در اینجا مىبینیم امام علیهالسّلام چگونه همّت و استوارى عرفاى باللّه
را بیان مىکند؟ و چه قسم شاگردان خود را به استقامت و پافشارى براى
نگهداشتن عَلَم ایمان و معرفت خداوندى دعوت مىنماید؟ اینها بودند که
پیوسته، بهطور متناوب در هر زمانى آمدند و با طلوع و تابش انوار حق و
صفاتش، در دلشان نگهدار دین و شریعت و حافظ قرآن مبین بودند.»[60]
را بیان مىکند؟ و چه قسم شاگردان خود را به استقامت و پافشارى براى
نگهداشتن عَلَم ایمان و معرفت خداوندى دعوت مىنماید؟ اینها بودند که
پیوسته، بهطور متناوب در هر زمانى آمدند و با طلوع و تابش انوار حق و
صفاتش، در دلشان نگهدار دین و شریعت و حافظ قرآن مبین بودند.»[60]
مرحوم آیتاللّه علاّمه طهرانى، در فقراتى که نقل شد، بهطور خلاصه
مىخواهد بگوید که طلاّب علوم دینى، باید علاوهبر تحصیل روایات و
علوم نظرى صادر شده از مصدر اهل بیت، گامى عملى هم در طریقت
تصوّف و عرفان که ریشه در مشکات روشن جان نورانى آن بزرگواران
علیهمالسّلام دارد بگذارند، تا آنچه را که مىخوانند ببینند و آنچه را که در
مرحله نظرى به آن علم الیقین پیدا کردهاند، در مرحله شهودى به آن
عینالیقین پیدا کنند. اگر چنین شود و فقط اگر چنین شود، آنگاه است که
به تمام معنى، شیعه ائمّه اطهار علیهمالسّلام خواهند بود. زیرا ائمّه اطهار،
فقط عالم به معلومات نظرى از قبیل فلسفه و کلام و تفسیر و فقه و...
نبودهاند و تک بعدى زیست نمىنمودهاند، بلکه تمام این علوم نظرى را
هم از طریق سیر و سلوک الىاللّه و در مسیر پدران بزرگوار و درنهایت جدّ
اکرمشان رسولاللّه(ص) و براساس کریمه وَ اتَّقوا اللّهَ و یُعَلِّمْکُم اللّهُ[61] بهطور
مستقیم از حضرت اللّه گرفتهاند.
مىخواهد بگوید که طلاّب علوم دینى، باید علاوهبر تحصیل روایات و
علوم نظرى صادر شده از مصدر اهل بیت، گامى عملى هم در طریقت
تصوّف و عرفان که ریشه در مشکات روشن جان نورانى آن بزرگواران
علیهمالسّلام دارد بگذارند، تا آنچه را که مىخوانند ببینند و آنچه را که در
مرحله نظرى به آن علم الیقین پیدا کردهاند، در مرحله شهودى به آن
عینالیقین پیدا کنند. اگر چنین شود و فقط اگر چنین شود، آنگاه است که
به تمام معنى، شیعه ائمّه اطهار علیهمالسّلام خواهند بود. زیرا ائمّه اطهار،
فقط عالم به معلومات نظرى از قبیل فلسفه و کلام و تفسیر و فقه و...
نبودهاند و تک بعدى زیست نمىنمودهاند، بلکه تمام این علوم نظرى را
هم از طریق سیر و سلوک الىاللّه و در مسیر پدران بزرگوار و درنهایت جدّ
اکرمشان رسولاللّه(ص) و براساس کریمه وَ اتَّقوا اللّهَ و یُعَلِّمْکُم اللّهُ[61] بهطور
مستقیم از حضرت اللّه گرفتهاند.
و این راهى است که توسّط جمیع آن عزیزان بزرگوار، صلواتاللّه
علیهم اجمعین، براى شیعیانشان بهطور واضح و کامل باز شده است و شیعه
واقعى، کسى است که با بیعت با ولىّ وقت در عصر غیبت و با قرارگرفتن
در مسیر سیر و سلوک الىاللّه، درجات دل و جان ائمّه اطهار علیهمالسّلام را
با سلوک یا جذبه، یک به یک، یا به یکباره، طى کرده و فانى در ذات پاک
و الهىشان شود که فناى در آن ذوات طاهره، فناى در حضرت اللّه است.
زیرا آنها نیز بهدلیل فنایشان در اللّه، وجودى خدایى هستند.
علیهم اجمعین، براى شیعیانشان بهطور واضح و کامل باز شده است و شیعه
واقعى، کسى است که با بیعت با ولىّ وقت در عصر غیبت و با قرارگرفتن
در مسیر سیر و سلوک الىاللّه، درجات دل و جان ائمّه اطهار علیهمالسّلام را
با سلوک یا جذبه، یک به یک، یا به یکباره، طى کرده و فانى در ذات پاک
و الهىشان شود که فناى در آن ذوات طاهره، فناى در حضرت اللّه است.
زیرا آنها نیز بهدلیل فنایشان در اللّه، وجودى خدایى هستند.
استاد حسنزادهآملى، خوشهچین خرمن اهل تصوّف و عرفان
استاد حسنزاده آملى نوشته است:
«سبک اشعارم اعم از غزلیات و قصاید و رباعیّات و دوبیتىها و
ترجیعبند و غیرها به همان سبک و بحور عروضى اشعار شعراى پیشین
ماست، اگرچه خوشهچین خرمن آنانیم و در کنار سفره آنها نشستهایم.
ترجیعبند و غیرها به همان سبک و بحور عروضى اشعار شعراى پیشین
ماست، اگرچه خوشهچین خرمن آنانیم و در کنار سفره آنها نشستهایم.
مثلاً قصیده تائیه عربى ما بهنام ینبوع الحیات که از اهمیّت بسزا
برخوردار است و حاوى 425 بیت است، بهسبک تائیه معروف ابن فارض
سروده شده است بدینمطلع:
برخوردار است و حاوى 425 بیت است، بهسبک تائیه معروف ابن فارض
سروده شده است بدینمطلع:
بَدَأْتُ بِبِسمِ اللّهِ عَینِ الْحَقیقَةِ
نَطَقتُ بِهِ فى نَشأةٍ بَعد نَشأةٍ[62]
و قصیده یائیه فارسى ما بهنام "صحراویه" شامل 122 بیت بهسبک قصیده
یائیه معروف میرفندرسک سروده شده است بدینمطلع:
یائیه معروف میرفندرسک سروده شده است بدینمطلع:
گرنه کارت دلبرى و غارت و یغماستى
پس چرا اینسان جمال خویش را آراستى
دفتر دل ما را در میان سرودههایم، شأنى خاصّ است و آن بهسبک
گلشن راز عارف شبسترى در 19 بند به عدد حروف بسم اللّه الرّحمن الرحیم
سروده شده است.»[63]
گلشن راز عارف شبسترى در 19 بند به عدد حروف بسم اللّه الرّحمن الرحیم
سروده شده است.»[63]
اشتغال به علوم دینیّه، اگر توأم با عرفان نباشد، فقط یک حرفه است
آیتاللّه علاّمه طهرانى به بیان این حقیقت مىپردازد که طلاّب علوم
دینى باید به موازات کسب علوم دینى، به طى طریقت و دریافت علوم حقّه
حقیقیّه از ذات الهى نیز مشغول باشند وگرنه اشتغال به علوم دینیّه، فقط
یک شغل ــ همچون دیگر مشاغل ــ خواهد بود:
دینى باید به موازات کسب علوم دینى، به طى طریقت و دریافت علوم حقّه
حقیقیّه از ذات الهى نیز مشغول باشند وگرنه اشتغال به علوم دینیّه، فقط
یک شغل ــ همچون دیگر مشاغل ــ خواهد بود:
«اینک که طلاّب دینیّه از هر شهر و بلدى و از هر کوى و برزنى،
بهسوى حوزههاى علمیّه گسیل مىشوند، اگر با جان خود این معنى را لمس
کنند و از سویداى دل خود دریابند که علوم دینیّه نیز اگر وسیله زندگى و
سرمایه دنیا باشد و بس، با سایر حِرَف و فنون تفاوتى ندارد و اگر براى
راهیابى بهسوى خدا و عرفانش و براى تحقیق از سرّ عالم خلقت و علوم
حقّه حقیقیّه باشد، خداوند رحیم نیز باران فیض و رحمت خود را بر آنان
مىبارد و دلهایشان را از انوار جمال و جلال خود درخشان مىگرداند.
مولانا در دفتر دوم مثنوى گفته است:
بهسوى حوزههاى علمیّه گسیل مىشوند، اگر با جان خود این معنى را لمس
کنند و از سویداى دل خود دریابند که علوم دینیّه نیز اگر وسیله زندگى و
سرمایه دنیا باشد و بس، با سایر حِرَف و فنون تفاوتى ندارد و اگر براى
راهیابى بهسوى خدا و عرفانش و براى تحقیق از سرّ عالم خلقت و علوم
حقّه حقیقیّه باشد، خداوند رحیم نیز باران فیض و رحمت خود را بر آنان
مىبارد و دلهایشان را از انوار جمال و جلال خود درخشان مىگرداند.
مولانا در دفتر دوم مثنوى گفته است:
هر کجا دردى، دوا آنجا رود
هر کجا فقرى، نوا آنجا رود
هر کجا مشکل، جواب آنجا رود
هرکجا پستىاست،آب آنجارود
آبکم جو، تشنگىآور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
تا سقاهم ربّهم آید خطاب
تشنه باش اللّه اعلم بالصواب
و همچنین با تکرار سه بیت اوّل در دفتر سوم گفته است:
هرچه رویید از پى محتاج رُست
تا بیابد طالبى چیزى که جست
حقتعالى کاین سماوات آفرید
از براى رفع حاجات آفرید
هر که جویا شد بیابد عاقبت
مایهاشدرد استواصلمرحمت
هر کجا دردى، دوا آنجا رود
هر کجا فقرى، نوا آنجا رود
هر کجا مشکل، جواب آنجا رود
هرکجاپستىاست، آب آنجا رود
آب کم جو، تشنگىآور بهدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست»[64]
No comments:
Post a Comment