مولانا قطب را شیر حضرت حقّ می داند که کار او صید فیض الهی و رساندن آن به خلق ، و نیز صید وحوش ؛ یعنی صفات رذیله سالک است.مولانا نسبت قطب را به مردم مانند نسبت عقل با بدن می داند.از نظر مولانا قطب چون به نور و کمال مطلق دست یافته است پس عاشق خود است و به غیر و به ماسوی نیازی ندارد اما مردم و مجموعه هستی عاشق او هستند - چه بدانند و چه ندانند - و بر گرد مدار وجود او می چرخند و به او نیازمندند :
قطب ، شیر و صید کردن کار او
باقی این خلق باقی خوار او
تا توانی در رضای قطب کوش!
تا قوی گردد کند صید وحوش
او چو عقل و خلق چون اعضا و تن
بسته عقل است تدبیر بدن
قطب آن باشد که گرد خود تند
گردش افلاک گرد او بود
مرده پیش او کشی زنده شود
چرک در پالیز روینده شود
(مثنوی معنوی/دفتر پنجم/تشبیه کردن قطب که عارف واصل است .../با حذف ابیاتی)
No comments:
Post a Comment