دلیل دیگری که ثابت می کند شریعت اصالت هدایتگرانه ندارد ، صدور فتوا
به وسیله علما و فقهای محترم به مدد قوه اجتهاد متکی به عقل بشری است.عقل اگر در
پروسه سلوک الی الله تحت تربیت ولی زمان قرار نگرفته باشد و موید به تاییدات الهی
نشده باشد پایش به شدت می لنگد.به این معنی که چنین عقلی هیچگونه ارتباطی با عالم
غیب برقرار نکرده است و از الهامات الهی و ملکوتی بی بهره است.چند آسیب جدی به این
سیستم شریعتی وارد است :
نخست آنکه به خاطر شدت و ضعف قوه عقلانی در فقهای مختلف ، اختلاف در
اجتهاد و بنابراین تنوع و اختلاف در فتاوی پدید می آید.نظر هر مجتهد ممکن است و
غالبا چنین است که با نظر فقیه و مجتهد
دیگر متفاوت است.کدامیک در این صورت راست می گویند؟کدامیک در این صورت نظر الهی را
مطرح می کنند؟تکلیف مردم و مومنان به شریعت و مقلدان آن ها چیست؟از کدام فقیه حکم
الهی را دریافت کنند و به کدامیک اعتماد کنند؟این در حالی است که به بیان امام علی
(ع) در نهج البلاغه وقتی خدا یکی است و پیامبر(ص) یکی است و قبله یکی است و کتاب
نیز یکی است پس چرا این علما و فقها آرا و فتاوی مختلفی ارایه می کنند؟(1)
دیگر آنکه ، چون قوه عقل بشری که موید به تاییدات الهی و ملکوتی نیست
قوه ای به شدت محدود است ، اگر نگوییم در بسیاری از امور دینی لااقل در پاره ای از
موارد پایش می لنگد و ناگزیر پای احکام احتیاطی به میان می آید.مگر قرار نیست علما
و فقهای عزیز ، مردم و مقلدان خویش را هدایت کنند؟پس دیگر احتیاط چه معنایی می
دهد؟در صراط مستقیم هدایت که احتیاط معنایی ندارد.احتیاط نشانه شک است.نشانه عدم
درک و دریافت حکم الهی است.نشانه جهل نسبت به حکم الهی است.نشانه عدم یقین است.آیا
با شک و جهل و فقدان یقین می توان در صراط مستقیم گام زد و به بندگی پرداخت؟
دیگر آنکه ، اجتهاد ورزی و دریافت حکم از متون مقدس و نیمه مقدس با
اتکا بر نیروی عقل بشری هیچ ارتباطی را با ایمان برقرار نمی کند.به این معنا که
اجتهاد در این سیستم نیازی به ایمان ندارد و مثلا یک فرد مسیحی که هیچ ایمانی به
اسلام و تشیع و بزرگان آن ندارد نیز می تواند با گذراندن دوره های مورد نیاز ، به
اجتهاد بپردازد.این وضع اجتهاد در سیستم «اجتهاد صوری» است.بنابراین در این سیستم
، فتوایی که صادر می شود متکی به عقل بشری است و هیچ ار تباطی را نیز با ایمان
برقرار نمی کند.پس چگونه می تواند مومنان به شریعت را در صراط ایمان و هدایت راه
ببرد و هدایت کند؟
قرآن به کسانی که بدون ارتباط با غیب و بدون شهود حقیقت ناب ، نظریه و
فتوا می دهند و آن را به عنوان نظر خدای تعالی به مردم ارایه می کنند و در کتاب ها
و رسایل خود می نویسند اینگونه حمله می کند :
«ام عندهم الغیب فهم یکتبون؟»(2) ، «آیا غیب (و اسرار آن) نزد آنان
است و آنان می نویسند؟»
این آیه به همه کسانی که بدون برقرای ارتباطی شهودی و بی واسطه با
خدای تعالی و بدون دریافت حقیقت ناب از ذات الهی و تنها با اتکا به درک و فهم و
عقل خویش اقدام به نظریه پردازی و صدور احکام و فتاوی می کنند و آن را به عنوان
نظر خدا به مردم ارایه می کنند می پردازد و می تازد.
در جایی دیگر نیز این عده را مشمول «ویل» الهی بر می شمارد و می گوید
وای به حال کسانی که از جانب خود و با اتکا به درک و فهم و عقل خویش کتاب می
نویسند و به مردم می گویند این از جانب خدا است.این حکم خدا است.این رای خدا است :
«فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله»(2) ،
«وای به حال کسانی که کتاب را به دستان خویش می نویسند و سپس می گویند این از جانب
خدا است.»
ظاهر آیه این است که منظور از کتاب ، کتاب مقدس و آسمانی است اما در
واقع منظور ، هر کتابی است که به آن جلوه ای الهی داده باشند و به مردم گفته باشند
که این کتاب شامل و در بر دارنده احکام الهی است.آیا این احکام را از خدا دریافت
کرده اند؟یا محصول تفکر نظری و شخصی آن ها است؟پس چرا می گویند حکم الهی است؟آیه
به این حقیقت اشاره می کند.آیه می فرماید نوشتن کتاب و پرداخت نظریه و صدور فتوا
نیازمند مقام «عنداللهی» است.تا عالم و فقیه به مقام قرب الهی بار نیابد و
«عنداللهی» نشود نظراتش نظراتی شخصی است و هیچ ارتباطی با خدا و غیب برقرار نمی
کند.بنابراین ، شریعتی که بر این اساس یعنی بر اساس فتاوی شخصی فقها استوار است و
ارتباطی با غیب و خدا برقرار نمی کند ، هدایتگر نیست و اصالتی هدایتگرانه ندارد!
*************************************
1.نهج البلاغه/امام علی(ع)/خطبه هجدهم/در نکوهش اختلاف علما در زمینه
صدور فتواها
2.طور/41
3.بقره/79
No comments:
Post a Comment