زلف بر باد بده تا بدهی بر بادم
من بر آن عهد ازل با دل شاد استادم
خاک کویت به شهنشاهی عالم ندهم
که من از نفحه خاک در تو آبادم
دوش در خلوت دل یاد تو را می کردم
به دلم وعده دیدار تو را می دادم
من ندانم که چه حالی است خدایا حالم
این همه مشکل ، و غم در دل ، و من دلشادم
تاب و بی تابی دل در گرو یاد تو است
چون گره خورده چنین یاد رخت در یادم
چشمه آب حیات است تماشای رخت
از تماشا ، به دل آب حیات افتادم
روز اول که تو را دیدم و عاشق گشتم
گو دگر باره چنین مادر گیتی زادم
علیرضا عرب/1391.8.21
تقدیم به : حضرت آقای دکتر نور علی تابنده «مجذوبعلیشاه»
این همه مشکل ، و غم در دل ، و من دلشادم
تاب و بی تابی دل در گرو یاد تو است
چون گره خورده چنین یاد رخت در یادم
چشمه آب حیات است تماشای رخت
از تماشا ، به دل آب حیات افتادم
روز اول که تو را دیدم و عاشق گشتم
گو دگر باره چنین مادر گیتی زادم
علیرضا عرب/1391.8.21
تقدیم به : حضرت آقای دکتر نور علی تابنده «مجذوبعلیشاه»
No comments:
Post a Comment