Thursday, February 27, 2014

فناء فی الله - 17

«شوّقنی لقآءک»(1)
«مرا مشتاق دیدار خودت کن.»
در این فراز از دعا ، حضرت سجّاد(ع) از خدای تعالی شوق به لقاء و دیدار او را از او طلبیده اند.همانطور که پیش از این گفتیم این لقاء و دیدار با چشم سر نیست با چشم سرّ است.با چشم قلب و چشم دل است.نکته دیگر اینکه این دیدار و لقاء به نحو دیدار دو موجود جدا و مستقل از هم نیز نیست.زیرا در این صورت ، توهّم استقلال در وجود برای موجودی غیر از خدا پیش می آید که این نیز با توحید ناب قرآنی نمی خواند.پس تنها یک حالت باقی می ماند و آن هم ملاقات و دیدار بنده با مولای خود در حالت «فناء» است.حالتی که در آن ، بنده با از دست دادن تدریجی هستی مجازی خود فانی در افعال و صفات و اسماء و ذات الهی می شود و با چشم خود خدا به ملاقات و دیدار با خدا نایل می شود.پس حضرت(ع) در حقیقت ، شوق نیل به مقامات «فناء» را از خدای تعالی درخواست می کند و می طلبد.
         ------------------------------------------
1.صحیفه سجّادیّه/امام سجّاد(ع)/دعای47

فناء فی الله - 16

«و انّی و ان لم اقدّم ما قدّموه من الصّالحات فقد قدّمت توحیدک و نفی الاضداد و الانداد و الاشباه عنک»(1)
«ومن گرچه اعمال صالح وشایسته ای را که آنان(=بندگان عابد خدا) پیشکش کرده اند پیشکش نکرده ام اما توحید تو و نفی ضدها و شریکان و شبیهان را از تو ، پیشکش کرده ام.»
در این فراز از دعا ، حضرت سجّاد(ع) دو دیدگاه دینی را در حوزه دین مطرح کرده اند:
1.دیدگاهی که بر توحید اجمالی که خدایکی است و دو تا نیست استوار است.در این دیدگاه ، راه نجات عبارت است از رعایت قواعد شرعی و انجام انبوه و به اصطلاح بسیار رسا ؛ کیلویی اعمال صالح مانند نمازها و روزه های واجب ومستحبّی ، بسیار رفتن به حج های تمتّع و عمره و ....
2.دیدگاهی که توحید اجمالی را توحید عددی و نظری و عین شرک می داند.در این دیدگاه ، اصالت با انجام انبوه اعمال صالح نیست.اصالت با سلوک الی الله و درک مراتب و مقامات فناء فی الله ، و درک عملی و وجدانی و درونی و قلبی توحید است.اصالت با شهود توحید الهی در تمام اجزای عالم هستی است.
در متن بالا که فرازی از دعای امام سجّاد است ، حضرت(ع) با طرح اجمالی این دو دیدگاه ، حساب خود را از حساب گروه اول جدا می کند.می فرماید گروه اول اهل انجام انبوه اعمال عبادی هستند اما من جزء این گروه نیستم.من اهل توحید هستم و توحیدم را به درگاهت پیشکش آورده ام.با در نظر گرفتن اینکه گروه اول هم به اصطلاح رایج ، اهل توحید هستند و به طور اجمالی پذیرفته اند که خدا یکی است به این نتیجه منطقی می رسیم که توحیدی که امام(ع) مطرح می کنند چیزی جدای توحیدی است که در میان عموم متدیّنان مطرح است.این چه توحیدی است؟حضرت خودپاسخ روشنی به این پرسش داده اند:
«فقد قدّمت توحیدک و نفی الاضداد و الانداد و الاشباه عنک»
همانطورکه می بینیم توحید حضرت(ع)توحید عددی رایج نیست. توحیدی شهودی است که حضرت(ع) به مدد آن ضدّی و شریکی و شبیهی برای خدای تعالی در عالم نمی بیند.چرا بیان حضرت را به توحید شهودی تفسیر کردیم؟دلیلش روشن است. زیرا در مرحله نظر ، گروه اول نیز ساحت الهی را از وجود هر گونه ضدّی و شریکی و شبیهی منزّه می دانند.اما با این وجود باز حضرت(ع) حساب خود را در مسئله توحید از آنان جدا می داند و می فرماید توحید من توحید نفی اضداد و انداد و اشباه از ساحت قدسی حضرت ربّ العالمین است.اگر توحید مورد نظر حضرت(ع) هم مانند آنان توحید اجمالی و عددی بود و حضرت مانند آنان فقط در مرحله نظری به نفی اضداد و انداد و اشباه از ساحت قدسی خدای تعالی می پرداختند دیگر فرقی با آنان نداشتند که بتوانند حساب خود را از حساب آنان جدا کنند.پس توحید مورد نظر حضرت(ع) توحید شهودی است نه توحید نظری و عددی رایج.سالک مسالک این توحید با درک وجدانی مراتب «فناء فی الله» و با شهود نور الهی که در تمام عالم ساری و جاری است و با شهود اسماء الهیّه که ارکان موجودات و اشیا عوالم هستی قائم به آن ها هستند ، و با شهود وحدتی که در پس پرده کثرات در عالم هستی و وجود برقرار است و با شهود «وحدت در وجود» و شهود «وحدت وجود» موحّد است.سالک مسالک این توحید ، با درک «فناء ذاتی» و با از دست دادن هستی مجازی خود ، دیگر حتّا خود را هم نمی بیند چه رسد به موجودی دیگر در عرض وجود الهی.
عبارت: «نفی الاضداد و الانداد و الاشباه عنک» بر شهود «وحدت در وجود» و «وحدت وجود» دلالت دارد.یعنی حضرت(ع) با شهود «وحدت در وجود» و «وحدت وجود» دیگر موجودی را با صفت استقلال در وجود مشاهده نمی کرده اند تا ضدّی بر علیه شاه وجود و شریک و شبیهی برای او به حساب آید.
خداوند شهود این مراتب را روزی ما بگرداند انشاء الله تعالی.
یا علی!    
         -------------------------------------------
1.صحیفه سجّادیّه/امام سجّاد(ع)/دعای47 

Tuesday, February 25, 2014

فناء فی الله - 15


«الّلهمّ انّک ایّدت دینک فی کلّ اوان بامام اقمته علما لعبادک و منارا فی بلادک بعد ان وصلت حبله بحبلک»(1)
«خدایا تو در هر زمانی دینت را به وسیله امامی که ، پس از وصل ریسمانش به ریسمان خویش ، او را به عنوان نشانه ای برای بندگانت ، و برج نوری در سرزمین هایت بر پا کرده ای تایید می کنی.»
در این فراز از دعای حضرت سجّاد(ع) ، عبارت :«بعد ان وصلت حبله بحبلک» به معنای :«پس از آنکه ریسمانش را به ریسمانت وصل کردی» بر مقام«فناء فی الله» درمراتب مختلف آن دلالت دارد.زیرا مقصوداز«حبله»، وجود شریف امام و قطب است و منظور از «حبلک» وجود مقدس حضرت باری تعالی. این استدلال از آنجایی درست است که ترکیب در ذات حضرت حقّ راهی ندارد تا حبل را به چیزی جز وجود ذات اقدسش تعبیر کنیم.او وجود و هستی صرف است.وقتی که حبل در باره حضرت حقّ به معنای وجود و هستی باشد ناگزیر در باره نوع آدمی ، از جمله در اینجا «امام» ، هم به همان معنای وجود و هستی خواهد بود.
بنابراین ، معنای عبارت :«بعد ان وصلت حبله بحبلک» این می شود که خدا وجود امام و قطب را در مراتب مختلف افعالی و صفاتی و اسمایی و ذاتی به وجود خود پیوند می زند که این پیوند به دلیل آنکه ترکیب در ذات الهی راهی ندارد تنها به صورت «فناء» قابل تصور است و به این شکل ، مراتب «فناء افعالی» و «فناء صفاتی» و «فناء اسمایی» و «فناء ذاتی» پا به عرصه وجود می گذارند.
نکته ای که در این عبارت شریف ، بسیار حایز اهمیّت و اعتنا است در فعل :«وصلت» به معنای :«تو وصل کردی» نهفته است و آن این است که این فعل که حضرت(ع) آن را به خدای تعالی نسبت می دهد نشان می دهد که این خدا است که سالک و در اینجا به طور خاص ، امام و قطب را در مراتب فناء سیر داده نه آنکه سالک و امام و قطب ، خود توانایی ورود به مراتب و مقامات فناء را داشته باشند.این نکته بسیار ظریف و شریف ، ویران کننده سیستم دینی «دین صوری و سنتی» و تایید کننده سیتم دینی «دین نوری و شهودی» صوفیّه است. زیرادرسیستم دینی«دین صوری وسنّتی» به متدین القاءمی شود که خود باید با تفکّرات عقلانی و نظری خود یا با پیروی از تفکرات عقلانی و نظری متفکّران دیگر به کسب هدایت بپردازد و این با جهان بینی قرآن واهل بیت(ع) ناسازگار است. اما در سیستم دینی «دین نوری و شهودی» صوفیّه ، سالک خود با الهامات الهی متوجّه می شود و می فهمد که در سیر به سوی خدای تعالی و سیر در صراط مستقیم هدایت ، هیچ کاره است و تنها نقشی که به ظاهر دارد تداوم در طلب و اطاعت از اوامر الهی شیخ خویش است که توفیق آن را نیز در واقع خود خدای تعالی می دهد.این به طور دقیق ، و به طور کامل منطبق بر جهان بینی قرآن و اهل بیت(ع) است.         
        ---------------------------------------------
1.صحیفه سجّادیّه/امام سجّاد(ع)/دعای47

فناء فی الله - 14

 
«یا قرّة عین من لاذ بک و انقطع الیک»(1)
«ای روشنایی چشم کسی که به تو پناه آورده و با بریدن از همه به تو پیوسته است.»
 این فراز از دعای حضرت سجّاد(ع) نیز ، افاده معنای «فناء فی الله» را می کند.زیرا تنها حالت و مقامی که با انقطاع کامل از ما سوی الله حاصل می شود و در آن ، با شهود وجه الله ذوالجلال و الاکرام خدای تعالی روشنی چشم انسان می شود حالت و مقام «فناء فی الله» است.تنها در این حالت است که آدمی از شرّ خود و هواجس و هواهای خود نیز به خدا پناه می برد و از شرّ خود نیز خلاص می شود و همچون قطره ای نا قابل در اقیانوس بیکران اسماء و صفات و ذات او فانی می شود.زیرا انسان خود نیز از جمله ما سوی الله است و تا از شرّ خود نیز منقطع نشود ، انقطاعش از ماسوی الله درست نمی آید. و انقطاع از خود نیز تنها در حالت «فناء فی الله» امکان پذیر است و لاغیر.در هر حالت دیگری آدمی گاهی به خدا پناه می برد و گاهی و بلکه بیشتر زمان ها به نفس خود و به شیاطین پناه می برد.لطفا بیندیشیم. 
         --------------------------------------------
1.دعای ابو حمزه ثمالی/امام سجّاد(ع)

فناء فی الله - 13


 
«اللهمّ تب علیّ حتّی لا اعصیک و الهمنی الخیر و العمل به و خشیتک باللیل و النّهار ما ابقیتنی یا ربّ العالمین»(1)

«خدایا آنگونه به سویم بازگرد که تو را نافرمانی نکنم.و خیر و عمل به آن و ترس از خودت در شبانه روز را تا وقتی که مرا باقی می داری به من الهام کن.»
 در این فراز از دعا ، حضرت سجّاد(ع) به ابو حمزه ثمالی می آموزد که از درگاه الهی مقام «فناء فی الله» را درخواست کند.عبارت : «تب علیّ حتّی لا اعصیک» دلالت بر مقام «فناء فی الله» می کند.زیرا تا وقتی که بنده در قید صفات بشری اسیر است توان گریز از نافرمانی از خدای تعالی را ندارد.صفات بشری کدامند؟
1و2.ظلوم و جهول : «انّه کان ظلوما جهولا»(2) ، «همانا او (=انسان) ستمگر و نادان است.»
3.ضعیف : «خلق الانسان ضعیفا»(3) ، «انسان ، ضعیف آفریده شده است.»
4.عجول : «خلق الانسان من عجل»(4) ، «انسان ، عجول آفریده شده است.»
5.هلوع : «انّ الانسان خلق هلوعا»(5) ، «همانا انسان مضطرب و بی تاب آفریده شده است.»
این صفات بر وزن های : «فعول» و «فعیل» و «فعل» آمده اند و این بدان معنا است که این صفات ، صفت مشبّهه اند و بر ثابت بودن و ذاتی بودن این صفات در انسان دلالت می کنند.به عبارت دیگر تا وقتی که انسان ، انسان است اسیر این صفات است و از نتایج و تبعات گریز ناپذیر آن نمی تواند رهایی یابد. به عبارت دقیق تر ، تا وقتی انسان ، انسان است نمی تواند گناه نکند.نمی تواند تقوا بورزد.نمی تواند نافرمانی نکند.زیرا به خاطر اسارت در دستان این صفات ، محجوب به حجاب های ظلمانی است و با قرار داشتن در ظلمات و تاریکی ها کور دل است و نمی تواند راه خود را ببیند و مدام در چاله و چاه نافرمانی و اسارت در دستان پرقدرت نفس و شیاطین می افتد.
اما همین انسان اگر در مسیر سلوک الی الله قرار بگیرد و با توفیق در سلوک ، وارد عالم نور شود در حقیقت وارد عالم فناء فی الله شده وبه تدریج با فانی شدن دراسماء وصفات الهیّه ، صفات بشری خود را از دست داده و متّصف به اسماء و صفات الهی می شود.در اینجا است که تحت ولایت الهی قرار گرفته و اینک باشهود وجه الله و قرار گرفتن در محضر حضور الهی توان نافرمانی و گناه را از دست می دهد.
معنای دعای حضرت که عرض کرد : «اللهمّ تب علیّ» که یعنی : «خدایا به سوی من باز گرد» بازگشت خداوند به سوی انسان در مراتب عالم نور که همان مراتب عالم فناء است می باشد.یعنی حضرت به ابو حمزه ثمالی و در حقیقت به همه شیعیان حقیقی خود می فرماید که طالب مقام فناء از بارگاه الهی شوند.زیراتنها دراین صورت است که«حتّی لا اعصیک» صادق می افتد و آدمی به جایی می رسد که دیگر نافرمانی و گناه نکند.ضمن آنکه معنای ظریف دیگری که در فرمایش حضرت موجود است این است که وقتی حضرت از خداوند درخواست می کند تا آنچنان به سوی او باز گردد که او دیگر نتواند نافرمانی خداوند را بکند در واقع از خداوند درخواست رفع اراده و اختیار از خود را می کند.یعنی از خداوند می خواهد تا اراده و اختیار خود را جانشین اراده و اختیار او فرماید و این بطور دقیق مسمای مفهوم «فناء فی الله» است.زیرا فقط در حال فناء است که دیگر عبد از خود اراده و اختیاری نداشته و مانند مرده ای در دست غسّال است.و این به آن دلیل است که وقتی سالک الی الله با عبور از حجاب های ظلمانی ، وارد عالم نور می شود ، با تجلّی اسم شریف : «الجبّار» بر قلب او ، وی بطور کلّی اراده و اختیار خود را از کف می نهد و به تمامی در تحت ولایت اراده و اختیار الهی قرار می گیرد و بطور طبیعی در چنین حالتی دیگر توان گناه کردن ندارد.
علاوه بر این ها ، تنها در صورت احراز مقام «فناء فی الله» است که مابقی دعای حضرت که عرض کرد : «و الهمنی الخیر و العمل به و خشیتک باللّیل و النّهار»نیزصادق می آید . زیرا تنها در صورت احراز این مقام است که انسان از الهام الهی بهره مند می شود و به شهود اسماء جلالیّه الهی نایل می شود و آنچنان در محضر الهی ، این اسماء بر قلب او مستولی می شوند که توان کوچک ترین تحرّکی را در جهت نافرمانی از خداوند نخواهد داشت.
نکته ظریف و شریفی که باقی می ماند این است که حضرت این دعا را به ابو حمزه ثمالی تعلیم کرده بوده اند و این به آن معنا است که اهل بیت(ع) موافق با قرآن ، دستیابی به مراتب و مقامات فناء - حتّا عالی ترین مرتبه آن که فناء ذاتی باشد - و بهره مندی از الهامات الهی را برای عموم مردم از جمله ابو حمزه ثمالی و مشایخ و اقطاب صوفیّه نیز ممکن و بلکه لازم و واجب می دانسته اند واین مقامات را ویژه خود نمی دانسته اند. و اگر کمی بیندیشیم ، اساسا معنای اصطلاح «امام» نیز همین است.«امام» کسی نیست که با دستیابی به مقامات عالی الهی - آنطور که در دین صوری و سنّتی تصوّر می شود - به مردم فخر بفروشد و آن ها را تحقیر کند.بلکه مفهوم اصطلاح امام حتّا در معنای لغوی آن این است که کسی پیشاپیش گروهی حرکت کند تا آن گروه با تاسّی به او و با پیروی از او به همان مقصد و جایگاهی که او قرار دارد برسند.پس از دیدگاه اهل بیت(ع) هیچ بعدی در این زمینه که مشایخ و اقطاب صوفیّه می توانند به مقامات عالی و عالی ترین مقام الهی نایل شوند وجود ندارد.لطفا کمی بیندیشیم و بفهمیم.یا علی. 
            -----------------------------------
1.دعای ابو حمزه ثمالی/امام سجّاد(ع)
2.احزاب/72
3.نساء/28
4.انبیا/37
5.معارج/19

فناء فی الله - 12

 
 
«حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلّقة بعزّ قدسک»(1)
 
«تا آنکه چشم های قلب حجاب های نوری را پاره کند و به معدن عظمت وصل شود و روح های ما به عزّت قدس و پاکی تو آویزان شوند.»
 
 
 حضرات اهل بیت(ع) در این فراز از مناجات ، از معدن عظمتی سخن می گویند که پس از آنکه حجاب های نوری به وسیله چشم دل پاره شد ارواح سالکان به آن آویزان می شوند.این معدن عظمت که کانون عظمت و عزّت و قداست است و در پس همه حجاب های نوری نهفته است ، همان ذات الهی است.پس حضرات اهل بیت(ع) که همگی بر این مناجات مداومت داشته اند همگی در طلب وصول به مقام «فناء ذاتی» بوده اند.زیرا مراتب حجاب ها همان مراتب «فناء فی الله» هستند که سالک با پاره شدن آخرین حجاب ، به مقام «فناء ذاتی» بار می یابد.سه نکته مهم دیگر در این فراز از مناجات موجود است.یکی آنکه ، فعل : «تصیر» از ریشه صیرورت به معنای دگردیسی و شدن است و این به طور دقیق منطبق بر مفهوم سلوک در تصوف است.زیرا در سلوک ، سالک الی الله هر لحظه در حال صیرورت و دگردیسی و شدن است.هر لحظه حالات و مقاماتش در حال شدن و عوض شدن و عالی و راقی شدن است.دیگر آنکه ، در هر زمان یک نفر از اهل بیت(ع) امام بوده است اما در مناجات همه اش از ضمایر و صیغه های فعلی مع الغیر استفاده می کرده است.این نشان می دهد که اهل بیت(ع) این مقامات را برای مستعدّین از پیروان خویش نیز می خواسته اند.و این نیز به نوبه خود حکایت از دو امر می کند.یکی آنکه ، سلوک و وصول به این مقامات ، مخصوص به ایشان نبوده و ایشان همه را لایق و مستعد وصول به این مقامات می دیده اند.دیگر آنکه ، معلوم می شود که مکتب تصوّف و صوفیّه ریشه در کجا دارند و در دامان چه کسانی رشد یافته اند.نکته سوّم آنکه معلوم می شود در مکتب اهل بیت(ع) فقط فقه و فروع دین و به عبارت دیگر فقط شریعت مطرح نبوده است.بلکه عنصر اصلی در مکتب دینی اهل بیت(ع) را «طریقت» و «سلوک» و «مراتب و مقامات فناء» تشکیل می هد. 
             --------------------------------------------------------
1.مناجات شعبانیّه/حضرات اهل بیت(ع)

Monday, February 24, 2014

فناء فی الله - 11

«من حاربکم مشرک و من ردّ علیکم فی اسفل درک من الجحیم»(1)
(خطاب به اهل بیت«ع») : «کسی که با شما بجنگد مشرک است و کسی که شما را ردّ کند در پایین ترین درکات و طبقات دوزخ جای دارد.»
 آنچه از مفهوم شرک در قرآن دانسته می شود آن است که اگر کسی خدایی را در کنار خدای یگانه بپذیرد وعبادت کند مشرک است:«و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا»(2) ، «خدای را بندگی کنید و چیزی را شریک او قرار ندهید.»
اما در این فرازی که از زیارت جامعه کبیره نقل شد ، اهل بیت(ع) به شیعیان و دوستداران خود آموخته اند که مبارزه با آن ها و عدم پذیرش آن ها نیز شرک است و این جز با پذیرش حالت «فناء فی الله» و ثابت دانستن آن برای ایشان آن هم در مرتبه «فناء ذاتی» با هیچ حالت دیگری قابل توجیه نیست.زیرا تنها در حالت «فناء ذاتی فی الله» است که سالک واصل به آنچنان وحدت و یگانگیی با ذات اقدس الهی دست می یابد که جنگیدن با او منجر به جنگیدن با خدا و منجر به شرک می شود.
            ---------------------------------------------------------
1.زیارت جامعه کبیره
2.نساء/36 

فناء فی الله - 10

«حتّی لا یبقی ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل .... الّا عرّفهم .... تمام نورکم»(1)
 
«تا آنکه هیچ فرشته مقرّب و پیامبر فرستاده شده ای باقی نماند ... مگر آنکه به آن ها بشناساند ... نور کامل و تمام شما را.»
 
 
 در این فراز از زیارت ، عبارت : «تمام نورکم» به معنای : «نور کامل و تمام شما» به مراتب عالم «فناء» اشاره دارد.زیرا وقتی از نور کامل و تمام سخن گفته می شود این بدان معناست که نورهای ناقص هم وجود دارد و این همان مراتب عالم نور است که منطبق بر مفهوم عوالم نوری است که این عوالم نوری همان حجاب های نوری و نورانی در مسیر سلوک الی الله هستند.از طرف دیگر ، مراتب این عوالم نوری منطبق بر مراتب عالم فناء است.زیرا حرکت در عوالم نوری حرکت به نحو فناء است و چون حرکت در این عوالم و مراتب در حقیقت حرکت در اسماء و صفات الهی است بنابراین تصوّر هر گونه حرکت دیگری به جز به نحو فناء ، مستلزم مادّی دانستن وجود حضرت باری تعالی و منجر به کفر است.
نکته ای که در این فراز از زیارت چشم نواز است این است که با به کارگیری عبارت : «عرّفهم» حرکت در مراتب نور توام و همراه با «معرفت» دانسته شده است و این بطور دقیق منطبق بر درک مکتب تصوّف از مراتب نوری عالم فناء است که این مراتب را منطبق بر مراتب  و مقامات و منازل «معرفت» نسبت به اسماء و صفات و ذات حضرت باری تعالی می داند.
و نکته آخر اینکه عبارت : «تمام نورکم» منطبق بر مفهوم «فناء ذاتی» در مکتب تصوف است که در آن ، سالک واصل با عبور از تمام حجاب های نوری به منبع نور که همان ذات الهی است واصل و در آن فانی می شود و ذات را به چشم ذات شهود می کند و می شناسد.
           ------------------------------------------------------------
1.زیارت جامعه کبیره

فناء فی الله - 9

«السّلام علی .... التّآمّین فی محبّة الله»(1)
 
(خطاب به اهل بیت «ع») : «سلام بر .... کسانی که در محبّت الهی کامل و تمام هستند.»
 
 
 در این فراز از زیارت ، اهل بیت(ع) به عنوان کسانی معرّفی شده اند که در محبّت نسبت به خداوند ، کامل و تمام هستند.این اشاره به کمال و تمامیّت در محبّت نشان می دهد که از دید اهل بیت(ع) محبّت دارای مراتبی صعودی است که هر چه بالاتر برویم بیشتر می شود تا جایی که کامل و تمام شود.از طرف دیگر می دانیم که قاعده فلسفی «اتّحاد عاقل و معقول» در زمینه محبّت هم صادق است.به این معنا که محبّ هر چه در مراتب صعودی محبّت بالاتر برود با محبوب خویش یگانگی پیدا می کند و به عبارت دیگر از وجود خود می کاهد و در وجود محبوب می افزاید و در او فانی می شود تا جایی که از هستی محبّ چیزی باقی نمی ماند و محبوب تمام وجود و هستی او را تسخیر می کند.بنابراین ، مراتب محبّت عبارت از همان مراتب فناء است و اگر این محبّت ، محبّت نسبت به ذات اقدس الهی باشد مراتب آن همان مراتب «فناء فی الله» خواهد بود.
حال اگر شما از کمال و تمامیّت محبّت نسبت به خداوند سخن بگویید در حقیقت از کمال و تمامیّت «فناء فی الله» سخن گفته اید.و مرتبه ای که مرتبه کمال و تمامیّت محبّت نسبت به خداوند باشد مرتبه «فناء ذاتی فی الله» است.پس اهل بیت(ع) در حقیقت ، از احراز مقام «فناء ذاتی فی الله» برای خود سخن به میان آورده اند.
                 -----------------------------------------------
1.زیارت جامعه کبیره

فناء فی الله - 8

قال رسول الله(ص) : «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(1)
رسولخدا(ص) فرمود : «کسی که خود را بشناسد به تحقیق پروردگارش را شناخته است.»
 در این حدیث شریف ، رسولخدا(ص) معرفت و عرفان شخص را نسبت به خویش همان معرفت و عرفان او نسبت به پروردگارش می داند و به عبارت دیگر ، مراتب معرفت و عرفان شخص را نسبت به خویش منطبق بر مراتب معرفت و عرفان او نسبت به پروردگارش می داند.واین کاملا افاده معنای «فناء فی الله» را می کند.زیرا وقتی که این مراتب بر هم منطبق باشند نشان از آن دارند که شخص سالک در عین حالی که مشغول سلوک در وجود خویش و کسب معرفت نسبت به خویش است در همان حال مشغول سلوک در مراتب وجودی پروردگار خویش و کسب معرفت نسبت به او است.و این ازسلوک سالک درمراتب وجودی پروردگارش حکایت می کند. حال ، این سلوک یا به نحو تباین است یا به نحو فناء.یعنی یا سالک موجودی جدا از خدا است و دارد در مراتب وجودی خدای خود سلوک می کند یا این سلوک به نحوی است که هر چه سالک به پیش می رود هستی مجازی خود را که فکر می کرد به نحو استقلالی واجد آن است از دست می دهد و به تدریج در مراتب وجودی پروردگار خود فانی و نیست می شود و خود و تمام موجودات عالم را عین ربط و نیاز به پروردگار می بیند.سلوک به نحو تباین که شرک محض است.زیرا در ذات اقدس الهی دوئیّتی متصور نیست.پس فقط سلوک به نحو «فناء» باقی می ماند.   
                 --------------------------------------------------
1.بحارالانوار/ج2/ص32

Sunday, February 23, 2014

فناء فی الله - 7

«فمن کان یرجوا لقآء ربّه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربّه احدا»(1)
«کسی که امید به ملاقات پروردگارش می دارد باید کار شایسته کند و هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک نگرداند.»
خدای تعالی در این آیه شریفه به صراحت از کسانی سخن می گوید که شوق لقای پروردگارشان  آن ها را بی تاب کرده است.به عبارت دیگر ، خود خدای تعالی از دسته ای از بندگانش که شوق لقای او را دارند سخن به میان آورده و روش آنان را پسندیده و به آن ها راهکار سلوک صحیح در مسیر بندگی را نشان می دهد تا آنان در سلوک خود موفّق باشند و به لقاء الله بار یابند.همانطور که می دانیم در میان فرقه ها و گروه های درون دینی اسلام ، تنها این صوفیّه هستند که مسئله ضرورت لقاء الله و ضرورت و جوب حرکت و سلوک در این مسیر را گوشزد کرده و می کنند و اساسا فقط این صوفیّه هستند که به این معانی باور دارند و دینداری آن ها حول این معانی و سلوک در راه رسیدن به این مرحله ؛ یعنی رسیدن به مقصد لقاء الله می چرخد.و گرنه متولّیان دین صوری و رایج در جامعه اصلا اعتقادی به لقاء الله و در حقیقت اعتقادی به مسمّای این دسته از آیات و روایات ندارند و حداکثر درکی که از این دسته از آیات و روایات دارند لقاء فیزیکی و جسمانی در جهان آخرت است که خود این اعتقاد ، عین شرک و بت پرستی است.
نکته ای که باید به آن اشاره کنیم این است که بر خلاف دیدگاه متولّیان دین صوری و رایج در جامعه ، این ملاقات ضرورتا در جهان آخرت انجام نمی شود و اصلا ملاقاتی فیزیکی و جسمانی و به نحو مباین به مباین نیست.بلکه به نحو فناء بنده در اسماء و صفات و ذات الهی است و در همین زندگی دنیوی هم قابل وصول است و هم وصولش از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع) واجب و ضروری است.
             ----------------------------------
1.کهف/110

Wednesday, February 19, 2014

فناء فی الله - 6

«فیا من توحّد بالعزّ و البقآء و قهر عباده بالموت و الفنآء»(1)
«ای کسی که در مقام عزّ و بقاء یگانه و تنها است ، و با مرگ و فناء بر بندگانش غلبه می کند و مسلّط می شود.»
پیش از این یکبار از این عبارت شریف برای اثبات کاربرد مفاهیم و اصطلاحات صوفیانه در کلام اهل بیت(ع) استفاده کردیم و گفتیم که صوفیه ، مفاهیم و اصطلاحات خود را از مکتب عرفانی اهل بیت رسول(ع) اخذ کرده اند.مانند فراز بالا از دعای شریف صباح ، که علی(ع) اصطلاح «فناء» را به کار برده اند.اینک می خواهیم به یک بحث معرفت شناسانه در باره آن بپردازیم.
فناء دو گونه است : اجباری ، اختیاری.به عبارت دیگر ، موجودات عالم هستی چه بخواهند و چه نخواهند مسافران راه فناء فی الله هستند.یعنی همه به سوی خدا بازگشت می کنند : «کلّ من علیها فان»(2) ، «هر موجود دارای شعوری فانی می شود.»
در جای دیگری در باره فناء اجباری چنین می فرماید :
«یا ایّها الانسان انّک کادح الی ربّک کدحا فملاقیه»(3) ، «ای انسان تو با تلاشی فراوان به سوی پروردگارت می روی و عاقبت او را ملاقات می کنی.»
در این آیه شریفه ، سخن از مومن و سالک الی الله نیست سخن از انسان است.سخن از نوع آدمی است.می فرماید همه انسان ها فارغ از مومن و کافر ، خدا را ملاقات خواهند کرد.این ملاقات به نحو فناء و در حال فناء خواهد بود.زیرا تصور ملاقات خداوند در هر شکلی و حالتی جز حالت فناء ، مستلزم این است که برای خدا مکانی تصور کنیم که این کفر محض است.آیات پس از این آیه به ما توضیح می دهند که گروهی از انسان ها با اسماء رحمت الهی ملاقات می کنند و در حقیقت در اسماء رحمت الهی فانی می شوند و گروهی با اسماء غضب الهی ملاقات می کنند و در حقیقت در اسماء غضب الهی فانی می شوند.یعنی انسان در هر مسیری که حرکت کند در هر حال با خداوند ملاقات می کند و فانی در او می شود.اگر با ایمان زندگی کند در اسماء رحمت فانی می شود و خدا را با تجلّیات رحیمیّه او ملاقات می کند و اگر بدون ایمان زندگی کند در اسماء غضب خدا فانی می شود و خدا را با تجلّیّات این اسماء ملاقات می کند :
«فامّا من اوتی کتابه بیمینه فسوف یحاسب حسابا یسیرا و ینقلب الی اهله مسرورا و امّا من اوتی کتابه ورآء ظهره فسوف یدعوا ثبورا و یصلی سعیرا»(4) ، «و اما کسی که نامه اش به دست راستش داده شود حساب آسانی را از سر خواهد گذراند.اما کسی که نامه اش از پشت سرش به او داده شود فریاد و ناله هلاکت سر خواهد داد و در آتش در انداخته می شود.»
پس این آیات بر فناء اجباری در اسماء الهیّه و ملاقات اجباری با خدا دلالت می کنند.اما برخی از آیات الهی قرآن بر فناء اختیاری دلالت می کنند.یعنی بیان می کنند که راه به سوی خدا - آنچنان که متولّیان دین صوری و رایج در جامعه می گویند - اختصاصی به اهل بیت(ع) ندارد و این راه به روی همگان باز است و مشتاقان لقاء الله و فناء فی الله را دعوت می کند تا دست به کار عمل و حرکت به سوی خدا شوند :
«فمن کان یرجوا لقآء ربّه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربّه احدا»(5) ، «پس کسی که به ملاقات پروردگارش امید می دارد باید دست به کار عمل شایسته زند و هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک نگرداند.»
در این آیه شریفه ، فعل : «کان یرجوا» که به معنای : «امید می دارد» است به شکل استمراری به کار رفته است.یعنی امید به لقاء الله باید به صورت دایمی در دل شخص وجود داشته باشد که این مترادف با مفهوم «طلب» در مکتب تصوف است.در تصوف ، حال «طلب» فناء فی الله و لقاء حضرت الله به صورت دایمی و صادقانه در دل سالک الی الله وجود دارد و همین حال دایمی «طلب» است که سالک را به سوی فتح حالات و مقامات بالاتر می کشاند.
حرف صوفیّه همین است.صوفیّه می گویند حالا که هر انسانی خواهی نخواهی به سوی فناء اجباری فی الله و ملاقات اجباری با خدا در حرکت است و در این صورت نخواهد فهمید که پس از مرگ با کدام دسته از اسماء الهیّه ملاقات خواهد کرد پس بهتر است تا وقتی زنده است و فرصت باقی است دست به حرکت اختیاری و آگاهانه به سوی خدا بزند و با اختیار و از سر شوق به سوی مقامات فناء سلوک کند.در این صورت ، خدای کریم حتما و قطعا به او رحم خواهد کرد و او را به لقاء خود با فناء در اسماء رحیمیّه بار خواهد داد.
              ---------------------------------
1.دعای صباح/امام علی(ع)
2.رحمن/26
3.انشقاق/6
4.همان/7-12
5.کهف/110

دو نشانه زیبایی که خدا گذاشت





1.نشانی حسینیه دراویش گنابادی در تهران :
خ «بهشت» - کوی «معراج»

2.وزارت نیرو در اقدامی جالب شماره تماس سازمان برق را از شماره
پیشین به شماره : «121» تغییر داد تا جویندگان نور بدانند برای یافتن
نور باید به کجا مراجعه کنند.

Monday, February 17, 2014

فناء فی الله - 5

«و باسمآئک الّتی ملأت ارکان کلّ شیء»(1)

«و به اسم های تو که ارکان وجودی هرشیئی را پرکرده است.»


حضرت علی(ع) در این فراز از دعای کمیل می فرمایند که اسماء الهیه ارکان وجودی تمام اشیا و موجودات عالم را پر کرده است.یعنی اشیا و موجودات عالم هستی به اسماء الهیه قائم و استوار هستند.به عبارت دیگر ، اشیا و موجودات عالم هستی فانی در اسماء الهیه اند.این فناء البته فناء اجباری است اما در هر حال فناء است و حضرت علی(ع) در این فراز از دعا نشان می دهند که آراء صوفیه ریشه در جان و مکتب اهل بیت(ع) دارد.آدمی تنها موجودی است که می تواند به اختیار خود و تحت ولایت ولیّ الهی مراتب فناء را طیّ کند و به خواندن اسماء الهی در صفحات کتاب وجود بپردازد.
نکته ای که در دعای کمیل حایز اهمیّت است این است که حضرت این معانی را به کمیل بن زیاد آموخته اند و به همین جهت به دعای کمیل شهرت یافت.بنابراین ، دعوی صوفیّه که معتقدند اصول تصوف را در مکتب علی و اهل بیت(ع) آموخته اند دعوی به جایی است.زیرا وقتی حضرت این معانی را به کمیل که از اصحاب متوسط الاستعداد ایشان بوده اند آموخته اند پر واضح است که به دیگر اصحاب خود که از استعداد بیشتری برخوردار بوده اند نیز می آموخته اند و بدینسان مکتب تصوف پا گرفته است. 
                   -----------------------------------
1.دعای کمیل/امام علی(ع)

تشابه مخالفان معاند با صوفیه ، با فرش پاتریس


از روزگار قدیم ، مخالفان معاند با صوفیه به خود این اجازه ناروا را می داده اند و هنوز هم می دهند که در مواجهه با صوفیه از الفاظ نامناسب و رکیک استفاده کنند و انواع تهمت های رنگارنگ را نثار آن ها کنند.ما تصور را بر آن می گذاریم که این مخالفان معاند از کمترین معلومات لازم برای برخورد با صوفیه بهره مند هستند.اما این یک جنبه قضیه است.زیرا در امر هدایت دو چیز لازم است : 
1.علم شهودی و معراجی.
2.اخلاق الهی و ادب انسانی.
این مدعیان لباس پیامبر(ص) از علم شهودی و معراجی او که کاملا بی بهره اند و دلشان به قیل و قال ها و تعقلات و تفکرات بشری خوش است که هیچ رابطه ای با خدا و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) برقرار نمی کند.اینان از اهل بیت پیامبر(ع) فقط روایات رسیده از دل تاریخ تاریک را می شناسند.شناخت اینان از اهل بیت(ع) یک شناخت شناسنامه ای تاریخی است.با جان اهل بیت(ع) کاملا بیگانه اند و اینان را به ساحت نورانی جان آن بزرگواران راهی نیست.لذا بویی از اخلاق کریمانه و الهی و ادب انسانی آن ها نبرده اند.گمان می کنند به صرف آنکه از نظر ذهنی به اهل بیت(ع) اعتقاد ضمنی داشته باشند و دین خود را مبتنی بر تخیلات بشری خود از روایات بنا کنند ، شیعه هستند و آنگاه می توانند با دیگران هر گونه که دلخواهشان هست برخورد کنند و مثلا امر به معروف و نهی از منکر کنند و به هدایت!!! دیگران بپردازند.در حالی که چون به ساحت نورانی جان و دل اهل بیت پیامبر(ع) راه نیافته اند و از نور آنان بهره ای نیاندوخته اند با اخلاق و ادب الهی و انسانی آنان(ع) کاملا نا آشنا هستند و لذا آن لباسی که بر تن کرده اند بر تنشان گشاد است.به همین جهت ، تشابه جالبی با فرش پاتریس پیدا کرده اند و حداقل یک تخته شان کم است : تخته اخلاق و ادب الهی و انسانی.
یکی از اینان که عمق معلومات و مطالعاتش در حکم تشت رختشویی خدا بیامرز ننه بزرگ بنده است ، کتابی در مثلا نقد تصوف منتشر کرده است و حرف هایی تکراری را که پیش از این نقد مستدل آن ها را در پاسخ به وی نوشته ام و منتشر کرده ام دوباره مطرح کرده است و نام کتاب را با وقاحت تمام ، «عنکبوت های دنیا دار» گذاشته است.همانطور که پیش از این عرض کردم ما بنا را بر این می گذاریم که کتاب مشکل معرفتی و علمی ندارد.اما اخلاق چه می شود؟می شود مدعی لباس رسولخدا(ص) بود و ارزش های مکتب اخلاقی شعبان بی مخ را به نمایش گذاشت؟ تصوف بنا به اعتراف کثیری از علمای بزرگ شیعه همان اصل تشیع است.ما بنا را بر این می گذاریم که اینچنین نباشد.اما حداقل می توان گفت تصوف یکی از فرق اسلامی است.صوفیان حقه کاملا به شریعت محمدی عمل می کنند.آیا نسبت دادن الفاظ رکیک مانند نامی که این آقا بر کتاب خود نهاده است بر کسانی که به اصول دین معتقد و معترف و به فروع آن ، عامل هستند کار درستی است؟وی در مصاحبه ای گفته است که نام کتاب را از سخنرانی آقای خامنه ای گرفته است.بنده آن سخنرانی را خواندم.در آن سخنرانی ، این عنوان به مدعیان ارتباط با امام زمان(عج) داده شده است نه صوفیه.
در هر حال بنده به وی و امثال وی توصیه می کنم که دم فرو بندند.زیرا بنا بر ضرب المثل معروف : «تا مرد سخن نگفته باشد ، علم و هنرش(=ادبش) نهفته باشد» سخن گفتنشان مایه بی حرمتی شان می شود.زیرا ثابت می کند که حداقل یک تخته شان کم است. 

Sunday, February 9, 2014

نقدهای فاجعه بار موسسه راهبردی دیده بان بر متون صوفیه

آقایانی که در موسسه راهبردی دیده بان
مشغول به کار هستند متاسفانه از حداقل
سواد در بعد علمی ، و انصاف در بعد اخلاقی
بی بهره هستند.این آقایان سعی کرده اند
در مثلا نقدی که لینکش در پایین می آید ،
مقاله : «شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
آلت دست فتنه جویان» را زیر سوال ببرند.
دوستان و اهل علم اصل مقاله بنده را اگر
مطالعه نفرموده اند مطالعه بفرمایند و سپس
این مثلا نقد را مطالعه بفرمایند تا متوجه پرت
بودن آقایان بشوند.مطلبشان آنقدر فاجعه بار
است که حتا یک نفر هم آن را (در فیس بوک)
 لایک نکرده است!
به گردانندگان این موسسه معظم توصیه می کنم
چند کارشناس خبره اهل علم بیاورند.البته اگر
چنین کسانی راضی شوند در چنین جاهایی
کار کنند.خودمم بیکار نیستم و گرنه به ایشان
کمک می کردم (-:
این مثلا نقد در دو قسمت در آدرس زیر تحت
عنوان : «دراویش و توجیه اهانت به حضرت زهرا(س)»
موجود است.بخوانید و تفریح کنید :