Monday, June 24, 2013

عید نیمه شعبان مبارک باد!

می گویند کشف و شهودهای صوفیه برای دیگران
حجت نیست.من نمی دانم وقتی کشف و شهودهای
انسان های وارسته ، برای دیگران حجت نیست یا
مثلا الهی نیست ، پس چگونه مسجد جمکران را
بر اساس خواب یک نفر آدم گمنام که معلوم نیست
دارای چه حالاتی بوده است بنا کرده اند و اینهمه
آدم بیچاره را برای شاد کردن امام زمان به آنجا
می کشند.امام زمان نه در جمکران است ، نه در
جزایر مثلث برمودا و نه هیچ جای دیگر.امام زمان
در قلب ما است.باید در درونمان زیارتش کنیم.
«من عرف نفسه عرف ربه» ، «هر کس که خود را
بشناسد ربش را شناخته است»این یعنی ما با
امام زمان هم ریشه ایم.با او در دل آشنا هستیم.
چرا در بیابان های بی آب و علف به دنبالش هستیم؟
می دانید چرا؟چون کسانی که نه خود را شناخته اند
و نه رب خود را راهنمای مردم شده اند و مردم را به
بیراهه برده اند.
امام زمان آنگونه که متولیان دین عنوان می کنند یک
برگ شناسنامه تاریخی و روایی که اسنادش قابل
مناقشه است نیست.امام زمان «نور» است.نور هم
دیدنی است.نه شنیدنی و خواندنی.باید چشم دل را
گشود و او را دید.مهدی یا غایب نیست و یا اگر واقعا
غایب است برای دوران غیبت خود اولیایی الهی را
در نظر گرفته است تا نبود او را جبران کنند.تنها در این
صورت است که او می تواند صاحب الزمان باشد.صاحب
زمان بودن با غیبت همخوانی ندارد.صاحب هر زمانی
باید در میان مردم آن زمان حضور فیزیکی داشته باشد
و قابل رویت باشد.
این هم هدیه بنده به کسانی که واقعا عاشق یافتن
او هستند بود.
عیدتان مبارک.عیدتان یک عید واقعی باد نه یک عید
تخیلی و تاریخی.

Monday, June 10, 2013

نماز اهل شریعت ، نماز اهل طریقت


در نماز ، آیه «اهدنا الصّراط المستقیم» ،
«ما را به راه راست هدایت فرما» عبارت
بسیار گویایی است که کمتر به عمق آن
توجه شده است.در این آیه شریفه ، طالب
هدایت ، از خدای تعالی می خواهد تا او
را به راه راست هدایت کند.یعنی او در
مقام کسی ایستاده است که راه را پیدا
نکرده است و از خدای تعالی درخواست
می کند تا او را به راه راست هدایت کند.
او هنوز بیرون از صراط است.از خدای خود
نمی خواهد که او را در راه راست حفظ
کند ، یا او را در راه راست رو به جلو به
حرکت در آورد.بلکه تازه در حال درخواست
هدایت به راه راست است.می خواهد تا
تازه صراط را بیابد و در آن قرار گیرد.این نماز
اهل شریعت است که هنوز آمادگی ورود به
صراط مستقیم را پیدا نکرده اند.
اما نماز اهل طریقت نماز قلبی است.نماز
قلبی عبارت از ذاکر شدن قلب است.تا در
شریعت صرف قرار داشت فقط زبانش ذاکر
بود اما قلبش غافل بود.اینک نماز که عبارت
از یادکرد خدا است به درون قلب او راه یافته
و قلب او در تمام لحظات شبانه روز به یاد
خدا است.نماز قالبی را هم که می خواند
با تمرکز بر نماز قلبی و باطنی که همان ذکر
الله است می خواند.به همین جهت دیگر قلبش
پراکنده و اسیر در خیال اغیار و ماسوی الله نیست.
او به صراط راه یافته است و با دو بال فکر و ذکر
الهی مشغول حرکت در صراط و پرواز در عالم معنا
است.اگر او باز هم نماز می خواند به خاطر تشکر
از خدای خویش است.نیازی به آن ندارد.زیرا او
از قالب گذشته و به قلب راه یافته است.درست
به همین جهت است که وقتی عایشه به رسولخدا(ص)
عرض می کند که مگر خدای تعالی بشارت نداده
است که شما را آمرزیده است.پس چرا اینقدر
نماز می خوانید و خود را به زحمت و ریاضت می اندازید؟
حضرت نمی فرماید که به نماز نیاز دارم.می فرماید :
نباید بنده شکرگزاری باشم؟
باز وقتی خدای تعالی در سوره عنکبوت می فرماید :
«انّ الصّلوة تنهی عن الفحشآء و المنکر و لذکر الله
اکبر»(1) با بالاتر دانستن مقام ذکر الهی از مقام نماز
در حقیقت میان نماز اهل شریعت و نماز اهل طریقت
مرزبندی می کند.نماز کسی را که فقط به ظواهری از
نماز بسنده می کند و هنوز وارد صراط و طریقت نشده
است کم ارزش تر از نماز کسی می داند که نمازش
غرق در ذکر الهی اقامه می شود.در حقیقت ، اهل
شریعت که نمازشان با تفرقه قلبی و پراکندگی درونی
خوانده می شود فقط «نماز می خوانند» ، نماز را
مانند متنی ، قرائت می کنند.اما اهل طریقت که به
مصداق «اقم الصّلوة لذکری»(2) نمازشان غرق در ذکر
قلبی به سرانجام می رسد ، نماز را «اقامه می کنند»
اقامه صلوة که قرآن اینقدر بر آن تاکید دارد به معنای
خواندن نماز به مثابه یک متن نیست.به معنای غرق
شدن در ذکر و یاد الهی است به هنگام نماز است که
فقط با تمسک به حبل الله ذکر الهی و قلبی امکان پذیر
است.بنابراین ، اهل شریعت هرگز نمی توانند بنا بر
منویّات قرآن ، نماز را اقامه کنند.زیرا قلبشان از ذکر
قلبی تهی است و با قلبی پراکنده در یاد اغیار نماز
می خوانند.به همین جهت هم هست که مبحث شکّیّات
از مباحث مهم رساله های عملیّه آقایان فقها است.اما
بر خلاف آنان ، اهل طریقت ، چون از شیخ طریقت تلقین
ذکر قلبی یافته اند و قلبشان به این ذکر انس یافته است
به هنگام نماز غرق در یاد الهی و ذکر الهی است و نمازشان
مصداق «اقم الصّلوة لذکری» است.زیرا در تمام طول مدت
نماز به یاد خدا هستند و در تمام طول نماز مشاهدات
و مکاشفات ریز و درست به تناسب مقامی که از آن
بهره مند هستند دارند.حتا اگر این مکاشفات و مشاهدات
بنا به صلاحدید الهی برای ظاهر آنان تجلی ظاهری
نداشته باشد.پس فقط اینان یعنی اهل طریقت هستند
که می توانند نماز را اقامه کنند.یعنی نماز را با یاد او
شروع و بدون پراکندگی ، با یاد او تمام کنند.

****************
1.عنکبوت/45 :«همانا نماز از فحشا و منکرات باز می دارد
در حالی که ذکر الهی بالاتر و بزرگ تر است.»
2.طه/14 :«نماز را برای یاد من بر پا بدار و اقامه کن.»

خانقاه و عزلت - 8



بدعت به معنی نوآوری است.در حوزه دین نیز به معنی ایجاد سنت ها و آدابی است که سابقه دینی ندارند و بزرگان دین در آن زمینه سکوت کرده اند.هر گونه بدعت و نوآوری ای در حوزه دین از دیدگاه قرآن بدعت به مفهوم ناروا و حرام آن محسوب نمی شود.به عبارت دیگر ، بدعت از دیدگاه قرآن دو نوع است.نوع حرام آن که مشخص است.بدعتی است که در مسیر اهداف دین قرار ندارد.اما نوع حلال و روای آن ، بدعتی است که توسط متدینان به یک دین نهاده می شود تا آنان بهتر بتوانند در مسیر اهداف دین گام بر دارند.این نوع از بدعت را قرآن روا دانسته است.قرآن در باره مسیحیانی که پس از دوره عیسی بن مریم (ع) به پیروی از او می پرداخته اند فرموده است :
«ثم قفینا علی آثارهم برسلنا و قفینا بعیسی بن مریم و آتیناه الانجیل و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغآء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها»(1) ، «سپس در پی آن ها فرستادگانمان را پی در پی آوردیم و عیسی بن مریم را در پی آن ها آوردیم و انجیل را به او دادیم و در قلب های پیروان او رأفت و رحمت نهادیم.و آن ها رهبانیت و ترک دنیایی را بدعت گذاشتند که ما بر آن ها مقرر نکرده بودیم.(در این بدعت) رضایت الهی را جستجو می کردند اما نتوانستند حق آن را چنان که باید رعایت کنند.»
نکته هایی در این آیه مبارکه موجود است که به آن ها اشاره می کنیم :
1.پیروان مسیح(ع) در دین بدعت گذاشتند.یعنی سنتی را برای بندگی بهتر خداوند نهادند که در دین مسیح(ع) وجود نداشت و خداوند چنان سنتی را به رسمیت نشناخته بود.
2.خداوند به صراحت اعلام می کند که چنین سنتی را بر پیروان مسیح ننوشته بوده است و بر آن ها مقرر نکرده بوده است.
3.خداوند به صداقت آن ها گواهی می دهد و می گوید آن ها در این سنتی که بدعت نهادند در پی جلب رضایت الهی بودند.
4.خداوند این بدعت را محکوم نمی کند.بلکه به وضوح به این بدعت تن می دهد و آن را به رسمیت می شناسد و تنها از اینکه کسانی که این بدعت را در دین نهادند نتوانستند حق آن را ادا کنند و بجا آورند از آنان انتقاد می کند.
5.خدای تعالی رهبانیت و گوشه گیری از خلق را به قصد بندگی بهتر او به رسمیت می شناسد.اگر در روایات گفته شده است که در اسلام رهبانیت نداریم قابل قبول نیست و نمی توانیم این روایات را به رسمیت بشناسیم.زیرا خلاف نص صریح قرآن هستند.
بنا بر این نص شریف که هیچ جای کتمان ندارد ، خداوند به مسلمانان و پیروان محمد(ص) نیز چراغ سبز نشان می دهد که می توانند در راستای بندگی خداوند بدعت بگذارند و در دین نوآوری کنند.اما باید این بدعت در راستای بندگی خداوند باشد و بدعتگزاران باید در این بدعت در پی جلب رضایت الهی باشند و باید بتوانند حق بندگی خداوند را در آن بدعت به جا آورند.بنابراین از دیدگاه قرآن و از دیدگاه خدای تعالی هر بدعتی که به وسیله پیروان یک دین نهاده می شود حرام و باطل و بدعت در مفهوم ناروای آن نیست و ما بدعت روا نیز داریم که به شرح آن پرداختیم.
احداث «خانقاه»(معرّب خانگاه) به وسیله صوفیه نیز اگر یک بدعت محسوب شود بدعتی است که در این چارچوب قابل بررسی است.زیرا به گواهی تاریخ و نیز به گواهی زمانه ای که در آن زندگی می کنیم ، «خانقاه» محل بندگی بهتر خداوند از طریق پرداختن به «ذکر الهی» و یادکرد او است.پس انتقاد منتقدان از صوفیه در این زمینه  در واقع انتقاد از اجازه صریح خداوند و انتقاد از خداوند است.منتقدان کاسه داغ تر از آش شده اند و بیشتر از خود خدای تعالی دلشان برای دین او می تپد.کسانی که بدون کوچکترین صلاحیتی الهی بر مسند فتوا نشسته اند و به مقلدان خود فتوا می دهند که ما در اسلام تصوف و خانقاه نداریم و رفتن به خانقاه حرام است علیه نص صریح قرآن و نظر صریح خداوند فتوا می دهند.

*****************************************
1.حدید/27

Wednesday, June 5, 2013

علمای بزرگ شیعه : «شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد» - 8



علمای بزرگ تاریخ تشیع نیز که افکار تاریکی نداشته اند و در روشنایی فکر می کرده اند به این حقیقت بزرگ و اصیل ، صادقانه اعتراف کرده اند که شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد و اگر با طریقت علوی تلفیق نشود توان راه بردن شخص دیندار را در صراط مستقیم ندارد.بنده گزیده ای از سخنان علمای بزرگ شیعه را به نقل از کتاب : «تصوف و عرفان از دیدگاه علمای متاخر شیعه» نوشته اینجانب نقل می کنم تا همگان بخوانند و بدانند که علمای روشن اندیش شیعه هم شریعت را فاقد اصالت هدایتگرانه می دانند :

حال مى ‏پردازیم به آرا و نظریات امام خمینى(ره) و دیگر علماى
متأخّر در باب کسانى که با ردّ طریقت، فقط شریعت را براى رسیدن به
حقیقت، کافى مى‏ دانند. امام خمینى چون اینها را بیشتر در معرض خطر
مى‏ دیده است، بیشتر از آنچه خطاب به مدّعیان تصوّف نوشته و گفته،
ایشان را مخاطب قرار داده است:

انتقاد از شریعتى‏ هاى صرف
امام‏ خمینى توقّف در ظاهر شریعت و عدم پالایش درون را مایه بروز
صفت نفاق مى‏ دانند:
«ما که داریم در جامعه نمایش مى‏ دهیم که ما براى خدا درس
مى‏ خوانیم، درس شریعت مى‏ خوانیم، چون درس شریعت [مى‏ خوانیم
پس] از جنداللّه‏ هستیم، و اسم خودمان را جنداللّه‏ گذاشته‏ ایم، ما آن‏طورى
که ظواهرمان هست، هستیم؟... مگر نفاق غیر از این است؟»[145]
منع‏ کنندگان از آداب باطنیّه
امام‏ خمینى، منع‏ کنندگان از آداب باطنیّه و مخالفان طریقت تصوّف و
عرفان را شیاطین طریق الى‏اللّه‏ و خارهاى صراط مستقیم و راه انسانیّت
مى‏ داند:
«و کسانى‏ که دعوت به‏ صورت محض مى‏ کنند و مردم را از آداب
باطنیّه باز مى‏ دارند و گویند شریعت را جز این صورت و قشر، معنى و
حقیقتى نیست، شیاطین طریق الى‏ اللّه‏ و خارهاى راه انسانیّتند، و از شرّ آنها
باید به خداى تعالى پناه برد که نور فطرت‏ اللّه‏ را که نور معرفت و توحید و
ولایت و دیگر معارف است در انسان منطفى مى‏ کنند و حجاب‏ هاى تقلید
و جهالت و عادت و اوهام را به روى آن مى‏ کشند و بندگان خداى تعالى را
از عکوف به درگاه او و وصول به جمال جمیل او بازمى‏ دارند و سدّ طریق

معارف مى‏ نمایند و قلوب صافى بى‏ آلایش بندگان خدا را که حق‏تعالى با
دست جمال و جلال خود تخم معرفت در خمیره آنها پنهان فرموده و
انبیاء عظام و کتب آسمانى را فرستاده براى تربیت و تنمیه آن، به دنیا و
زخارف آن و جهات مادّى و جسمانى و عوارض آن متوجّه مى‏ کنند و از
روحانیّات و سعادات عقلیّه منصرف مى‏ کنند.»[146]
علوم رسمى، حجاب‏ اند
امام‏ خمینى، علوم را به دو دسته حقیقى و رسمى تقسیم نموده و نوع
رسمى آن را که میان متدیّنان رایج است، حجاب اکبر مى‏ داند:
«اَلْعِلْمُ هُو الْحِجابُ الاَْکْبَر. یک حجاب بزرگ همین علم است. سرگرم
مى‏ کند انسان را به‏ همین مفاهیم کلیه عقلیّه و از راه بازش مى‏ دارد. حجاب
است براى اولیا و هرچه علم زیادتر بشود حجاب غلیظ‏ تر مى‏ شود... فقیه
خیال مى‏ کند غیرفقه چیز دیگرى نیست در عالم. عارف هم خیال مى‏ کند
غیر عرفان چیزى نیست. فیلسوف هم خیال مى‏ کند غیرفلسفه چیزى
نیست. مهندس هم خیال مى‏ کند غیرهندسه چیزى نیست... این حجاب
بزرگى است براى همه. حجاب‏ هاى زیادى هست که غلیظ‏ تر از همه همین
حجاب علم است. یعنى آنچه باید با آن راه پیدا کند، همان مانع بشود.
علمى که بایـد انسـان را هدایت کند، مانع از هدایت بشود و علم‏ هاى
رسمى همه همین‏طورند که انسـان را از آنچه بایـد باشـد، محجوب
مى‏ کنند، خودخواهى مى‏ آورند... همه علوم رسمى "سربه‏سر قیل است و

قال".»[147]
مصرعى را که امام خمینى نقل کرده است، از اشعار شیخ بهایى است.
در اینجا و به‏ همین مناسبت، بعضى از بیت‏ هاى آن مثنوى بلند را با تلخیص
مى‏ آوریم:
«علم‏ رسمى‏ سربه‏ سر قیل‏ است‏ وقال
 نه از او کیفیّتى حاصل نه حال
یعنى آن کس را که نبود عشق یار
 بهر او پالان و افسارى بیار
علم نبود غیر علم عاشقى
 مابقى تلبیس ابلیس شقى
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
 هست از تلبیس ابلیس خبیث
زان نگردد بر تو هرگز گشت راز
 گر بود شاگرد تو صد فخر راز
هر که نبود مبتلاى ماه‏رو[148]
 اسم او از لوح انسانى بشو
. . .
این علوم و این خیالات و صور
 فضله شیطان بود بر آن حجر

تو به غیر از علم عشق اردل نهى
 سنگ استنجا به شیطان مى‏ دهى
شرم بادت زان‏که دارى اى دغل
 سنگ استنجاى شیطان در بغل
لوح دل از فضله شیطان بشوى
 اى مدرّس درس عشقى هم بگوى
چند زین فقه و کلام بى‏   اصول
 مغز را خالى کنى اى بوالفضول
صرف‏ شدعمرت‏ به‏ بحث‏ نحووصرف
 از اصول‏ عشق‏ هم‏ خوان یک‏ دو حرف
دل منوّر کن به انوار جلى
 چند باشى کاسه لیس بوعلى
سینه خود را برو صد چاک کن
 دل از این آلودگى‏ ها پاک کن»[149]
مغروران به علم
امام‏ خمینى، عدم ورود به طریقت تصوّف و عرفان و قناعت به علوم
ظاهرى و رسمى را باعث گرفتارى در قاعده استدراج[150] مى‏ داند:

«پس، اگر سالک راه حقیقت و مسافر طریق عبودیّت با قدم سلوک
علمى و مرکب سیر فکرى این منزل را طى کرد، در حجاب علم واقع شود و
به مقام اوّل انسانیّت نایل شود ولکن این حجاب از حجب غلیظه است که
گفته‏ اند: العلم هوالحجاب الاکبر. و باید سالک در این حجاب باقى نماند و آن
را خرق کند و شاید به این مقام اگر قناعت کند و قلب را در این قید محبوس
نماید، در استدراج واقع شود و استدراج در این مقام آن است که به
تفریعات کثیره علمیّه پرداخته و به جولان فکر براى این مقصد براهین
کثیره اقامه کند و از منازل دیگر محروم ماند و قلبش به این مقام علاقه‏ مند
شود و از نتیجه مطلوبه که وصول الى فناءاللّه‏ است غافل شود و صرف عمر
خود را در حجاب برهان و شعب آن نماید و هرچه کثرت فروع بیشتر
شود، حجاب بزرگ‏تر و احتجاب از حقیقت افزون گردد.»[151]
اصل و فرع، وسیله و هدف
امام‏ خمینى، در پاسخ به کسانى‏ که به طرح مسایل صوفیانه و عارفانه
توسّط ایشان اعتراض مى‏ کردند، مى‏ گوید که اصل اسلام همان تصوّف و
عرفان است و مابقى علوم ظاهرى و رسمى از قبیل فقه و اخلاق و تفسیر
و... فرع و مقدّمه نیل به اصل سلوک عرفانى و هدف فناء فى‏ اللّه‏ هستند:
«اسلام فقط عبارت از احکام فرعیّه نیست. فرع‏ اند اینها، اساس، چیز
دیگر است. نباید ما اصل را فداى فرع بکنیم و بگوییم که اصل، از اساس
بى‏ خود [است و] اگر هم اصلى بگوییم، یک اصلى که خلاف واقع است

بگوییم.»[152]
«بلکه جمیع اعمال صوریه و اخلاق نفسیّه، مقدّمه معارف الهیّه است
و آنها نیز مقدّمه حقیقت توحید و تفرید است که غایت القصواى سیر
انسانى و منتهى النهایه سلوک عرفانى است.»[153]
«و همین نحو، علم به منجیات و مهلکات در علم اخلاق، مقدّمه
[است] براى تهذیب نفوس که آن مقدّمه است براى حصول حقایق
معارف و لیاقت نفس براى جلوه توحید و این نزد اهلش پرواضح است و
براى جاحدین نیز معلوم نخواهد شد. گرچه "مثنوى هفتاد من کاغذ
شود."»[154]
«اى عزیز! جمیع علوم شرعیّه، مقدّمه معرفت‏ اللّه‏ و حصول حقیقت
توحید است در قلب ــ که آن صبغه‏ اللّه‏ است: "وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّه‏ِ صِبْغَةً"[155] ــ
غایت امر آنکه بعضى مقدّمه قریبه و بعضى بعیده و بعضى بلاواسطه و
بعضى مع‏ الواسطه است.»[156]
«این علمى که مقدّمه، براى رسیدن به مقصود است، انسان را از
مقصود باز مى‏ دارد. علم شرعى است، علم تفسیر است، علم توحید است،
لکن در قلب غیرمهیّا، غیرمهذّب، علم توحید هم یک غل و بندى است که
نمى‏ گذارد، مانع مى‏ شود، علوم شرعى هم همین‏طورند، اینها همه وسیله‏ اند.

علوم شرعى، مسایل شرعیّه یک وسایلى هستند، وسایل عمل هستند،
[عمل] هم وسیله است. همه براى یک مقصدند، همه براى این‏ اند که بیدار
بشود این نفس، از این حجاب‏ هایى که همه براى ما ظلمانى است، از این
ظلمت‏ ها بیرون برود.»[157]
«علوم شرعیّه، علوم عقلیّه، اینهایى که این بیچاره‏ ها اسمش را
ذهنیّات مى‏ گذارند این هایى که این محجوب‏ ها ذهنیّات مى‏ گویند، [واقعا
ذهنیّات] هستند، یعنى عینیّت ندارند، اینها وسیله‏ اند براى رسیدن به
مقصد.»[158]
فقه حکومتى هم مقدّمه طریقت عرفان است
از دیدگاه امام خمینى، تشکیل حکومت اسلامى براى آن است که
مردم بتوانند فارغ از فشارهایى که در حکومت‏ هاى دیگر، احیانا وجود
دارد، به رعایت شریعت بپردازند. براى چه؟ براى حصول توحید و
معارف یا به‏ عبارت زیباى اهل تصوّف و عرفان، حصول "حقیقت":
«و آن شعبه از علم فقه که در سیاست مدن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد
و تنظیم عباد است، نیز مقدّمه آن اعمال است که آنها دخالت تام و تمام در
حصول توحید و معارف دارند که تفصیل آن از حیطه این مختصر خارج
است.»[159]

امّا آیا حصول حقیقت بدون طى طریقت امکان دارد؟ پیش از این
دیدیم که ایشان رعایت شریعت بدون طریقت را بى‏ فایده مى‏ داند. پس
حکومت اسلامى موظّف است شرایطى را براى همگان فراهم کند تا آنها
بتوانند با جمع میان شریعت و طریقت، به‏ حقیقت باریابند.
نماز فقهى و نماز اهل معرفت
امام‏ خمینى، نماز اهل معرفت و سالکان سلوک در طریقت تصوّف و
عرفان را از نظر ارزشى قابل قیاس با نماز دیگران نمى‏ داند:
«و این مرتبه از اخلاص را بعضى از فقها علیهم‏ الرّحمه شرط صحّت
عبادات شمرده‏ اند. درصورتى‏ که اتیان عمل براى رسیدن به آن مقصود
باشد و این، خلاف تحقیق است به ‏حسب قواعد فقهیّه. گرچه پیش اهل
معرفت،[160] این نماز را به‏ هیچ وجه ارزشى نیست و مثل سایر کسب‏ هاى
مشروعه است. بلکه شاید از آن نیز کمتر باشد.»[161]
عبادت‏ هاى قالبیه شرعیه، کى نتیجه مى‏ دهد؟
امام خمینى، به‏ صراحت بیان مى‏ کند که رعایت شریعت بدون طى
طریقت، حقیقت را در روح و جان آدمى نمى‏ نشاند. "آداب صوریه"
اشاره به شریعت و "آداب باطنیّه" اشاره به طریقت و "توحید و تجرید

روح" هم اشاره به حقیقت دارد. باز در اینجا به لزوم جمع میان شریعت و
طریقت براى باریابى به حقیقت پى مى‏ بریم:
«مثلاً عبادات قالبیّه شرعیّه، اگر به آداب صوریه و باطنیّه آید، مورث
تهذیب باطن شود، بلکه بذر توحید و تجرید در روح افشاند.»[162]
شیطان، اهل ظاهر را در بند ظواهر نگاه مى‏ دارد
امام‏ خمینى شریعت صرف را براى نیل به کمال، اصلاً کافى نمى‏ داند،
و حمله‏ کنندگان به تصوّف و عرفان را در بند شیطان معرّفى مى‏ نماید.
همان‏گونه که در فصل اوّل آوردیم، در دستگاه فکرى ایشان، سالکان
عرفان عملى همان رهروان طریقت تصوّف و عرفانند:
«مثلاً کسانى‏ که اهل مناسک و عبادات ظاهریّه هستند و شدّت
مبالات و اعتنا به آن دارند، شیطان، عبادات صوریّه را در نظر آنها جلوه
دهد و همه کمالات را در نظر آنها منحصر و مقصور در همان عبادات و
مناسک ظاهریّه کند و دیگر کمالات و معارف را از نظر آنها بیندازد، بلکه
آنها را نسبت به آنها و صاحبان آنها بدبین کند. پس صاحبان معارف را در
نظر آنها مرمّى به الحاد و زندقه و صاحبان اخلاق فاضله و ریاضات نفسیّه
را مرمّى به تصوّف و امثال آن کند و آن بیچارگان بى‏ خبر را سال‏ ها
درصورت عبادات محبوس کند و به زنجیرهاى محکم تدلیس و وسواس
خود، آنها را ببندد و از این جهت، مى‏ بینیم که در بعضى از آنها، عبادات به
عکس نتیجه دهد. نماز که حقیقت تواضع و تخشّع است و لبّ آن ترک

خودى و سفر الى‏ اللّه‏ و معراج مؤمن است، در بعض آنها، اعجاب و کبر و
خودبینى و خودفروشى نتیجه دهد.»[163]
راه وصول به اسرار نماز، اتّکاى صرف به شریعت نیست
آیت‏ اللّه‏ عبداللّه‏ جوادى آملى، در مقدّمه‏ اى که بر کتاب سرّالصلوة
امام‏ خمینى نوشته، آورده است:
«مرحوم حکیم سبزوارى مى‏ فرماید: جایى‏ که جمال صورى یوسفى
محدود، زنان را فانى کند به نصّ کلام الهى که فَلَمّا رَأَیْنَه اَکْبَرْنَه و قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ.[164]
جمال مطلق که هر جمال، ظلّ جمال اوست چه خواهد کرد، خاصّه نسبت
به عارفین در حال استغراق در ذکر و عبادت.
راه وصول به این مقام منیع نه‏ تنها به‏ صرف تحصیل شرایط و آداب و
احکام نماز حاصل نمى‏ شود، بلکه با اکتفا به جهاد مستمر با نفس نیز
حاصل نخواهد شد، چون جهاداکبر هم لازم است و هرگز با اکتفا به جهاد
اوسط، که نبرد با نفس باشد، میسّر نمى‏ شود و جهاداکبر همانا نبرد عشق و
عقل است که اگر سالک از قید عقل مصطلح برهد و به عقل ناب که همان
عشق به عبادت و سپس حصر آن در معبود است برسد، در جهاداکبر
پیروز شده است و آنچه در شرایط و آداب گفته مى‏ شود، نمونه چیزهایى
است که تحصیل آن در اسرار نماز لازم است. یعنى، اگر مثلاً نماز در
گورستان مکروه است، نماز دلمردگان بى‏ کراهت نیست و اشتغال به

غیرخدا روح را از فروغ حیات محروم مى‏ کند و نماز بى‏ روح هرگز واجد
سرّ نخواهد بود.»[165]
تحجّر بر ظاهر شریعت، مایه خمود است
ایشان در جاى دیگرى نوشته‏ اند:
«کیفیّت استنباط اسرار نماز از ظواهر احکام و آداب و شرایط و اجزا
و ارکان و مقدّمات و تعقیبات آن، نشان مى‏ دهد تنها راه نیل به راز نماز
حفظ ظواهر آن است بدون تحجّر و جمود، زیرا ترک ظاهر انحراف از راه
مستقیم است و تحجّر بر آن مایه خمود.»[166]
تقبیح علم بى‏ عرفان و دفاع از عارفان
ملاّصدراى شیرازى در زمینه تقبیح کسب علوم رسمى بدون طىّ
طریقت تصوّف و عرفان مى‏ نویسد:
«هرگاه دیدن شخصى نبى بى‏ آگاهى ضمیر و معرفت باطن مرکسى را
سود نداشته باشد، شنیدن حدیث وى از راه روایت بى‏ درایت به طریق
اولى فایده نخواهد داشت. بلکه باعث چندین غرور و اعوجاج و ضلال
مى‏ گردد، یُضِلُّ بِه کَثیرا و یَهْدى بِه کَثیرا.[167] اکثر متکلّمان و ارباب رسوم، اعتماد
بر مجرّد سماع و روایت نهاده، از راه بدر مى‏ افتند و مى‏ خواهند که تصحیح

احکام الهى بى‏نور عرفان، از راه حواسى که مثارغلط و التباس‏ اند کنند و هر
سالکى را که مخالف طور عقلِ ظاهربین خود دریافتند، منکر وى مى‏ شوند
و شروع در ایذا و عناد و استهزا مى‏ نمایند.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
 شرمنده‏ رهروى‏ که‏ عمل‏ بر مجاز کرد»[168]
همان‏طور که با گلگشتى در رساله سه اصل متوجّه مى‏ شویم و ما هم
گوشه‏ هایى از آن را در این کتاب آورده‏ ایم، منظور ملاّصدرا از عارف و
اهل دل و اهل حقیقت و اصحاب قلوب، و... سالکان و عارفان طریقت
تصوّف و عرفانند. وى تحصیل علوم رسمى را بدون ورود در طریقت
تصوّف و عرفان؛ تقبیح مى‏ نماید.
آیت‏ اللّه‏ استاد حسن‏ زاده آملى هم در کتاب انسان در عرف عرفان به
طلاّب علوم دینى گوشزد مى‏ کند که تحصیل علوم دینى وقتى ارزش کامل
خود را مى‏ یابد که توأم با طى طریق عرفان باشد. ایشان عدم ورود
به‏ طریقت تصوّف و عرفان و اکتفا به انباشتن مفاهیم اصطلاحات فقهى و
فلسفى و کلامى و... را در ذهن، مایه ورم‏ کردن ــ که نشانه بیمارى است ــ
مى‏ داند، نه چاق‏ شدن که علامت سلامتى و فربهى است و آن را مایه ماندن
شخص در پس حجاب و محروم‏ ماندن از نور الهى معرّفى مى‏ کند و از قول
شیخ محمّد بهارى نقل مى‏ کند که کسانى‏ که در مقدّمه اوّل کمال یعنى فقه،
گیر کرده‏ اند و بالاتر نیامده‏ اند، هرگز توحید را درک نمى‏ کنند:
«اى عزیز در معراج خاتم ــ صلّى‏ اللّه‏ علیه و آله و سلّم ــ و در احادیث

معراج تدبّر کن تا بدانى که انسان تا صعود برزخى و فوق آن تحصیل
نکرده است، حقایق براى او مکشوف نمى‏ گردد[169] و به انباشتن مفاهیم
اصطلاحات، اشتداد و قدرت وجودى به‏ دست نمى‏ آورد و از قوّت
به‏ فعلیّت نمى‏ رسد و مبادا که حجاب او هم بشوند. از دفتر دل بشنو:

گمانت این‏که با خرج عبارات
 به کرّ و فرّ و ایما و اشارات

سوار رفرف استى و براقى
 ورم کردى و پندارى که چاقى

اى عزیز مقصود این نیست که علوم رسمى غلط است، بلکه غرض
این است که به ‏شرط "لا" نبوده باشد. مثلاً یک فرد دانشجوى روحانى که او
را در عرف و محاورات متعارف طلبه مى‏ گوییم باید علوم رسمى را از لغت
و نحو و صرف گرفته، تا فقه و اصول، به‏ خوبى در محضر استادان تحصیل
کند تا این علوم و معارف نردبان ترقّى او براى فهم حقایق منطق وحى و
روایات صادر از بیت عصمت گردند.
اى طلبه عزیز، اى دانشجوى روحانى ره چنان رو که رهروان رفتند،
هم درس و بحث متعارف باید و هم همّت به ارتقا و اعتلاى به معارج قدس
ربوبى. کسانى‏ که علوم رسمى را به‏ نظم و نثر نکوهش کرده‏ اند، نظر شریف
آنان[170] به‏ صورت به‏ شرط "لا" است، فافهم.... و باز بنگر که عارف متألّه و
فقیه والامقام جناب محمّد بهارى ــ قدّس سرّه الشریف و رفع اللّه‏ درجاته
ــ چه نیکو فرموده است: "فقه، مقدّمه تهذیب اخلاق و اخلاق مقدّمه

توحید است. بیچاره در مقدّمه اوّلى گیر کرده و هنوز چند مقدّمه دیگر
مانده است".»[171]
تأسّف بر برزخ اهل دانش
آیت‏ اللّه‏ سیّد عبدالکریم کشمیرى را مى‏ توان به نوعى، از سالکان و
مشایخ طریقه شوشتریّه دانست. زیرا ایشان از مرحوم سیّدهاشم حدّاد
اجازه تلقین ذکر داشته است. در اینجا مرحوم کشمیرى به نقل دو فقره از
مکاشفات خود مى‏ پردازد که طىّ آن معلوم مى‏ شود که پرداختن به امر
قضاوت و فتوا بدون اشراف باطنى و قلبى، موجب گرفتارى در برزخ
مى‏ شود:
«جناب استاد[172] براى اینکه دانش‏ پژوهان و دارندگان علم، از برزخ و
قیامت غافل‏ اند و به علمشان عمل نمى‏ کنند تأسّف مى‏ خوردند و گاهى،
بعضى قضایا را که خودشان دیده بودند در رؤیا و مکاشفه، نقل مى‏ کردند.
از جمله مى‏ فرمودند: در رؤیا دیدم بسیار جاى گرمى است و چاهى است.
پیرمردى را به موى سرش به‏ وسیله منجنیق بسته بودند و از درون چاه
بیرون مى‏ کشیدند.
پرسیدم اینجا چیست و این فرد کیست، گفتند: اینجا برزخ است و
محل معذّبین است. این شخص، یکى از علماء است که بعضى از ساعات،
براى تنفّس، او را از چاه عذاب، بیرون مى‏ آوریم.

فرمود: من آن عالم را ندیدم ولکن طبق نقل، آدم بزرگى (از نظر
شهرت) بود که کارش در برزخ، گیر کرده بود.
(یک بار دیگر) فرمودند: یکى از اهل دانش که مردم، به او اهتمام
داشتند و به او رجوع مى‏ کردند را در برزخ دیدم که در یک کیوسک،
زندانى است. گفتم: علّت چیست؟
گفتند: ایشان حرفى زده است که در بعدها در قتل شخصى نقش داشته
است.»[173]
هشدار امام صادق(ع) به مجتهدین و فقها
مرحوم علاّمه طهرانى به نقل دو روایت از امام صادق(ع) مى‏ پردازد
که مفاد آن تکان‏ دهنده است و اجمال آن این است که امام(ع) فتوا دادن
فقیهى را که از حواس و مشاعر باطنى و قلبى باز و از شهود وجه‏ اللّه‏ بهره‏ مند
نیست حرام مى‏ دانند:
«در مصباح الشریعة آمده است: قال الصّادق علیه‏ السّلام:[174]
"حضرت صادق علیه‏ السّلام گفتند: حلال نیست فتوا دادن، براى
کسى‏ که خودش در هر حال از روى صفا و پاکى سرّش و از روى اخلاص
در عملش و اخلاص در کارهاى آشکارش و از روى برهان و حجّتى از
جانب پروردگارش، مسایل را از خدا نمى‏ پرسد و از او استفتا نمى‏ نماید.
چون کسى‏ که فتوا مى‏ دهد، حکم کرده است و حکم بدون اذن و اجازه خدا

و بدون حجّت و برهانى از سوى وى صحیح نیست. کسى‏ که از روى خبرى
که شنیده است اگر حکم نماید، بدون مشاهده و عیان خود، جاهل بوده
است. وى را به جهلش اخذ مى‏ کنند و به حکمش گنهکار به‏ شمار مى‏ برند.
رسول اکرم صلّى‏ اللّه‏ علیه و آله و سلّم فرمودند: بى‏ باک‏ترین شما بر
فتوا دادن، بى‏ باک‏ترین شما بر خداوند عزّ و جلّ است. آیا شخص فتوا
دهنده نمى‏ داند که: او در میان خداى تعالى و میان بندگانش داخل شده
است؟! و اوست که پیوسته در میان بهشت و دوزخ روان است. (متحیّر و
سرگردان است. نسخه بدل)؟!"[175]
چنین فقیهانى که جامع بین علم ظاهر و باطن و میان علم و عمل
هستند، باید مربّى طلاّب و حوزه‏ ها باشند. آنها علم حقیقى را از جانب
حضرت ربّ مى‏ گیرند و به متعلّمین پخش مى‏ کنند.
شب‏ ها در محراب عبادت قیام دارند و با پاى محکم و استوار، به
کرنش و نیایشى به درگاه حضرت معبود، دل‏ هایشان مجذوب جذوات
الهیّه و سبحات ربّانیّه مى‏ شود و روزها آنچه را که گرفته‏ اند پس مى‏ دهند و
در این عالم وسیع، شنا مى‏ نمایند و به عالم وجود، افاضه فیض مى‏ نمایند.
اِنَّ ناشِئَة اللّیلِ هى اَشدُّ وَطأً و اَقومُ قیلاً اِنّ لکَ فِى النَّهارِ سَبعا طَویلاً.[176]
(تحقیقا آنچه در شب مى‏ رسد، براى تو گامى استوارتر و گفتارى
پایدارتر است و تحقیقا از براى تو در روز، مجال واسعى است که در این

عالم کثرات شنا کنى) و آنچه را که در شب گرفته‏ اى، در روز مصرف
نمایى؟
بنابراین، اجتهادى که فقط از روى قواعد، صورت گیرد، اجتهادى
فرمولى مى‏ باشد. این اجتهاد، هم‏چون ناودان است که (شامل) آب حیات
نیست....
روایتى عجیب از حضرت صادق علیه‏ السّلام، وارد است که حقّا
موجب تنبیه و بیدارباش است:
در وافى از کافى از محمّد، از ابن عیسى، از ابن فضّال، از علىّ بن عقبة،
از عمر، از حضرت ابى عبداللّه‏ علیه‏ السّلام روایت است که: راوى گفت:....[177]
"حضرت روزى به ما گفتند: شما مردمى را مى‏ یابید که در سخن‏ گفتن
چنان استادند که حتّى در یک حرف، هم‏چون لام و یا واو اشتباه نمى‏ کنند.
خطیبى هستند بلیغ و یا جَهْورىّ الصوت[178] و یا به‏طور مسلسل، بدون
ارتعاش و لکنت لسان، خطبه مى‏ خوانند، امّا قلبشان تاریک‏ تر است از
شب تاریک و همچنین شما مردمى را مى‏ یابید که توانایى ندارند که آنچه
را در نیّت دارند، بر زبان آورند، امّا قلبشان هم‏چون چراغ درخشان، نور
مى‏ دهد."»
سپس مرحوم علاّمه طهرانى کلامى طولانى را در راستاى این مبحث،
از ملاّ صدرا و به زبان عربى، نقل مى‏ نماید که ما به‏ دلیل رعایت اختصار،
آن را نمى‏ آوریم. ایشان، پس از آن ادامه مى‏ دهد:

«این حقیر در مباحث اجتهاد و تقلید به ثبوت رسانیده‏ ام که: از
شرایط حتمیّه افتاء و حکم، از جزئیت به‏ کلّى پیوستن است و تا عبور از
عالم نفس نگردد و معرفت حضرت ربّ پیدا نشود،[179] این شرط متحقّق
نمى‏ شود.
به‏ طور اجمال و سربسته در رساله بدیعه: تفسیر آیه "اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى
النِسآء"
[180] در بحث ضمنى ولایت فقیه آورده‏ ام و از حدیث نهج‏ البلاغه و
گفتار امیرالمؤمنین ــ علیه ‏السّلام ــ با  کمیل و از نامه آن حضرت به مالک
اشتر و شواهدى دیگر که در آنجا ذکر شده است، این معنى مشهود است.
امّا بحث تفصیلى در این مقام، نیاز به کتاب مستقلى در اجتهاد و تقلید،
و شرایط مفتى و حاکم دارد که به حول و قوّه خداوند متعال، منوط به مجالى
واسع و موّفقیّتى بیشتر است.»[181]
ایشان در جاى دیگرى نیز، در همین زمینه مى‏ نویسد:
«ما که به‏ عنوان مرجع و ولى‏ فقیه رساله طبع مى‏ کنیم، یعنى جان و مال
و ناموس و عِرض مردم مسلمان را به‏ دست مى‏ گیریم و در تحت پوشش
اراده و قواى فکرى خود، مسلّط مى‏ پنداریم، نباید لااقل در مسأله توحید
هم‏ قدمى زنیم[182] و خداى ناکرده این فتاوى موجب هتک نفوس و اموال و
نوامیس و اعراض نگردد. ما لازم نیست خود را پاسدار و نگهبان جا بزنیم،

لااقل دشمن شمشیر به‏ دست بر نفع خصم مشرک و بر ضرر این فرد مسلم
و موحّد[183] نبوده باشیم! "ما را به خیر تو امّید نیست، شرّ مرسان!"»[184]
سرگرمى به مقام أَلأَحْوَطُ فَالْأَحْوَط
آن‏چنان‏ که مرحوم آیت‏ اللّه‏ علاّمه طهرانى در کتاب روح مجرّد با
شرح و تفصیل آورده‏ اند، مرحوم آیت‏ اللّه‏ حاج شیخ عباس طهرانى هم،
قدمى در طریقت تصوّف و عرفان داشته، امّا به مقامات عالیه نرسیده
بوده‏ اند و از ایشان نقل مى‏ کند:
«من گوهرى در خرابه گیر آورده‏ ام و راه پیداکردنش را بلد نیستم.»[185]
که اشاره دارد به آنکه ایشان وارد در طریقت تصوّف و عرفان شده
بوده‏ اند، امّا مقامات عالیه را طى نکرده و به مقام شیخى نرسیده بوده‏ اند.
پس نمى‏ توانسته‏ اند به کسى دستورات سلوکى بدهند. مرحوم آیت‏ اللّه‏
علاّمه طهرانى به تصریح خود:
«رابطه استادى و شاگردى[186] در میان ما و ایشان برقرار نبود»[187] و «و امّا
حقیر چون خود، سپرده به آن مرحوم نبوده‏ ام»، مرید آن مرحوم نبوده‏ اند،
امّا از محضرشان بهره مى‏ برده‏ اند و هنگامى که مرحوم آیت‏ اللّه‏ علاّمه
طهرانى براى ادامه تحصیلات به نجف اشرف مى‏ روند و مرید مرحوم

آیت‏ اللّه‏ سیّد جمال‏ الدّین گلپایگانى مى‏ شوند، مرحوم آیت‏ اللّه‏ حاج شیخ
عباس طهرانى، نامه‏ اى به مرحوم علاّمه طهرانى مى‏ نویسد و در آن، از او
مى‏ خواهد که التماس دعایشان را به مرحوم گلپایگانى برسانند، تا مرحوم
گلپایگانى توجّه بیشترى در مسایل باطنى به ایشان بنماید. از جمله
مى‏ نویسد:
«اگرچه مى‏ ترسم که آن آقاى بزرگوار هم به‏ واسطه غلبه احکام ظاهر،
آن عنایات سابقه را نداشته و سرگرم به مقام "الاحوط فالاحوط" شده
باشند.»[188]
و به این وسیله، یعنى با اشاره به درگیرى در صدور فتواهاى احتیاطى،
از تمامى مجتهدین که به‏طور مطلق به اجتهاد و مرجعیّت پرداخته و از طىّ
طریقت تصوّف و عرفان غافل مانده‏ اند و نیز مجتهدانى که علاوه‏ بر طىّ
طریقت تصوّف و عرفان، به صدور فتوا و مرجعیّت هم مشغول‏ اند، انتقاد
مى‏ کنند. زیرا از طرفى اجتهاد و مرجعیّت مخصوص مراجع عظام است و
ایشان نیز موظّف‏ اند آن‏چنان صفاى باطنى و قلبى‏اى را کسب نمایند تا
هم‏چون ائمّه اطهار ــ علیهم‏ السّلام ــ فقط فتاوى قطعى صادر فرمایند.
چون هرگز شنیده نشده که ائمّه اطهار علیهم‏ السّلام، فتاوى احتیاطى صادر
فرموده باشند و امّا از طرف دیگر، علماى داخل در اهل طریقت نیز از
ورود به حیطه صدور فتوا پرهیز داشته‏ اند و دارند. به‏ عنوان نمونه
مى‏ توانیم از بزرگانى مانند: سلطان‏علیشاه و نورعلیشاه و صالح‏علیشاه و
رضاعلیشاه گنابادى، سیّدعلى شوشترى، ملاّ حسینقلى همدانى، سیّدعلى

آقاى قاضى، علاّمه طباطبایى و... نام ببریم.
توجّه زیاد به احکام فقهى ظاهرى آدمى را از توحید باز مى‏ دارد
مرحوم آیت‏ اللّه‏ علاّمه سیّد محمّدحسین حسینى طهرانى، خاطره‏ اى
را از زبان شیخ طریقتى خود، یعنى مرحوم سیّدهاشم حدّاد تعریف
مى‏ نماید که نکات ارزنده‏ اى دارد، از جمله آنچه در عنوان بالا آوردیم:
«فرمودند: یک شب که با رفقا به مسجدالخَیف داخل شدیم، دیدم
آقاى حاج سیّد احمد زنجانى با جمیع رفقاى طهرانى و ایرانى، گرد هم
نشسته و ایشان سخت از وضع طهارت و نجاست حجّاج و معابر ناراحت
است و گویا نیز در وقت دخول به مسجد الخَیف، ترشّحى از آن آب‏ ها به
ایشان شده است و ایشان را چنان متغیّر نموده بـود که (مى‏ گفت):
خداوندا، بارالها، مى‏ خواهیم دو رکعت نماز با طهارت در مسجد تو بجاى
آوریم، ببین مگر این عرب‏ ها و این مردم با این وضـع و کیفیّت
مى‏ گذارند؟!
من به او پرخاش کردم و گفتم: مریدى از نزد استادش، حضور بزرگى
رفت. آن مرد بزرگ به او گفت: ما عَلَّمَکم اُستاذُکم؟! "استاد شما به شما چه
چیزى تعلیم کرده است؟!" مرید گفت، عَلَّمَنا اُستاذُنا بِالْتِزامِ الطّاعاتِ و تَرکِ
الذُّنوبِ!
"استاد ما به ما التزام به طاعت‏ هاى خدا و ترک نمودن گناهان را
تعلیم نموده است!"
آن بزرگ گفت: تِلکَ مَجوسِیَّةٌ مَحَضةٌ، هلاَّ اَمَرَکم بِالتَّبَتُلِ اِلى‏اللّه‏ِ والتَوجُّهِ الیهِ
بِرَفضِ ماسِواهُ؟!
"این کارها صرفا آداب دین مجوس است (زردشتى‏ها که

قایل به دو مبدأ خیر و شرّ، و نور و ظلمت‏ اند). چرا شما را امر نکرد تا
یکسره به‏ سوى خدا بروید؟ و توجّه‏تان به وى باشد، به فراموش‏ کردن و
دور ریختن ماسواى خدا؟!"
آقاجان من! شما چرا دین خدا را عوض مى‏ کنید؟! چرا شریعت را
وارد پیچ و خم مى‏ نمایید؟! چرا مردم را از خدا مى‏ بُرید و به اعمالشان سوق
مى‏ دهید؟! مگر دین رسول اللّه‏ دین آسان و راحت نیست؟! مگر نفرمود:
بُعِثتُ عَلى شَریعةٍ سَمعَةٍ سَهلَةٍ. "من بر شریعت بدون گیروبند و شریعت قابل
اغماض و گذشت و شریعت آسان مبعوث شده‏ ام؟!" مگر رسول خدا و ائمّه
نفرموده‏ اند: هرچیز، به هر شکل و صورت و در هر زمان و مکان، طاهر
است، مگر آن‏وقت که علم یقینى به نجاست آن پیدا کنى؟!
شما مطلب را واژگونه نموده‏ اید و مى‏ گویید: همه چیزها نجس است
تا ما به علم یقینى به طهارت آن پیدا کنیم!
چرا دست از سر مردم برنمى‏ دارید؟! چرا مردم را با پیغمبرشان و با
دین سهل و سمحه و آسانشان رها نمى‏ کنید؟! چرا راه توجّه و انقطاع به
خدا را مى‏ بندید؟! چرا بر روى باب مفتوح، قفل مى‏ زنید؟!....
هیچ‏یک از اینها در شریعت نیامده است. همین نماز معمولى که خود
مردم مى‏ خوانند درست است. طوافشان درست است. شما آنها را باطل
مى‏ کنید و مُهر بطلان به آنها مى‏ زنید! و ترشّح همین آب‏ هاى مشکوک را
نجس دانسته‏ اید!...»[189]
جملات و عبارات آن‏قدر روشن است که نیازى به توضیح خاصّى

ندارد. فقط این نکته که مغز گفتار مرحوم سیّدهاشم حدّاد است، قابل توجّه
ویژه است که اگر کسى در این حد از دیانت باقى بماند که فقط مشغول
رعایت شریعت باشد و طاعت‏ ها و بایدها را بجا آورد و گناهان و نبایدها را
ترک گوید، امّا در لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه زندگى‏ اش، توجّه قلبى و
باطنى به خداى تعالى نداشته باشد، درحقیقت، بر شریعت و دین
محمّدى(ص) قرار ندارد، بلکه یهودى و یا زرتشتى است. زیرا توجّه
صرف به شریعت و مخالفت با طریقت، انسان را بر دین موسى و توجّه به
دو کانون طاعت‏ها و معصیت‏ها هم انسان را بر دین زرتشت که به دو
کانون خیر و شرّ معتقد است، قرار مى‏ دهد.
با این عقل و علوم اکتسابى آن، نمى‏ توان به خدا رسید
استاد حسن‏ زاده آملى نوشته‏ اند:
«ساعت هشت صبح روز چهارشنبه ششم ربیع‏ الاوّل سنه هزار و
سیصد و هفتاد و چهار هجرى قمرى، مطابق دوازدهم آبان ‏ماه سنه هزار و
سیصد و سى و سه هجرى شمسى بود که در محضر انور استاد معظّم، علاّمه
بزرگوار آقاشیخ محمّدحسین فاضل تونى ــ رضوان‏ اللّه‏ علیه ــ شرح علاّمه
قیصرى ساوى بر فصوص‏ الحکم شیخ اکبر طایى را درس مى‏ گرفتیم.
مبحث آن روز، اوایل فصّ آدمى در بیان "فَاقتَضَى الأَمرُ جَلاءَ مِرآةِ العالَمِ فکانَ
آدمُ عینَ جَلاءِ تِلکَ المِرآةِ و روحُ تلک الصُورةِ..."
[190] بوده است. حضرت استاد ــ

روحى‏ فداه ــ از استادش آقامیرزا هاشم اشکورى و آن‏جناب از استادش
آقا محمّدرضا قمشه‏ اى و آن‏جناب از استادش آقا سیّدرضى لاریجانى و
آن‏جناب از استادش آقامیرزا ربیع شیرازى حکایت فرمود که جناب
میرزا ربیع شیرازى در ریاضت و سیر و سلوک بود، وقتى از هاتفى که خود
او را ندیده، مى‏ شنود:

ز عقل و هوش بیرون نزد ما آى
 که عقل و هوش را ره نیست آنجا

راقم گوید: سرّش این است که شهود ملکوتى با عقول اکتسابى حاصل
نمى‏ شود، فَافْهَم.»[191]
به بیان استاد آملى، با اعتماد و اتّکاى صرف به عقل جزوى و علوم
اکتسابى آن، از جمله فقه و فلسفه و کلام و... نمى‏ توان به‏ شهود ملکوتى و
معرفه‏ اللّه‏ دست یافت. شهود ملکوتى و معرفه‏ اللّه‏ فقط از راه سلوک الى‏ اللّه‏ و
طىّ طریقت تصوّف و عرفان حاصل مى‏ شود. آوردن عبارت امرى "فافهم"
(یعنى بفهم) در آخر مطلب، بسیار گویـا و گویاى بسیـارى از حقایق
است.

**************************************************
1.تصوف و عرفان از دیدگاه علمای متاخر شیعه/علیرضا عرب/83-106/این کتاب در همین وبلاگ موجود است.

Monday, June 3, 2013

شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد - 7



        

کسی که به رشته ورزشی پرورش اندام می پردازد پس از مدتی آثار آن را در اندام خویش مشاهده می کند و اندامش ورزیده می شود.اگر کسی به این رشته بپردازد و مدت ها ورزش کند اما آثار آن را در اندام خویش مشاهده نکند باید در نحوه تمرین کردن خویش تردید کند.زیرا کسانی هستند که به این ورزش می پردازند و آثار آن را در اندام خویش مشاهده می کنند.به همین نسبت ، وقتی کسی به تمرینات دینی می پردازد و دستورات شریعتی را رعایت می کند باید آثار آن را در احیای دل و قلب و جان خویش ببیند و مشاعر و حواس باطنی او باز و مشاعر و حواس ظاهری او نیز قوی شود.اگر کسی می بیند که عمری را در رعایت قواعد شریعتی سپری کرده است و نتیجه ای نگرفته است و نور الهی به قلب و مشاعر باطنی او سرایت نکرده و او را با عبور از ظلمات و حجاب های ظلمانی وارد عالم نور نکرده است باید در درستی روشی که بر اساس آن دینداری و دین ورزی می کند تردید کند.غالب مسلمانان و شیعیان و علما و فقهای گرامی تنها به شریعت صرف ، و صرف شریعت می پردازند و اعتقادی به لزوم تلفیق شریعت با طریقت ندارند.به همین جهت می بینیم که در میان آنان نه کسی به نورانیت قلبی و باطنی می رسد و مشاعر و حواس باطنی او باز می شود و نه دغدغه چنین امری را دارند.
این در حالی است که پیامبر(ص) و آل او(ع) به باطن و پرورش باطن و مشاهدات باطنی اهمیت بسیار زیادی می داده اند.مثلا پیامبر(ص) در زمینه نماز به صراحت فرموده اند : «الصلوة معراج المومن» ، «نماز محل عروج مومن است».پر واضح است که این عروجی که پیامبر(ص) از آن یاد می کند یک عروج واقعی است.تخیلی نیست.آثار ویژه خود را دارد.عروج از کجا؟از دنیا و متعلقات آن.به کجا؟به بی جایی.به ملکوت عالم.در این عروج ، خدا باید به چشم دل مشاهده شود.به همین جهت است که زبان نمازگزار زبان شهود و زبان مکالمه با خداوند است : «تنها تو را عبادت می کنیم و تنها از تو یاری می جوییم.ما را به راه راست هدایت فرما»همانطور که می بینیم زبان شخص نمازگزار ، زبان شهود و مکالمه بی واسطه با خدای تعالی است.یعنی شخص نمازگزار باید در نماز خود همانطور که پیامبر(ص) فرموده اند به معراج برود و در این عروج ، به شهود حضرت الله بپردازد و با او مکالمه کند.دیگر عبادات شرعی نیز همین وضع را دارند و معانی و کارکردهای باطنی ویژه خود را دارند که قرآن و بزرگان دین به آن اشارات زیاد و صریحی کرده اند.اما ما می بینیم که کسانی که اعتقاد صرف به شریعت دارند و طریقت را انکار می کنند یا به آن وارد نمی شوند نه چنین دغدغه هایی دارند که قرآن و بزرگان دین دارند و نه مانند بزرگان دین به این دغدغه ها می پردازند و به اهداف باطنی دست می یابند.
چرا؟زیرا شریعت صرف بدون تلفیق با طریقت نه توان عملی کردن چنان اهداف بلندی را دارد و نه دغدغه رسیدن به آن اهداف را در شخص متشرع ایجاد می کند.پس این شریعت ، آن شریعتی که مورد نظر قرآن و یزرگان دین است نیست.زیرا نماز مورد نظر قرآن باید اقامه شود در حالی که فقط خوانده می شود.قرائت می شود.اقامه نمی شود.یکی از نشانه های اقامه نماز چیست؟عروج به باطن عالم. عروج به ملکوت عالم.همانطور که مورد نظر پیامبر(ص) بوده است.
ما علما و فقها را می بینیم که بسیار به شریعت اهمیت می دهند و طریقت را انکار می کنند اما هرگز توان عملی کردن منویات قرآن و بزرگان دین را در زمینه عبادات شرعی ندارند.علما و فقها نه تنها در نمازشان به معراج نمی روند بلکه تا آخرین لحظات عمر خود ، مشکل حضور قلب در نماز دارند و در نمازهایشان دچار شک می شوند.یعنی کسانی که خود را متولی دین و سران شریعت می نامند و می دانند فرسنگ ها با شریعت مورد نظر محمد(ص) و آل او(ع) فاصله دارند.«الصلوة معراج المومن» یعنی آداب و مناسک ظاهری نماز باید شخص نمازگزار را به آن سوی این مناسک ظاهری و به حقیقت نماز که عبارت از شهود الله و مکالمه حضوری و بی واسطه با او است برساند.اگر نمی رساند معلوم است نحوه به کار بستن آن به وسیله شخص متشرع غلط است.معلوم است نماز و شریعت مورد نظر قرآن و محمد(ص) و اهل بیت او(ع) نیست.بنابراین ، این شریعتی که اینک رایج است و طریقت را انکار می کند هدایتگرنیست و اصالتی هدایتگرانه ندارد.

Sunday, June 2, 2013

شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد – 6




دلیل دیگری که ثابت می کند شریعت اصالت هدایتگرانه ندارد ، صدور فتوا به وسیله علما و فقهای محترم به مدد قوه اجتهاد متکی به عقل بشری است.عقل اگر در پروسه سلوک الی الله تحت تربیت ولی زمان قرار نگرفته باشد و موید به تاییدات الهی نشده باشد پایش به شدت می لنگد.به این معنی که چنین عقلی هیچگونه ارتباطی با عالم غیب برقرار نکرده است و از الهامات الهی و ملکوتی بی بهره است.چند آسیب جدی به این سیستم شریعتی وارد است :
نخست آنکه به خاطر شدت و ضعف قوه عقلانی در فقهای مختلف ، اختلاف در اجتهاد و بنابراین تنوع و اختلاف در فتاوی پدید می آید.نظر هر مجتهد ممکن است و غالبا چنین است که با نظر فقیه  و مجتهد دیگر متفاوت است.کدامیک در این صورت راست می گویند؟کدامیک در این صورت نظر الهی را مطرح می کنند؟تکلیف مردم و مومنان به شریعت و مقلدان آن ها چیست؟از کدام فقیه حکم الهی را دریافت کنند و به کدامیک اعتماد کنند؟این در حالی است که به بیان امام علی (ع) در نهج البلاغه وقتی خدا یکی است و پیامبر(ص) یکی است و قبله یکی است و کتاب نیز یکی است پس چرا این علما و فقها آرا و فتاوی مختلفی ارایه می کنند؟(1)
دیگر آنکه ، چون قوه عقل بشری که موید به تاییدات الهی و ملکوتی نیست قوه ای به شدت محدود است ، اگر نگوییم در بسیاری از امور دینی لااقل در پاره ای از موارد پایش می لنگد و ناگزیر پای احکام احتیاطی به میان می آید.مگر قرار نیست علما و فقهای عزیز ، مردم و مقلدان خویش را هدایت کنند؟پس دیگر احتیاط چه معنایی می دهد؟در صراط مستقیم هدایت که احتیاط معنایی ندارد.احتیاط نشانه شک است.نشانه عدم درک و دریافت حکم الهی است.نشانه جهل نسبت به حکم الهی است.نشانه عدم یقین است.آیا با شک و جهل و فقدان یقین می توان در صراط مستقیم گام زد و به بندگی پرداخت؟
دیگر آنکه ، اجتهاد ورزی و دریافت حکم از متون مقدس و نیمه مقدس با اتکا بر نیروی عقل بشری هیچ ارتباطی را با ایمان برقرار نمی کند.به این معنا که اجتهاد در این سیستم نیازی به ایمان ندارد و مثلا یک فرد مسیحی که هیچ ایمانی به اسلام و تشیع و بزرگان آن ندارد نیز می تواند با گذراندن دوره های مورد نیاز ، به اجتهاد بپردازد.این وضع اجتهاد در سیستم «اجتهاد صوری» است.بنابراین در این سیستم ، فتوایی که صادر می شود متکی به عقل بشری است و هیچ ار تباطی را نیز با ایمان برقرار نمی کند.پس چگونه می تواند مومنان به شریعت را در صراط ایمان و هدایت راه ببرد و هدایت کند؟
قرآن به کسانی که بدون ارتباط با غیب و بدون شهود حقیقت ناب ، نظریه و فتوا می دهند و آن را به عنوان نظر خدای تعالی به مردم ارایه می کنند و در کتاب ها و رسایل خود می نویسند اینگونه حمله می کند :
«ام عندهم الغیب فهم یکتبون؟»(2) ، «آیا غیب (و اسرار آن) نزد آنان است و آنان می نویسند؟»
این آیه به همه کسانی که بدون برقرای ارتباطی شهودی و بی واسطه با خدای تعالی و بدون دریافت حقیقت ناب از ذات الهی و تنها با اتکا به درک و فهم و عقل خویش اقدام به نظریه پردازی و صدور احکام و فتاوی می کنند و آن را به عنوان نظر خدا به مردم ارایه می کنند می پردازد و می تازد.
در جایی دیگر نیز این عده را مشمول «ویل» الهی بر می شمارد و می گوید وای به حال کسانی که از جانب خود و با اتکا به درک و فهم و عقل خویش کتاب می نویسند و به مردم می گویند این از جانب خدا است.این حکم خدا است.این رای خدا است :
«فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله»(2) ، «وای به حال کسانی که کتاب را به دستان خویش می نویسند و سپس می گویند این از جانب خدا است.»
ظاهر آیه این است که منظور از کتاب ، کتاب مقدس و آسمانی است اما در واقع منظور ، هر کتابی است که به آن جلوه ای الهی داده باشند و به مردم گفته باشند که این کتاب شامل و در بر دارنده احکام الهی است.آیا این احکام را از خدا دریافت کرده اند؟یا محصول تفکر نظری و شخصی آن ها است؟پس چرا می گویند حکم الهی است؟آیه به این حقیقت اشاره می کند.آیه می فرماید نوشتن کتاب و پرداخت نظریه و صدور فتوا نیازمند مقام «عنداللهی» است.تا عالم و فقیه به مقام قرب الهی بار نیابد و «عنداللهی» نشود نظراتش نظراتی شخصی است و هیچ ارتباطی با خدا و غیب برقرار نمی کند.بنابراین ، شریعتی که بر این اساس یعنی بر اساس فتاوی شخصی فقها استوار است و ارتباطی با غیب و خدا برقرار نمی کند ، هدایتگر نیست و اصالتی هدایتگرانه ندارد!
*************************************
1.نهج البلاغه/امام علی(ع)/خطبه هجدهم/در نکوهش اختلاف علما در زمینه صدور فتواها
2.طور/41
3.بقره/79

Saturday, June 1, 2013

اگر در سلسله های بنی امیه و بنی عباس و ... فیلترینگ و سانسور وجود داشت چه می شد؟

به تازگی وبلاگ دیگری از بنده به نام : «تصوف و حوزه های علمیه» ابتدا فیلتر و سپس مسدود شد.این در حالی است که بنده در وبلاگ هایم فقط به مباحث کلامی و صوفیانه می پردازم و تمامی نظرات و نظریه هایم نیز بکر و نو و تقریبا بی سابقه یا کم سابقه هستند و بستر نوینی را برای گفتگوهای علمی می گشایند.هرگز اهل سیاست و سیاست بازی نبوده و نیستم.اما مطرح کردن مسایل صرفا علمی نیز باعث آزار انحصارگرایان می شود.لذا نمی دانم این چندمین وبلاگ بنده است که فیلتر و مسدود می شود.حساب آن ها از دستم به در آمده است.
راستی اگر خلفای ستمگر بنی امیه و بنی عباس و ... نیز چنین اعتقاد سفت و سختی به سانسور و فیلترینگ و انحصار طلبی داشتند و اینچنین با گسترش صلح جویانه علم و تفکر به مبارزه و مخاصمه می پرداختند آیا به واقع اینک هیچ متن علمی و فلسفی و کلامیی در میان مذاهب مختلف اسلام به ویژه مذهب تشیع باقی مانده بود؟آیا اینک از کلینی ها و مجلسی ها و ابن سیناها و ملاصدراها و ابن بابویه ها و ....... متنی و کتابی به دست ما رسیده بود؟
راستی اگر ورق برگردد و قدرت در دست دیگران افتد و آن ها نیز تصمیم به فیلتر و انسداد و سانسور مطالب مخالفان خود بگیرند  آیا کسانی که اینک در راس قدرت هستند و تصمیم به انصار همه مزایا برای خود و طیف وابسته به خود گرفته اند و بر آن پای می فشارند می توانند شرایط را تحمل کنند و هیچ راهی برای ابراز نظر نداشته باشند؟یا آواز وا اسلاماه و وا محمداه سر خواهند داد و اعتراض خواهند کرد؟
راستی مگر شرط مسلمانی این نیست که آنچه را برای خود نمی پسندیم بر دیگران نیز روا نداریم و نپسندیم؟پس چرا وقتی خود سانسور و فیلترو انسداد را نمی پسندیم آن را بر دیگران اعمال می کنیم؟
و سخن آخر اینکه فقط ابلهان می توانند چنین تصور کنند که با انصار و خشونت و انسداد و فیلتر می توان جلوی فکر کردن دیگران و نشر و انتشار آرا و نظرات و نظریه های آن ها را گرفت.پس بهتر است احمق و ابله نباشیم!
یا علی!