Friday, August 2, 2013

قلب ذاکر ، مظهر «لا تاخذه سنة و لا نوم» است - 1





       


دوستان عزیزم این دومین بخش از کتاب جدیدم

به نام : «ملکوتیان پشمینه پوش» است که

حلقه هایی را مطرح می کند که این حلقه ها
شدیدترین و محکم ترین پیوندها و اتصال ها
را میان صوفیه و قرآن و پیامبر و اهل بیت او
برقرار کرده اند.در این کتاب ثابت می کنیم که
صوفیه در اصول دین و اصول دینداری با قرآن
و پیامبر و اهل بیت او اشتراک دارند و مخالفان
صوفیه که متولیان و پیروان دین صوری و سنتی
رایج در جامعه هستند در فروع دین و احکام
فرعی دین با آن ها اشتراک دارند.بنابراین به
زعم مخالفان و دشمنان صوفیه ، صوفیه
ارایه کننده اسلام و تشیع حقیقی مورد نظر
قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) هستند.این
کتاب که انشاءالله بزودی تالیف آن به اتمام
می رسد اگر اجازه چاپ بیابد که بهتر اگر نیابد
به صورت یک کتاب اینترنتی منتشر خواهد شد:
قلب ذاکر ، مظهر «لا تاخذه سنة و لا نوم» است
(بررسی حلقه «ذکر قلبی» به عنوان دومین حلقه پیوند و اتصال صوفیه
به قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع))


دومین حلقه ای که پیوند و اتصال عمیق و اصولی صوفیه به قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) را ثابت می کند ، حلقه «ذکر قلبی» است.در این نوشتار به مدد آیات و روایات صحیح در پی اثبات این موضوع هستیم که ذکر مورد نظر قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) نه ذکر زبانی و لسانی و قالبی که ذکر قلبی و خفی است.و چون ذکر مورد نظر و عمل صوفیه ، ذکر قلبی است و این ذکر و طریقه وصول به آن تنها در اختیار مشایخ صوفیه است و ذکر مورد نظر و عمل علما و فقها که متولیان دین صوری و سنتی هستند ذکر زبانی و لسانی است و دستشان از ذکر قلبی خالی است ناگزیر ثابت می شود که در زمینه سنت ذکری نیز ، این صوفیه هستند که متحقق به سنت ذکری پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) هستند و شدیدترین و بهترین پیوند و اتصال را با قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) دارند و شاگردان و پیروان حقیقی و واقعی آنان هستند.
برای فهم دقیق ارزش ذکر قلبی و اینکه چرا ذکر زبانی که توان راه یافتن به قلب را ندارد و قلب را ذاکر نمی کند ارزش چندانی ندارد و اینکه چرا ذکر قلبی ذکر مورد قبول و مورد نظر و عمل قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) بوده و هست ابتدا باید به بررسی جایگاه قلب و ویژگی ها و حالات و مقامات آن از دیدگاه قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) بپردازیم :
قلب می تواند سنگ و سخت باشد(1) قلب می تواند و باید سالم باشد و باید مانند ابراهیم(2) با قلب سالم به ملاقات خداوند رفت(3) قلب می تواند متکبر و زورگو شود و با دریافت مهر الهی ، امکان هدایت را از دست بدهد(4) قلب می تواند مطیع خداوند و رام او و بطور مداوم رو به سوی او داشته باشد و منیب باشد(5) قلبی که محل ذکر و تذکر نباشد اصلا قلب نیست و حیات ندارد و گویی از اساس وجود ندارد.فقط قلبی که محل ذکر و تذکر است حیات دارد و وجود دارد(6) قلب محل تردد فرشتگان ؛ از جمله جبرییل و نیز محل دریافت وحی و الهامات الهی است(7) فقط کسی که قلبش محل واردات و دریافت های الهیه است می تواند به تبلیغ دین و تبلیغ پیام های الهی بپردازد و هم او می تواند رهبر دینی حقیقی مردم باشد(8) یک رهبر دینی مانند پیامبر(ص) با قلب و دریافت های قلبی خود به هدایت مردم می پردازد و اگر خداوند بر قلب او مهر بزند دیگر نمی تواند هدایت کند(9) اگر سخن ریشه در قلب نداشته باشد ارزش ندارد.بر اساس همین می توان گفت که مدعیان رهبری دینی که سخنانشان از قلب بر نمی خیزد و در واقع این قلبشان نیست که سخن می گوید سخنانشان ارزش شنیدن ندارد(10) قلب گناه می کند و گناهکار می شود.یکی از این گناهان کتمان شهادت است(11) خداوند میان آدمی و قلب او حضور دارد و حایل می شود تا باطل به آن راه نیابد(12) قلب محل استقرار ایمان است و طعم آرامش ایمانی را می چشد(13) قلب محل ذکر الهی است و باید به ذکر الهی ذاکر باشد.اصالت در زمینه ذکر با «ذکر قلبی» است.کسی که خداوند قلبش را ذاکر قرار نداده است و از نظرات و فتاوا و آرا خودش که رنگ و بوی هواها و علایق و دلبستگی های شخصی او را دارد پیروی می کند لیاقت و شایستگی رهبری دینی را ندارد و نباید از او پیروی کرد(14) قلب به بیماری مبتلا می شود و بیمار می شود.یکی از این بیماری ها شهوت است(15) قلب مانند جسم دارای چشم و گوش و دیگر مشاعر و حواس است.اگر کسی از هواهای نفسانی خویش پیروی کند خداوند بر قلب و مشاعر و حواس قلبی مهر می زند و آن ها را می بندد و کور می کند.اگر مفاد این آیه را در کنار مفاد آیه بیست و هشتم از سوره کهف که در بالا نقل کردیم بگذاریم معلوم می شود که قلبی که ذاکر به ذکر مربوط به خود یعنی ذکر قلبی است مشاعر و حواس باطنی اش باز خواهد شد و اگر از ذکر غفلت بورزد و تسلیم هواهای نفسانی شود مشاعر و حواسش بسته می شود.پس باز شدن چشم و گوش و دیگر حواس دل و قلب بستگی به ذاکر بودن قلب دارد(16) قلب محل استقرار هدایت الهی است و اگر کسی به خدا ایمان بیاورد خدا او را از راه قلبش هدایت می کند.پس هدایت امری قلبی است و آنگونه که علما و فقها و روشنفکران - که متولیان دین صوری هستند - گمان می کنند با سخنرانی و نظریه پردازی و ... حاصل نمی شود.بنابراین کسی که از افاضات الهیه در مرحله قلب و از واردات غیبی و الهی در درون قلب بی بهره است و حرکتش حرکتی قلبی نیست در اساس و در واقع ، ایمان ندارد(17) ایمان واقعی و حقیقی که توام با کتمان سرّ است با نیرویی که خدا به قلب می دهد در قلب ایجاد می شود و فرد را از زمره مومنان قرار می دهد(18) اطمینان امری قلبی است و تا به قلب راه نیابد فرد از آرامش بهره مند نمی شود.ایمان اجمالی که پذیرشی ذهنی و عقلی و اقراری زبانی است نجات بخش نیست و ایمان باید حتما به قلب راه یابد.این ایمان قلبی که آرامش زا و آرامش آور است با شهود و رویت حاصل می شود.پس تا کسی مشاعر و حواس قلبی و باطنی اش باز نشود و به شهود و رویت وجه الله و حقایق عوالم هستی دست نیابد به ایمان تفضیلی اطمینان آور دست نمی یابد(19) خداوند در سینه آدمی دو قلب قرار نداده است تا یکی به او و دیگری به علوم ظاهری و رسمی از قبیل فقه و اصول و تفسیر و منطق و فلسفه و علوم تجربی و انسانی و دیگر علایق و دلبستگی های نفسانی توجه داشته باشد.پس توجه به خداوند باید توجهی قلبی باشد و قلب باید تنها به او و یاد او بپردازد(20 و 21) قلب محل ظهور و حضور صفات منفی و ناشایست مانند ترس و رعب و وحشت است(22) قلب محل فقه و تفقه است البته به شرط آنکه چشم و گوشش باز باشد و آنگونه که متولیان دین صوری و سنتی تصور می کنند مغز و عقل محل فقه و تفقه نیست.کسانی که چشم و گوش قلبشان باز نیست و قلبشان محل تفقه نیست ارزشی معادل حیوانات دارند یا از آن ها نیز پست تر هستند.دلیل پست تر بودنشان از حیوانات این است که حیوانات چنین حواس و مشاعر قلبی و باطنی ای ندارند اما اینان دارند و آن ها را ضایع کرده اند.قرآن اینان را غافل می نامد و همانطور که پیش از این دیدیم قرآن غفلت را به قلب نسبت می دهد و می گوید برای آنکه قلب غافل نشود و غافل نباشد باید به ذکر الهی بپردازد و ذاکر باشد.پس غفلت قلب از ذکر الهی و راه نیافتن ذکر به قلب آدمی را همشأن و هم رتبه حیوانات و بلکه پایین تر از آنان قرار می دهد.از طرف دیگر معلوم می شود تنها راه احیای قلب و باز شدن چشم و گوش و دیگر مشاعر و حواس قلبی و باطنی ، پرداختن به ذکر قلبی و ذاکر شدن قلب است.قرآن تصریح می کند که بسیاری از آدمیان قلب و حواس و مشاعر قلبی را رها کرده و ضایع کرده اند و به تقبیح آنان می پردازد و این به آن معنا است که عده کمی وجود دارند که بر خلاف این اکثریت به دنبال قلب و احیای مشاعر و حواس قلبی هستند و بنابراین اینان مورد تایید و عنایت الهی هستند.در حقیقت،قرآن به تایید باطن گرایان وصوفیان وصاحبدلان می پردازد(23) قلب محل وقوع لغزش و انحراف است(24) قلب مومنان به مدد ذکر الهی به اطمینان و آرامش می رسد.از اشاره آیه مشخص می شود که مومن کسی است که قلبش ذاکر به ذکر الهی باشد نه زبانش.تنها با ذکر قلبی می توان به صفت الهی انابه به درگاه الهی متصف و منیب شد.انابه یعنی توجه دایمی به خداوند و این توجه دایمی و بدون غفلت تنها به مدد ذکر قلبی حاصل می شود(25) قلب محل سلوک الی الله یا الی الشیطان است. خداوندقلب مجرمان را به سوی انکار و استهزای اولیا و بینات الهی سلوک می دهد(26)
قلب محل استقرار مراحل عالی تقوای الهی است و به تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی می پردازد(27) قلب محل تعقل است.بسته بودن مشاعر و حواس ظاهری از جمله کور بودن چشم ظاهری یا کر بودن گوش ظاهری اصلا برای خداوند موضوعیتی ندارد و مهم نیست.آنچه برای خداوند مهم است این است که مشاعر و حواس قلبی و باطنی از جمله چشم و گوش قلبی و باطنی باز باشد و بسته نباشد.کور بودن قلب که در آیه آمده است به معنای کور بودن چشم قلب است.گر چه نسبت دادن کوری به قلب و نه به چشم قلب نشانه یکی از حقایق عالی عرفانی است و آن اینکه انسان به تمامی در قلبش خلاصه می شود.اگر حیات حقیقی قلب برای کسی مشهود شود او خواهد دید که قلب در عین آنکه قلب است ، موقع دیدن همه اش به تمامی چشم و موقع شنیدن همه اش به تمامی گوش و.....خواهد بود(28) قلب در اثر شهودحقایق اخروی دچاردگرگونی می شود(29) قرآن یکبار دیگر تاکید می کند که قلب محل سلوک و حرکت است و این خداوند که است که سلوک می دهد(30) قلب محل استقرار صفات زشت و منفی مانند اشمئزاز و بد آمدن و نفرت از حق و حقیقت می شود.قلب هایی وجود دارد که از توحید منزجر است.البته نه توحید شرک آلود عددی رایج در دین صوری و سنتی که محل اطمینان و آرامش آن ها است.بلکه توحید در وجود و شهود توحید در وجود که از آن با اصطلاح وحدت وجود یاد می شود.شهود توحید در وجود و شهود وحدت وجود با سلوک در مراحل دانی به عالی وجود که همان مراحل جهان های اخروی است به دست می آید.به همین جهت است که قرآن می فرماید کسانی که به جهان آخرت ایمان ندارند از توحید الهی نفرت دارند.یعنی کسانی که جهان آخرت را با سلوک عملی در مراتب آن به رأی العین شهود نکرده اند و به مشاهده توحید در وجود و وحدت وجود نپرداخته اند وقتی سخن از توحید در وجود به میان می آید با نفرت از آن یاد می کنند.زیرا اینان به محسوسات و زندگی در کثرات خو گرفته اند و تحمل هضم این مطلب را ندارند(31)
*************************************
1.آل عمران/159: «و لو کنت فظّا غلیظ القلب» ، «اگر درشتخوی و سخت دل بودی»
2.صافات/83-84 : «و انّ من شیعته لابراهیم*اذ جآء ربّه بقلب سلیم» ، «یکی از پیروان او(=نوح) ابراهیم بود*وقتی که قلبی سالم را نزد پروردگارش آورد»
3. شعرآء/89 : «الّا من اتی الله بقلب سلیم» ، «مگر کسی که قلبی سالم را نزد خداوند بیاورد»
4.غافر/35 : «کذلک یطبع الله علی کلّ قلب متکبر جبّار» ، «خداوند اینچنین بر قلب هر متکبر و زورگویی مهر می زند»
5.ق/33 : «من خشی الرحمان بالغیب و جآء بقلب منیب» ، «کسی که نهانی از خداوند ترسید و قلبی منیب و رام و مطیع آورد»
6.همان/37 : «انّ فی ذلک لذکری لمن کان له قلب» ، «به یقین ، در این(مجازات ها) تذکری برای صاحبدل و کسی که قلب دارد وجود دارد»
7.بقره/97 : «فانّه نزّله علی قلبک» ، «پس به یقین او(=جبرییل) آن(=قرآن) را بر قلب تو فرود آورد و نازل کرد»
8.شعرآء/194 : «نزل به الروح الامین*علی قلبک لتکون من المنذرین» ، «روح الامین قرآن را نازل کرد*بر قلب تو تا از بیم دهندگان باشی»
9.شوری/24 : «فان یشإ الله یختم علی قلبک» ، «اگر خداوند بخواهد بر قلب تو مهر می زند»
10.بقره/204 : «و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا و یشهد الله علی قلبه و هم الدّ الخصام» ، «و از میان مردم کسی هست که سخنان او - در حالی که خدا را بر قلبش شاهد می آورد - در زندگی دنیایی تو را به شگفتی می آورد در حالی که از لجبازترین دشمنان (تو) است»
11.همان/283 : «و لا تکتموا الشهادة و من یکتمها فانه آثم قلبه» ، «شهادت را کتمان نکنید.کسی که آن را کتمان کند قلبش گناهکار است»
12.انفال/24 : «واعلموا انّ الله یحول بین المرء و قلبه» ، «بدانید که خداوند میان آدمی و قلبش حایل می شود»
13.نحل/106 : «و قلبه مطمئنّ بالایمان» ، «و قلبش محکم و مطمئن به ایمان است»
14.کهف/28 : «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتّبع هواه» ، «(ای محمد!) از کسی که قلبش را از ذکر و یاد خودمان غافل کرده ایم و بنابراین او از هوای نفس خویش پیروی می کند اطاعت مکن»
15.احزاب/32 : «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض» ، «(ای زنان پیامبر!) نرم و نازک و با ناز سخن نگویید که کسی که قلبش بیمار است گرفتار طمع می شود»
16.جاثیه/23 : «افرایت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة» ، «آیا کسی را که هوای نفسش را به خدایی گرفت و خدا او را بر اساس علم گمراه کرد و بر گوش و قلبش مهر زد و بر دیده اش پرده انداخت دیده ای؟»
17.تغابن/11 : «من یومن بالله یهد قلبه» ، «هر کس که به خدا ایمان بیاورد او قلبش را هدایت می کند»
18.قصص/10 : «و اصبح فواد امّ موسی فارغا ان کادت لتبدی به لولا ان ربطنا علی قلبها لتکون من المومنین» ، «دل مادر موسی خالی شد و اگر به او نیروی قلبی نداده بودیم تا از زمره مومنان شود نزدیک بود تا راز را بر ملا سازد»
19.بقره/260 : «و اذ قال ربّ ارنی کیف تحی الموتی قال اولم نومن؟قال بلی و لکن لیطمئنّ قلبی» ، «و وقتی که ابراهیم گفت : پروردگارا نشانم بده چگونه مردگان زنده می شوند.خداوند گفت آیا ایمان نداری؟ گفت دارم اما برای اینکه قلبم به اطمینان و آرامش برسد»
20.احزاب/4 : «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» ، «خداوند در سینه هیچکس دو قلب قرار نداده است»
21.البته این کلام بنده به معنای نفی علوم رسمی و ظاهری نیست.بلکه به معنای این است که ابتدا باید به خودسازی پرداخت و قلب را تربیت کرد بعد در صورت لزوم به این علوم پرداخت یا حداقل بطور همزمان به هر دو پراخت.
22.آل عمران/151 : «بزودی در قلب های کافران ، رعب و ترس و وحشت خواهیم افکند»
23.اعراف/179 : «و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجنّ و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضلّ اولئک هم الغافلون»
24.توبه/117 : «من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم» ، «پس از آنکه نزدیک بود قلب های گروهی از آن ها بلغزد و منحرف شود»
25.رعد/27-28 : «قل انّ الله یضلّ من یشآء و یهدی الیه من اناب*الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئنّ القلوب» ، «بگو : به یقین ، خدا هر که را بخواهد گمراه می کند و کسی را که بطور مداوم متوجه به او است به سوی خود هدایت می کند* کسانی که ایمان آورده اند و قلب هایشان به ذکر الهی آرام می گیرد.آگاه باشید که تنها با ذکر الهی و یاد خدا قلب ها آرامش می یابند»
26.حجر/12 : «کذلک نسلکه فی قلوب المجرمین» ، «اینچنین آن(=انکار و استهزای پیامبران» را در قلب های مجرمان سلوک و حرکت می دهیم و وارد می کنیم»
27.حجّ/32 : «ذلک و من یعظّم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب» ، «کسی که به تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی بپردازد بداند که این نشانه ای از تقوای قلب ها است»
28.حجّ/46 : «افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانّها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور» ، «آیا بر روی زمین نگردیده اند تا صاحب قلب هایی شوند که به مدد آن ها تعقل کنند یا گوش هایی که به مدد آن ها بشنوند.پس همانا چشم ها کور نمی شوند اما قلب هایی که در سینه ها هستند کور می شوند»
29.حجّ/37 : «یخافون یوما تتقلّب فیه القلوب و الابصار» ، «از روزی که در آن قلب ها و چشم ها دگرگون می شوند می ترسند»
30.شعرآء/200 : «کذلک سلکناه فی قلوب المجرمین» ، «اینچنین آن را در قلب های مجرمان سلوک می دهیم»
31.زمر/45 : «و اذا ذکر الله وحده اشمأزّت قلوب الّذین لا یومنون بالآخرة» ، «وقتی که از توحید و یگانگی خداوند یاد می شود قلب های کسانی که به آخرت ایمان ندارند دچار اشمئزاز و نفرت می شود»

3 comments:

  1. مهدی وبلاگ طریقت وعرفان
    سلام اخوی مطالبتان را در وبلاگم قرار دادم
    یاعلی
    nooretaban5.blogfa.com

    ReplyDelete
    Replies
    1. سلام عزیزم.ممنون.لطف کردید!

      Delete
    2. سلام عزیزم.ممنون.لطف کردید!

      Delete