Monday, July 29, 2013

با چشم می گویم - غزلی در وصف حضرت آقای دکتر نور علی تابنده ؛ مجذوبعلیشاه




شما افتاده حالی ، زیر پایت را ببین مولا
مرو جایی ، مرا در این دل خاکی نشین مولا
مرا ناهید باش و جانفزا ، بر جان بتاب ای دوست
به دستت آنگه از جان ، دسته های گل بچین مولا
تو را من دوست دارم قدر جانم ، داستان این است
لبم را بسته ام با چشم می گویم من این مولا
نگاه مهربانی را که می خواهم نثارم کن
از آنچه در توان داری فقط تحفه همین مولا
تو خورشیدی در اوج آسمان ها آشیان داری
ولی گاهی نگاهی هم به من کن بر زمین مولا
ببین این آسمان چشم من همواره بارانی است
چرا تقدیر زادم در هوای فرودین مولا؟

علیرضا عرب
تقدیم به : حضرت آقای دکتر نور علی تابنده ؛ مجذوبعلیشاه - سلّمه الله -

No comments:

Post a Comment