Wednesday, June 5, 2013

علمای بزرگ شیعه : «شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد» - 8



علمای بزرگ تاریخ تشیع نیز که افکار تاریکی نداشته اند و در روشنایی فکر می کرده اند به این حقیقت بزرگ و اصیل ، صادقانه اعتراف کرده اند که شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد و اگر با طریقت علوی تلفیق نشود توان راه بردن شخص دیندار را در صراط مستقیم ندارد.بنده گزیده ای از سخنان علمای بزرگ شیعه را به نقل از کتاب : «تصوف و عرفان از دیدگاه علمای متاخر شیعه» نوشته اینجانب نقل می کنم تا همگان بخوانند و بدانند که علمای روشن اندیش شیعه هم شریعت را فاقد اصالت هدایتگرانه می دانند :

حال مى ‏پردازیم به آرا و نظریات امام خمینى(ره) و دیگر علماى
متأخّر در باب کسانى که با ردّ طریقت، فقط شریعت را براى رسیدن به
حقیقت، کافى مى‏ دانند. امام خمینى چون اینها را بیشتر در معرض خطر
مى‏ دیده است، بیشتر از آنچه خطاب به مدّعیان تصوّف نوشته و گفته،
ایشان را مخاطب قرار داده است:

انتقاد از شریعتى‏ هاى صرف
امام‏ خمینى توقّف در ظاهر شریعت و عدم پالایش درون را مایه بروز
صفت نفاق مى‏ دانند:
«ما که داریم در جامعه نمایش مى‏ دهیم که ما براى خدا درس
مى‏ خوانیم، درس شریعت مى‏ خوانیم، چون درس شریعت [مى‏ خوانیم
پس] از جنداللّه‏ هستیم، و اسم خودمان را جنداللّه‏ گذاشته‏ ایم، ما آن‏طورى
که ظواهرمان هست، هستیم؟... مگر نفاق غیر از این است؟»[145]
منع‏ کنندگان از آداب باطنیّه
امام‏ خمینى، منع‏ کنندگان از آداب باطنیّه و مخالفان طریقت تصوّف و
عرفان را شیاطین طریق الى‏اللّه‏ و خارهاى صراط مستقیم و راه انسانیّت
مى‏ داند:
«و کسانى‏ که دعوت به‏ صورت محض مى‏ کنند و مردم را از آداب
باطنیّه باز مى‏ دارند و گویند شریعت را جز این صورت و قشر، معنى و
حقیقتى نیست، شیاطین طریق الى‏ اللّه‏ و خارهاى راه انسانیّتند، و از شرّ آنها
باید به خداى تعالى پناه برد که نور فطرت‏ اللّه‏ را که نور معرفت و توحید و
ولایت و دیگر معارف است در انسان منطفى مى‏ کنند و حجاب‏ هاى تقلید
و جهالت و عادت و اوهام را به روى آن مى‏ کشند و بندگان خداى تعالى را
از عکوف به درگاه او و وصول به جمال جمیل او بازمى‏ دارند و سدّ طریق

معارف مى‏ نمایند و قلوب صافى بى‏ آلایش بندگان خدا را که حق‏تعالى با
دست جمال و جلال خود تخم معرفت در خمیره آنها پنهان فرموده و
انبیاء عظام و کتب آسمانى را فرستاده براى تربیت و تنمیه آن، به دنیا و
زخارف آن و جهات مادّى و جسمانى و عوارض آن متوجّه مى‏ کنند و از
روحانیّات و سعادات عقلیّه منصرف مى‏ کنند.»[146]
علوم رسمى، حجاب‏ اند
امام‏ خمینى، علوم را به دو دسته حقیقى و رسمى تقسیم نموده و نوع
رسمى آن را که میان متدیّنان رایج است، حجاب اکبر مى‏ داند:
«اَلْعِلْمُ هُو الْحِجابُ الاَْکْبَر. یک حجاب بزرگ همین علم است. سرگرم
مى‏ کند انسان را به‏ همین مفاهیم کلیه عقلیّه و از راه بازش مى‏ دارد. حجاب
است براى اولیا و هرچه علم زیادتر بشود حجاب غلیظ‏ تر مى‏ شود... فقیه
خیال مى‏ کند غیرفقه چیز دیگرى نیست در عالم. عارف هم خیال مى‏ کند
غیر عرفان چیزى نیست. فیلسوف هم خیال مى‏ کند غیرفلسفه چیزى
نیست. مهندس هم خیال مى‏ کند غیرهندسه چیزى نیست... این حجاب
بزرگى است براى همه. حجاب‏ هاى زیادى هست که غلیظ‏ تر از همه همین
حجاب علم است. یعنى آنچه باید با آن راه پیدا کند، همان مانع بشود.
علمى که بایـد انسـان را هدایت کند، مانع از هدایت بشود و علم‏ هاى
رسمى همه همین‏طورند که انسـان را از آنچه بایـد باشـد، محجوب
مى‏ کنند، خودخواهى مى‏ آورند... همه علوم رسمى "سربه‏سر قیل است و

قال".»[147]
مصرعى را که امام خمینى نقل کرده است، از اشعار شیخ بهایى است.
در اینجا و به‏ همین مناسبت، بعضى از بیت‏ هاى آن مثنوى بلند را با تلخیص
مى‏ آوریم:
«علم‏ رسمى‏ سربه‏ سر قیل‏ است‏ وقال
 نه از او کیفیّتى حاصل نه حال
یعنى آن کس را که نبود عشق یار
 بهر او پالان و افسارى بیار
علم نبود غیر علم عاشقى
 مابقى تلبیس ابلیس شقى
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
 هست از تلبیس ابلیس خبیث
زان نگردد بر تو هرگز گشت راز
 گر بود شاگرد تو صد فخر راز
هر که نبود مبتلاى ماه‏رو[148]
 اسم او از لوح انسانى بشو
. . .
این علوم و این خیالات و صور
 فضله شیطان بود بر آن حجر

تو به غیر از علم عشق اردل نهى
 سنگ استنجا به شیطان مى‏ دهى
شرم بادت زان‏که دارى اى دغل
 سنگ استنجاى شیطان در بغل
لوح دل از فضله شیطان بشوى
 اى مدرّس درس عشقى هم بگوى
چند زین فقه و کلام بى‏   اصول
 مغز را خالى کنى اى بوالفضول
صرف‏ شدعمرت‏ به‏ بحث‏ نحووصرف
 از اصول‏ عشق‏ هم‏ خوان یک‏ دو حرف
دل منوّر کن به انوار جلى
 چند باشى کاسه لیس بوعلى
سینه خود را برو صد چاک کن
 دل از این آلودگى‏ ها پاک کن»[149]
مغروران به علم
امام‏ خمینى، عدم ورود به طریقت تصوّف و عرفان و قناعت به علوم
ظاهرى و رسمى را باعث گرفتارى در قاعده استدراج[150] مى‏ داند:

«پس، اگر سالک راه حقیقت و مسافر طریق عبودیّت با قدم سلوک
علمى و مرکب سیر فکرى این منزل را طى کرد، در حجاب علم واقع شود و
به مقام اوّل انسانیّت نایل شود ولکن این حجاب از حجب غلیظه است که
گفته‏ اند: العلم هوالحجاب الاکبر. و باید سالک در این حجاب باقى نماند و آن
را خرق کند و شاید به این مقام اگر قناعت کند و قلب را در این قید محبوس
نماید، در استدراج واقع شود و استدراج در این مقام آن است که به
تفریعات کثیره علمیّه پرداخته و به جولان فکر براى این مقصد براهین
کثیره اقامه کند و از منازل دیگر محروم ماند و قلبش به این مقام علاقه‏ مند
شود و از نتیجه مطلوبه که وصول الى فناءاللّه‏ است غافل شود و صرف عمر
خود را در حجاب برهان و شعب آن نماید و هرچه کثرت فروع بیشتر
شود، حجاب بزرگ‏تر و احتجاب از حقیقت افزون گردد.»[151]
اصل و فرع، وسیله و هدف
امام‏ خمینى، در پاسخ به کسانى‏ که به طرح مسایل صوفیانه و عارفانه
توسّط ایشان اعتراض مى‏ کردند، مى‏ گوید که اصل اسلام همان تصوّف و
عرفان است و مابقى علوم ظاهرى و رسمى از قبیل فقه و اخلاق و تفسیر
و... فرع و مقدّمه نیل به اصل سلوک عرفانى و هدف فناء فى‏ اللّه‏ هستند:
«اسلام فقط عبارت از احکام فرعیّه نیست. فرع‏ اند اینها، اساس، چیز
دیگر است. نباید ما اصل را فداى فرع بکنیم و بگوییم که اصل، از اساس
بى‏ خود [است و] اگر هم اصلى بگوییم، یک اصلى که خلاف واقع است

بگوییم.»[152]
«بلکه جمیع اعمال صوریه و اخلاق نفسیّه، مقدّمه معارف الهیّه است
و آنها نیز مقدّمه حقیقت توحید و تفرید است که غایت القصواى سیر
انسانى و منتهى النهایه سلوک عرفانى است.»[153]
«و همین نحو، علم به منجیات و مهلکات در علم اخلاق، مقدّمه
[است] براى تهذیب نفوس که آن مقدّمه است براى حصول حقایق
معارف و لیاقت نفس براى جلوه توحید و این نزد اهلش پرواضح است و
براى جاحدین نیز معلوم نخواهد شد. گرچه "مثنوى هفتاد من کاغذ
شود."»[154]
«اى عزیز! جمیع علوم شرعیّه، مقدّمه معرفت‏ اللّه‏ و حصول حقیقت
توحید است در قلب ــ که آن صبغه‏ اللّه‏ است: "وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّه‏ِ صِبْغَةً"[155] ــ
غایت امر آنکه بعضى مقدّمه قریبه و بعضى بعیده و بعضى بلاواسطه و
بعضى مع‏ الواسطه است.»[156]
«این علمى که مقدّمه، براى رسیدن به مقصود است، انسان را از
مقصود باز مى‏ دارد. علم شرعى است، علم تفسیر است، علم توحید است،
لکن در قلب غیرمهیّا، غیرمهذّب، علم توحید هم یک غل و بندى است که
نمى‏ گذارد، مانع مى‏ شود، علوم شرعى هم همین‏طورند، اینها همه وسیله‏ اند.

علوم شرعى، مسایل شرعیّه یک وسایلى هستند، وسایل عمل هستند،
[عمل] هم وسیله است. همه براى یک مقصدند، همه براى این‏ اند که بیدار
بشود این نفس، از این حجاب‏ هایى که همه براى ما ظلمانى است، از این
ظلمت‏ ها بیرون برود.»[157]
«علوم شرعیّه، علوم عقلیّه، اینهایى که این بیچاره‏ ها اسمش را
ذهنیّات مى‏ گذارند این هایى که این محجوب‏ ها ذهنیّات مى‏ گویند، [واقعا
ذهنیّات] هستند، یعنى عینیّت ندارند، اینها وسیله‏ اند براى رسیدن به
مقصد.»[158]
فقه حکومتى هم مقدّمه طریقت عرفان است
از دیدگاه امام خمینى، تشکیل حکومت اسلامى براى آن است که
مردم بتوانند فارغ از فشارهایى که در حکومت‏ هاى دیگر، احیانا وجود
دارد، به رعایت شریعت بپردازند. براى چه؟ براى حصول توحید و
معارف یا به‏ عبارت زیباى اهل تصوّف و عرفان، حصول "حقیقت":
«و آن شعبه از علم فقه که در سیاست مدن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد
و تنظیم عباد است، نیز مقدّمه آن اعمال است که آنها دخالت تام و تمام در
حصول توحید و معارف دارند که تفصیل آن از حیطه این مختصر خارج
است.»[159]

امّا آیا حصول حقیقت بدون طى طریقت امکان دارد؟ پیش از این
دیدیم که ایشان رعایت شریعت بدون طریقت را بى‏ فایده مى‏ داند. پس
حکومت اسلامى موظّف است شرایطى را براى همگان فراهم کند تا آنها
بتوانند با جمع میان شریعت و طریقت، به‏ حقیقت باریابند.
نماز فقهى و نماز اهل معرفت
امام‏ خمینى، نماز اهل معرفت و سالکان سلوک در طریقت تصوّف و
عرفان را از نظر ارزشى قابل قیاس با نماز دیگران نمى‏ داند:
«و این مرتبه از اخلاص را بعضى از فقها علیهم‏ الرّحمه شرط صحّت
عبادات شمرده‏ اند. درصورتى‏ که اتیان عمل براى رسیدن به آن مقصود
باشد و این، خلاف تحقیق است به ‏حسب قواعد فقهیّه. گرچه پیش اهل
معرفت،[160] این نماز را به‏ هیچ وجه ارزشى نیست و مثل سایر کسب‏ هاى
مشروعه است. بلکه شاید از آن نیز کمتر باشد.»[161]
عبادت‏ هاى قالبیه شرعیه، کى نتیجه مى‏ دهد؟
امام خمینى، به‏ صراحت بیان مى‏ کند که رعایت شریعت بدون طى
طریقت، حقیقت را در روح و جان آدمى نمى‏ نشاند. "آداب صوریه"
اشاره به شریعت و "آداب باطنیّه" اشاره به طریقت و "توحید و تجرید

روح" هم اشاره به حقیقت دارد. باز در اینجا به لزوم جمع میان شریعت و
طریقت براى باریابى به حقیقت پى مى‏ بریم:
«مثلاً عبادات قالبیّه شرعیّه، اگر به آداب صوریه و باطنیّه آید، مورث
تهذیب باطن شود، بلکه بذر توحید و تجرید در روح افشاند.»[162]
شیطان، اهل ظاهر را در بند ظواهر نگاه مى‏ دارد
امام‏ خمینى شریعت صرف را براى نیل به کمال، اصلاً کافى نمى‏ داند،
و حمله‏ کنندگان به تصوّف و عرفان را در بند شیطان معرّفى مى‏ نماید.
همان‏گونه که در فصل اوّل آوردیم، در دستگاه فکرى ایشان، سالکان
عرفان عملى همان رهروان طریقت تصوّف و عرفانند:
«مثلاً کسانى‏ که اهل مناسک و عبادات ظاهریّه هستند و شدّت
مبالات و اعتنا به آن دارند، شیطان، عبادات صوریّه را در نظر آنها جلوه
دهد و همه کمالات را در نظر آنها منحصر و مقصور در همان عبادات و
مناسک ظاهریّه کند و دیگر کمالات و معارف را از نظر آنها بیندازد، بلکه
آنها را نسبت به آنها و صاحبان آنها بدبین کند. پس صاحبان معارف را در
نظر آنها مرمّى به الحاد و زندقه و صاحبان اخلاق فاضله و ریاضات نفسیّه
را مرمّى به تصوّف و امثال آن کند و آن بیچارگان بى‏ خبر را سال‏ ها
درصورت عبادات محبوس کند و به زنجیرهاى محکم تدلیس و وسواس
خود، آنها را ببندد و از این جهت، مى‏ بینیم که در بعضى از آنها، عبادات به
عکس نتیجه دهد. نماز که حقیقت تواضع و تخشّع است و لبّ آن ترک

خودى و سفر الى‏ اللّه‏ و معراج مؤمن است، در بعض آنها، اعجاب و کبر و
خودبینى و خودفروشى نتیجه دهد.»[163]
راه وصول به اسرار نماز، اتّکاى صرف به شریعت نیست
آیت‏ اللّه‏ عبداللّه‏ جوادى آملى، در مقدّمه‏ اى که بر کتاب سرّالصلوة
امام‏ خمینى نوشته، آورده است:
«مرحوم حکیم سبزوارى مى‏ فرماید: جایى‏ که جمال صورى یوسفى
محدود، زنان را فانى کند به نصّ کلام الهى که فَلَمّا رَأَیْنَه اَکْبَرْنَه و قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ.[164]
جمال مطلق که هر جمال، ظلّ جمال اوست چه خواهد کرد، خاصّه نسبت
به عارفین در حال استغراق در ذکر و عبادت.
راه وصول به این مقام منیع نه‏ تنها به‏ صرف تحصیل شرایط و آداب و
احکام نماز حاصل نمى‏ شود، بلکه با اکتفا به جهاد مستمر با نفس نیز
حاصل نخواهد شد، چون جهاداکبر هم لازم است و هرگز با اکتفا به جهاد
اوسط، که نبرد با نفس باشد، میسّر نمى‏ شود و جهاداکبر همانا نبرد عشق و
عقل است که اگر سالک از قید عقل مصطلح برهد و به عقل ناب که همان
عشق به عبادت و سپس حصر آن در معبود است برسد، در جهاداکبر
پیروز شده است و آنچه در شرایط و آداب گفته مى‏ شود، نمونه چیزهایى
است که تحصیل آن در اسرار نماز لازم است. یعنى، اگر مثلاً نماز در
گورستان مکروه است، نماز دلمردگان بى‏ کراهت نیست و اشتغال به

غیرخدا روح را از فروغ حیات محروم مى‏ کند و نماز بى‏ روح هرگز واجد
سرّ نخواهد بود.»[165]
تحجّر بر ظاهر شریعت، مایه خمود است
ایشان در جاى دیگرى نوشته‏ اند:
«کیفیّت استنباط اسرار نماز از ظواهر احکام و آداب و شرایط و اجزا
و ارکان و مقدّمات و تعقیبات آن، نشان مى‏ دهد تنها راه نیل به راز نماز
حفظ ظواهر آن است بدون تحجّر و جمود، زیرا ترک ظاهر انحراف از راه
مستقیم است و تحجّر بر آن مایه خمود.»[166]
تقبیح علم بى‏ عرفان و دفاع از عارفان
ملاّصدراى شیرازى در زمینه تقبیح کسب علوم رسمى بدون طىّ
طریقت تصوّف و عرفان مى‏ نویسد:
«هرگاه دیدن شخصى نبى بى‏ آگاهى ضمیر و معرفت باطن مرکسى را
سود نداشته باشد، شنیدن حدیث وى از راه روایت بى‏ درایت به طریق
اولى فایده نخواهد داشت. بلکه باعث چندین غرور و اعوجاج و ضلال
مى‏ گردد، یُضِلُّ بِه کَثیرا و یَهْدى بِه کَثیرا.[167] اکثر متکلّمان و ارباب رسوم، اعتماد
بر مجرّد سماع و روایت نهاده، از راه بدر مى‏ افتند و مى‏ خواهند که تصحیح

احکام الهى بى‏نور عرفان، از راه حواسى که مثارغلط و التباس‏ اند کنند و هر
سالکى را که مخالف طور عقلِ ظاهربین خود دریافتند، منکر وى مى‏ شوند
و شروع در ایذا و عناد و استهزا مى‏ نمایند.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
 شرمنده‏ رهروى‏ که‏ عمل‏ بر مجاز کرد»[168]
همان‏طور که با گلگشتى در رساله سه اصل متوجّه مى‏ شویم و ما هم
گوشه‏ هایى از آن را در این کتاب آورده‏ ایم، منظور ملاّصدرا از عارف و
اهل دل و اهل حقیقت و اصحاب قلوب، و... سالکان و عارفان طریقت
تصوّف و عرفانند. وى تحصیل علوم رسمى را بدون ورود در طریقت
تصوّف و عرفان؛ تقبیح مى‏ نماید.
آیت‏ اللّه‏ استاد حسن‏ زاده آملى هم در کتاب انسان در عرف عرفان به
طلاّب علوم دینى گوشزد مى‏ کند که تحصیل علوم دینى وقتى ارزش کامل
خود را مى‏ یابد که توأم با طى طریق عرفان باشد. ایشان عدم ورود
به‏ طریقت تصوّف و عرفان و اکتفا به انباشتن مفاهیم اصطلاحات فقهى و
فلسفى و کلامى و... را در ذهن، مایه ورم‏ کردن ــ که نشانه بیمارى است ــ
مى‏ داند، نه چاق‏ شدن که علامت سلامتى و فربهى است و آن را مایه ماندن
شخص در پس حجاب و محروم‏ ماندن از نور الهى معرّفى مى‏ کند و از قول
شیخ محمّد بهارى نقل مى‏ کند که کسانى‏ که در مقدّمه اوّل کمال یعنى فقه،
گیر کرده‏ اند و بالاتر نیامده‏ اند، هرگز توحید را درک نمى‏ کنند:
«اى عزیز در معراج خاتم ــ صلّى‏ اللّه‏ علیه و آله و سلّم ــ و در احادیث

معراج تدبّر کن تا بدانى که انسان تا صعود برزخى و فوق آن تحصیل
نکرده است، حقایق براى او مکشوف نمى‏ گردد[169] و به انباشتن مفاهیم
اصطلاحات، اشتداد و قدرت وجودى به‏ دست نمى‏ آورد و از قوّت
به‏ فعلیّت نمى‏ رسد و مبادا که حجاب او هم بشوند. از دفتر دل بشنو:

گمانت این‏که با خرج عبارات
 به کرّ و فرّ و ایما و اشارات

سوار رفرف استى و براقى
 ورم کردى و پندارى که چاقى

اى عزیز مقصود این نیست که علوم رسمى غلط است، بلکه غرض
این است که به ‏شرط "لا" نبوده باشد. مثلاً یک فرد دانشجوى روحانى که او
را در عرف و محاورات متعارف طلبه مى‏ گوییم باید علوم رسمى را از لغت
و نحو و صرف گرفته، تا فقه و اصول، به‏ خوبى در محضر استادان تحصیل
کند تا این علوم و معارف نردبان ترقّى او براى فهم حقایق منطق وحى و
روایات صادر از بیت عصمت گردند.
اى طلبه عزیز، اى دانشجوى روحانى ره چنان رو که رهروان رفتند،
هم درس و بحث متعارف باید و هم همّت به ارتقا و اعتلاى به معارج قدس
ربوبى. کسانى‏ که علوم رسمى را به‏ نظم و نثر نکوهش کرده‏ اند، نظر شریف
آنان[170] به‏ صورت به‏ شرط "لا" است، فافهم.... و باز بنگر که عارف متألّه و
فقیه والامقام جناب محمّد بهارى ــ قدّس سرّه الشریف و رفع اللّه‏ درجاته
ــ چه نیکو فرموده است: "فقه، مقدّمه تهذیب اخلاق و اخلاق مقدّمه

توحید است. بیچاره در مقدّمه اوّلى گیر کرده و هنوز چند مقدّمه دیگر
مانده است".»[171]
تأسّف بر برزخ اهل دانش
آیت‏ اللّه‏ سیّد عبدالکریم کشمیرى را مى‏ توان به نوعى، از سالکان و
مشایخ طریقه شوشتریّه دانست. زیرا ایشان از مرحوم سیّدهاشم حدّاد
اجازه تلقین ذکر داشته است. در اینجا مرحوم کشمیرى به نقل دو فقره از
مکاشفات خود مى‏ پردازد که طىّ آن معلوم مى‏ شود که پرداختن به امر
قضاوت و فتوا بدون اشراف باطنى و قلبى، موجب گرفتارى در برزخ
مى‏ شود:
«جناب استاد[172] براى اینکه دانش‏ پژوهان و دارندگان علم، از برزخ و
قیامت غافل‏ اند و به علمشان عمل نمى‏ کنند تأسّف مى‏ خوردند و گاهى،
بعضى قضایا را که خودشان دیده بودند در رؤیا و مکاشفه، نقل مى‏ کردند.
از جمله مى‏ فرمودند: در رؤیا دیدم بسیار جاى گرمى است و چاهى است.
پیرمردى را به موى سرش به‏ وسیله منجنیق بسته بودند و از درون چاه
بیرون مى‏ کشیدند.
پرسیدم اینجا چیست و این فرد کیست، گفتند: اینجا برزخ است و
محل معذّبین است. این شخص، یکى از علماء است که بعضى از ساعات،
براى تنفّس، او را از چاه عذاب، بیرون مى‏ آوریم.

فرمود: من آن عالم را ندیدم ولکن طبق نقل، آدم بزرگى (از نظر
شهرت) بود که کارش در برزخ، گیر کرده بود.
(یک بار دیگر) فرمودند: یکى از اهل دانش که مردم، به او اهتمام
داشتند و به او رجوع مى‏ کردند را در برزخ دیدم که در یک کیوسک،
زندانى است. گفتم: علّت چیست؟
گفتند: ایشان حرفى زده است که در بعدها در قتل شخصى نقش داشته
است.»[173]
هشدار امام صادق(ع) به مجتهدین و فقها
مرحوم علاّمه طهرانى به نقل دو روایت از امام صادق(ع) مى‏ پردازد
که مفاد آن تکان‏ دهنده است و اجمال آن این است که امام(ع) فتوا دادن
فقیهى را که از حواس و مشاعر باطنى و قلبى باز و از شهود وجه‏ اللّه‏ بهره‏ مند
نیست حرام مى‏ دانند:
«در مصباح الشریعة آمده است: قال الصّادق علیه‏ السّلام:[174]
"حضرت صادق علیه‏ السّلام گفتند: حلال نیست فتوا دادن، براى
کسى‏ که خودش در هر حال از روى صفا و پاکى سرّش و از روى اخلاص
در عملش و اخلاص در کارهاى آشکارش و از روى برهان و حجّتى از
جانب پروردگارش، مسایل را از خدا نمى‏ پرسد و از او استفتا نمى‏ نماید.
چون کسى‏ که فتوا مى‏ دهد، حکم کرده است و حکم بدون اذن و اجازه خدا

و بدون حجّت و برهانى از سوى وى صحیح نیست. کسى‏ که از روى خبرى
که شنیده است اگر حکم نماید، بدون مشاهده و عیان خود، جاهل بوده
است. وى را به جهلش اخذ مى‏ کنند و به حکمش گنهکار به‏ شمار مى‏ برند.
رسول اکرم صلّى‏ اللّه‏ علیه و آله و سلّم فرمودند: بى‏ باک‏ترین شما بر
فتوا دادن، بى‏ باک‏ترین شما بر خداوند عزّ و جلّ است. آیا شخص فتوا
دهنده نمى‏ داند که: او در میان خداى تعالى و میان بندگانش داخل شده
است؟! و اوست که پیوسته در میان بهشت و دوزخ روان است. (متحیّر و
سرگردان است. نسخه بدل)؟!"[175]
چنین فقیهانى که جامع بین علم ظاهر و باطن و میان علم و عمل
هستند، باید مربّى طلاّب و حوزه‏ ها باشند. آنها علم حقیقى را از جانب
حضرت ربّ مى‏ گیرند و به متعلّمین پخش مى‏ کنند.
شب‏ ها در محراب عبادت قیام دارند و با پاى محکم و استوار، به
کرنش و نیایشى به درگاه حضرت معبود، دل‏ هایشان مجذوب جذوات
الهیّه و سبحات ربّانیّه مى‏ شود و روزها آنچه را که گرفته‏ اند پس مى‏ دهند و
در این عالم وسیع، شنا مى‏ نمایند و به عالم وجود، افاضه فیض مى‏ نمایند.
اِنَّ ناشِئَة اللّیلِ هى اَشدُّ وَطأً و اَقومُ قیلاً اِنّ لکَ فِى النَّهارِ سَبعا طَویلاً.[176]
(تحقیقا آنچه در شب مى‏ رسد، براى تو گامى استوارتر و گفتارى
پایدارتر است و تحقیقا از براى تو در روز، مجال واسعى است که در این

عالم کثرات شنا کنى) و آنچه را که در شب گرفته‏ اى، در روز مصرف
نمایى؟
بنابراین، اجتهادى که فقط از روى قواعد، صورت گیرد، اجتهادى
فرمولى مى‏ باشد. این اجتهاد، هم‏چون ناودان است که (شامل) آب حیات
نیست....
روایتى عجیب از حضرت صادق علیه‏ السّلام، وارد است که حقّا
موجب تنبیه و بیدارباش است:
در وافى از کافى از محمّد، از ابن عیسى، از ابن فضّال، از علىّ بن عقبة،
از عمر، از حضرت ابى عبداللّه‏ علیه‏ السّلام روایت است که: راوى گفت:....[177]
"حضرت روزى به ما گفتند: شما مردمى را مى‏ یابید که در سخن‏ گفتن
چنان استادند که حتّى در یک حرف، هم‏چون لام و یا واو اشتباه نمى‏ کنند.
خطیبى هستند بلیغ و یا جَهْورىّ الصوت[178] و یا به‏طور مسلسل، بدون
ارتعاش و لکنت لسان، خطبه مى‏ خوانند، امّا قلبشان تاریک‏ تر است از
شب تاریک و همچنین شما مردمى را مى‏ یابید که توانایى ندارند که آنچه
را در نیّت دارند، بر زبان آورند، امّا قلبشان هم‏چون چراغ درخشان، نور
مى‏ دهد."»
سپس مرحوم علاّمه طهرانى کلامى طولانى را در راستاى این مبحث،
از ملاّ صدرا و به زبان عربى، نقل مى‏ نماید که ما به‏ دلیل رعایت اختصار،
آن را نمى‏ آوریم. ایشان، پس از آن ادامه مى‏ دهد:

«این حقیر در مباحث اجتهاد و تقلید به ثبوت رسانیده‏ ام که: از
شرایط حتمیّه افتاء و حکم، از جزئیت به‏ کلّى پیوستن است و تا عبور از
عالم نفس نگردد و معرفت حضرت ربّ پیدا نشود،[179] این شرط متحقّق
نمى‏ شود.
به‏ طور اجمال و سربسته در رساله بدیعه: تفسیر آیه "اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى
النِسآء"
[180] در بحث ضمنى ولایت فقیه آورده‏ ام و از حدیث نهج‏ البلاغه و
گفتار امیرالمؤمنین ــ علیه ‏السّلام ــ با  کمیل و از نامه آن حضرت به مالک
اشتر و شواهدى دیگر که در آنجا ذکر شده است، این معنى مشهود است.
امّا بحث تفصیلى در این مقام، نیاز به کتاب مستقلى در اجتهاد و تقلید،
و شرایط مفتى و حاکم دارد که به حول و قوّه خداوند متعال، منوط به مجالى
واسع و موّفقیّتى بیشتر است.»[181]
ایشان در جاى دیگرى نیز، در همین زمینه مى‏ نویسد:
«ما که به‏ عنوان مرجع و ولى‏ فقیه رساله طبع مى‏ کنیم، یعنى جان و مال
و ناموس و عِرض مردم مسلمان را به‏ دست مى‏ گیریم و در تحت پوشش
اراده و قواى فکرى خود، مسلّط مى‏ پنداریم، نباید لااقل در مسأله توحید
هم‏ قدمى زنیم[182] و خداى ناکرده این فتاوى موجب هتک نفوس و اموال و
نوامیس و اعراض نگردد. ما لازم نیست خود را پاسدار و نگهبان جا بزنیم،

لااقل دشمن شمشیر به‏ دست بر نفع خصم مشرک و بر ضرر این فرد مسلم
و موحّد[183] نبوده باشیم! "ما را به خیر تو امّید نیست، شرّ مرسان!"»[184]
سرگرمى به مقام أَلأَحْوَطُ فَالْأَحْوَط
آن‏چنان‏ که مرحوم آیت‏ اللّه‏ علاّمه طهرانى در کتاب روح مجرّد با
شرح و تفصیل آورده‏ اند، مرحوم آیت‏ اللّه‏ حاج شیخ عباس طهرانى هم،
قدمى در طریقت تصوّف و عرفان داشته، امّا به مقامات عالیه نرسیده
بوده‏ اند و از ایشان نقل مى‏ کند:
«من گوهرى در خرابه گیر آورده‏ ام و راه پیداکردنش را بلد نیستم.»[185]
که اشاره دارد به آنکه ایشان وارد در طریقت تصوّف و عرفان شده
بوده‏ اند، امّا مقامات عالیه را طى نکرده و به مقام شیخى نرسیده بوده‏ اند.
پس نمى‏ توانسته‏ اند به کسى دستورات سلوکى بدهند. مرحوم آیت‏ اللّه‏
علاّمه طهرانى به تصریح خود:
«رابطه استادى و شاگردى[186] در میان ما و ایشان برقرار نبود»[187] و «و امّا
حقیر چون خود، سپرده به آن مرحوم نبوده‏ ام»، مرید آن مرحوم نبوده‏ اند،
امّا از محضرشان بهره مى‏ برده‏ اند و هنگامى که مرحوم آیت‏ اللّه‏ علاّمه
طهرانى براى ادامه تحصیلات به نجف اشرف مى‏ روند و مرید مرحوم

آیت‏ اللّه‏ سیّد جمال‏ الدّین گلپایگانى مى‏ شوند، مرحوم آیت‏ اللّه‏ حاج شیخ
عباس طهرانى، نامه‏ اى به مرحوم علاّمه طهرانى مى‏ نویسد و در آن، از او
مى‏ خواهد که التماس دعایشان را به مرحوم گلپایگانى برسانند، تا مرحوم
گلپایگانى توجّه بیشترى در مسایل باطنى به ایشان بنماید. از جمله
مى‏ نویسد:
«اگرچه مى‏ ترسم که آن آقاى بزرگوار هم به‏ واسطه غلبه احکام ظاهر،
آن عنایات سابقه را نداشته و سرگرم به مقام "الاحوط فالاحوط" شده
باشند.»[188]
و به این وسیله، یعنى با اشاره به درگیرى در صدور فتواهاى احتیاطى،
از تمامى مجتهدین که به‏طور مطلق به اجتهاد و مرجعیّت پرداخته و از طىّ
طریقت تصوّف و عرفان غافل مانده‏ اند و نیز مجتهدانى که علاوه‏ بر طىّ
طریقت تصوّف و عرفان، به صدور فتوا و مرجعیّت هم مشغول‏ اند، انتقاد
مى‏ کنند. زیرا از طرفى اجتهاد و مرجعیّت مخصوص مراجع عظام است و
ایشان نیز موظّف‏ اند آن‏چنان صفاى باطنى و قلبى‏اى را کسب نمایند تا
هم‏چون ائمّه اطهار ــ علیهم‏ السّلام ــ فقط فتاوى قطعى صادر فرمایند.
چون هرگز شنیده نشده که ائمّه اطهار علیهم‏ السّلام، فتاوى احتیاطى صادر
فرموده باشند و امّا از طرف دیگر، علماى داخل در اهل طریقت نیز از
ورود به حیطه صدور فتوا پرهیز داشته‏ اند و دارند. به‏ عنوان نمونه
مى‏ توانیم از بزرگانى مانند: سلطان‏علیشاه و نورعلیشاه و صالح‏علیشاه و
رضاعلیشاه گنابادى، سیّدعلى شوشترى، ملاّ حسینقلى همدانى، سیّدعلى

آقاى قاضى، علاّمه طباطبایى و... نام ببریم.
توجّه زیاد به احکام فقهى ظاهرى آدمى را از توحید باز مى‏ دارد
مرحوم آیت‏ اللّه‏ علاّمه سیّد محمّدحسین حسینى طهرانى، خاطره‏ اى
را از زبان شیخ طریقتى خود، یعنى مرحوم سیّدهاشم حدّاد تعریف
مى‏ نماید که نکات ارزنده‏ اى دارد، از جمله آنچه در عنوان بالا آوردیم:
«فرمودند: یک شب که با رفقا به مسجدالخَیف داخل شدیم، دیدم
آقاى حاج سیّد احمد زنجانى با جمیع رفقاى طهرانى و ایرانى، گرد هم
نشسته و ایشان سخت از وضع طهارت و نجاست حجّاج و معابر ناراحت
است و گویا نیز در وقت دخول به مسجد الخَیف، ترشّحى از آن آب‏ ها به
ایشان شده است و ایشان را چنان متغیّر نموده بـود که (مى‏ گفت):
خداوندا، بارالها، مى‏ خواهیم دو رکعت نماز با طهارت در مسجد تو بجاى
آوریم، ببین مگر این عرب‏ ها و این مردم با این وضـع و کیفیّت
مى‏ گذارند؟!
من به او پرخاش کردم و گفتم: مریدى از نزد استادش، حضور بزرگى
رفت. آن مرد بزرگ به او گفت: ما عَلَّمَکم اُستاذُکم؟! "استاد شما به شما چه
چیزى تعلیم کرده است؟!" مرید گفت، عَلَّمَنا اُستاذُنا بِالْتِزامِ الطّاعاتِ و تَرکِ
الذُّنوبِ!
"استاد ما به ما التزام به طاعت‏ هاى خدا و ترک نمودن گناهان را
تعلیم نموده است!"
آن بزرگ گفت: تِلکَ مَجوسِیَّةٌ مَحَضةٌ، هلاَّ اَمَرَکم بِالتَّبَتُلِ اِلى‏اللّه‏ِ والتَوجُّهِ الیهِ
بِرَفضِ ماسِواهُ؟!
"این کارها صرفا آداب دین مجوس است (زردشتى‏ها که

قایل به دو مبدأ خیر و شرّ، و نور و ظلمت‏ اند). چرا شما را امر نکرد تا
یکسره به‏ سوى خدا بروید؟ و توجّه‏تان به وى باشد، به فراموش‏ کردن و
دور ریختن ماسواى خدا؟!"
آقاجان من! شما چرا دین خدا را عوض مى‏ کنید؟! چرا شریعت را
وارد پیچ و خم مى‏ نمایید؟! چرا مردم را از خدا مى‏ بُرید و به اعمالشان سوق
مى‏ دهید؟! مگر دین رسول اللّه‏ دین آسان و راحت نیست؟! مگر نفرمود:
بُعِثتُ عَلى شَریعةٍ سَمعَةٍ سَهلَةٍ. "من بر شریعت بدون گیروبند و شریعت قابل
اغماض و گذشت و شریعت آسان مبعوث شده‏ ام؟!" مگر رسول خدا و ائمّه
نفرموده‏ اند: هرچیز، به هر شکل و صورت و در هر زمان و مکان، طاهر
است، مگر آن‏وقت که علم یقینى به نجاست آن پیدا کنى؟!
شما مطلب را واژگونه نموده‏ اید و مى‏ گویید: همه چیزها نجس است
تا ما به علم یقینى به طهارت آن پیدا کنیم!
چرا دست از سر مردم برنمى‏ دارید؟! چرا مردم را با پیغمبرشان و با
دین سهل و سمحه و آسانشان رها نمى‏ کنید؟! چرا راه توجّه و انقطاع به
خدا را مى‏ بندید؟! چرا بر روى باب مفتوح، قفل مى‏ زنید؟!....
هیچ‏یک از اینها در شریعت نیامده است. همین نماز معمولى که خود
مردم مى‏ خوانند درست است. طوافشان درست است. شما آنها را باطل
مى‏ کنید و مُهر بطلان به آنها مى‏ زنید! و ترشّح همین آب‏ هاى مشکوک را
نجس دانسته‏ اید!...»[189]
جملات و عبارات آن‏قدر روشن است که نیازى به توضیح خاصّى

ندارد. فقط این نکته که مغز گفتار مرحوم سیّدهاشم حدّاد است، قابل توجّه
ویژه است که اگر کسى در این حد از دیانت باقى بماند که فقط مشغول
رعایت شریعت باشد و طاعت‏ ها و بایدها را بجا آورد و گناهان و نبایدها را
ترک گوید، امّا در لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه زندگى‏ اش، توجّه قلبى و
باطنى به خداى تعالى نداشته باشد، درحقیقت، بر شریعت و دین
محمّدى(ص) قرار ندارد، بلکه یهودى و یا زرتشتى است. زیرا توجّه
صرف به شریعت و مخالفت با طریقت، انسان را بر دین موسى و توجّه به
دو کانون طاعت‏ها و معصیت‏ها هم انسان را بر دین زرتشت که به دو
کانون خیر و شرّ معتقد است، قرار مى‏ دهد.
با این عقل و علوم اکتسابى آن، نمى‏ توان به خدا رسید
استاد حسن‏ زاده آملى نوشته‏ اند:
«ساعت هشت صبح روز چهارشنبه ششم ربیع‏ الاوّل سنه هزار و
سیصد و هفتاد و چهار هجرى قمرى، مطابق دوازدهم آبان ‏ماه سنه هزار و
سیصد و سى و سه هجرى شمسى بود که در محضر انور استاد معظّم، علاّمه
بزرگوار آقاشیخ محمّدحسین فاضل تونى ــ رضوان‏ اللّه‏ علیه ــ شرح علاّمه
قیصرى ساوى بر فصوص‏ الحکم شیخ اکبر طایى را درس مى‏ گرفتیم.
مبحث آن روز، اوایل فصّ آدمى در بیان "فَاقتَضَى الأَمرُ جَلاءَ مِرآةِ العالَمِ فکانَ
آدمُ عینَ جَلاءِ تِلکَ المِرآةِ و روحُ تلک الصُورةِ..."
[190] بوده است. حضرت استاد ــ

روحى‏ فداه ــ از استادش آقامیرزا هاشم اشکورى و آن‏جناب از استادش
آقا محمّدرضا قمشه‏ اى و آن‏جناب از استادش آقا سیّدرضى لاریجانى و
آن‏جناب از استادش آقامیرزا ربیع شیرازى حکایت فرمود که جناب
میرزا ربیع شیرازى در ریاضت و سیر و سلوک بود، وقتى از هاتفى که خود
او را ندیده، مى‏ شنود:

ز عقل و هوش بیرون نزد ما آى
 که عقل و هوش را ره نیست آنجا

راقم گوید: سرّش این است که شهود ملکوتى با عقول اکتسابى حاصل
نمى‏ شود، فَافْهَم.»[191]
به بیان استاد آملى، با اعتماد و اتّکاى صرف به عقل جزوى و علوم
اکتسابى آن، از جمله فقه و فلسفه و کلام و... نمى‏ توان به‏ شهود ملکوتى و
معرفه‏ اللّه‏ دست یافت. شهود ملکوتى و معرفه‏ اللّه‏ فقط از راه سلوک الى‏ اللّه‏ و
طىّ طریقت تصوّف و عرفان حاصل مى‏ شود. آوردن عبارت امرى "فافهم"
(یعنى بفهم) در آخر مطلب، بسیار گویـا و گویاى بسیـارى از حقایق
است.

**************************************************
1.تصوف و عرفان از دیدگاه علمای متاخر شیعه/علیرضا عرب/83-106/این کتاب در همین وبلاگ موجود است.

No comments:

Post a Comment