Sunday, April 14, 2013

علم یا علوم دینی ؟ قرآن چه می گوید؟




کلمه علم هرگز در قرآن جمع بسته نشده است و همیشه به صورت مفرد آمده است.این واقعیت بیانگر بسیاری از حقایق از جمله بیانگر نظر قرآن در باره حقیقت علم مورد نظر خداوند است.از طرف دیگر ، کلمه نور هم در قرآن همواره به صورت مفرد به کار رفته و هرگز جمع بسته نشده است. علی(ع) در باره حقیقت علم فرموده اند :
«العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشآء»(1) ، «علم ، نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد نفوذ می دهد»
در روایت دیگری در باره حقیقت علم می فرماید :
«العلم حرف ، کثّره الجاهلون»(2) ، «علم ، حقیقت یگانه ای است که نادانان آن را زیاد می کنند»
علی(ع) در این سخنان حکیمانه حقیقت علم را عبارت از نور می دانند.نوری که قابل تحصیل و اکتساب نیست بلکه این خداوند است که آن را در دل هر کس که بخواهد نفوذ می دهد و وارد می کند.به دست آوردنی نیست.الهامی و آمدنی است.
با توجه به عمق کلام علی(ع) است که ارتباط میان مفرد آمدن کلمه های علم و نور در قرآن را در می یابیم و می فهمیم که علم دینی و الهی عبارت از نوری است که از سوی خداوند در قلب فرد برگزیده می تابد.در واقع چون قرآن ، خداوند را نور می داند :
«الله نور السّماوات و الارض»(3) ، «خداوند نور آسمان ها و زمین است»
پس علمی هم که به او و شناخت او مربوط می شود باید یک علم نوری باشد.علاوه برآن ، چون نور دیدنی است نه شنیدنی و خواندنی ، پس خداوند و علمی که به او و شناخت او مربوط می شود نیز دیدنی هستند نه شنیدنی و خواندنی.یعنی باید حواس و مشاعر باطنی فرد دیندار باز شوند تا او بتواند خداوند را ببیند و بشناسد و به منبع علم بیکران الهی وصل شود.به همین جهت است که قرآن ، مومن واقعی و حقیقی را کسی می داند که تحت ولایت الهی از قید حجاب های ظلمانی رها شده و وارد عالم نور شده باشد.یعنی به شهود و مشاهده حضرت خداوند بار یافته باشد :
«الله ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور»(4) ، «خداوند دوست و ولیّ مومنان است.آن ها را از ظلمات به نور عبور می دهد»
به همین جهت است که قرآن ، علم دینی را علمی می داند که از آن طرف می آید.از ملکوت الهی می آید و از جانب خداوند افاضه می شود.آدمی با تعقل و تفکر آن را پدید نمی آورد.قرآن علومی را که آدمی در زمینه دین تولید می کند و نام آن را علم دینی می گذارد علم دین نمی داند و آن را «اهوآء» می نامد.اهوآء ؛ یعنی دانش آمیخته به علایق و دلبستگی های شخصی و فردی :
«و لئن اتّبعت اهوآءهم من بعد ما جآءک من العلم انّک اذا لمن الظّالمین»(5) ، «اگر پس از علمی که به سوی تو آمده است از هواها و تخیّلات آن ها پیروی کنی در این صورت از زمره ستمگران هستی»
قرآن فقط علمی را که از جانب خداوند می آید علم می داند.زیرا شهودی و دیدنی و بنابراین یقینی است و علمی را که بشر در زمینه دین تولید می کند ظنّی و گمانی و قابل مناقشه و ناگزیر شک خیز می داند.«اهوآء» که در جاهای دیگر از قرآن نیز به صورت جمع آمده است و در برابر علمی که از جانب خدای تعالی می آید قرار می گیرد عبارت از محصولات فکری بشری در حوزه دین است و بطور دقیق معادل کلمه جمع «علوم دینی» است که در ادیان مختلف از جمله اسلام رایج و متعارف است.مثلا قرآن اختلاف نظر در باره اینکه آیا عیسی(ع) به صلیب کشیده شده است یا نه را اختلافاتی مبتنی بر شک و ظنّ و گمان می داند.زیرا کسانی که در باره آن بحث می کنند و تولید علم می کنند خود ، آن واقعه را ندیده اند بلکه بر اساس نقل قول های تاریخی قضاوت می کنند.درست امری که در اسلام هم رایج است :
«و انّ الّذین اختلفوا فیه لفی شکّ منه ما لهم به من علم الّا اتّباع الظّنّ و ما قتلوه یقینا»(6) ، «کسانی که در باره او اختلاف نظر دارند در آن باره شک دارند.در باره آن واقعه علمی ندارند جز آنکه از ظنّ و گمان پیروی می کنند.بطور قطع و یقین او را نکشتند»
این آیه شریفه ، علم را معادل شهود و مشاهده گرفته است.می فرماید کسانی که در باره به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح(ع) با هم اختلاف نظر دارند از گمان و ظنّ پیروی می کنند.چرا؟زیرا خود آن را مشاهده نکرده اند.فقط از راه نقل قول های تاریخی به آن ایمان آورده اند.بنابراین وقتی می فرماید «ما لهم به من علم» یعنی خود آن را ندیده اند که یقین داشته باشند.پس علم را معادل شهود و مشاهده گرفته است.به همین جهت است که قرآن معتقد است که پیروی از بیشتر مردم در زمینه دین و پذیرش آرای آن ها مایه گمراهی می شود.به عبارت دیگر ، چون تعداد کمی از مردم اهل شهود و مشاهده هستند و بیشتر مردم پیرو دین صوری یعنی دین متکی بر نقل قول های تاریخی و تعقلات و تفکرات شخصی اند بنابراین پیروی از این بیشتر مردم به معنای پیروی از دین تاریخی و عقلانی است و این مایه سقوط و هبوط و گمراهی است :
«و ان تطع اکثر من فی الارض یضلّوک عن سبیل الله ان یتّبعون الّا الظّن و ان هم الّا یخرصون»(7) ، «اگر از بیشتر ساکنان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند بیرون می برند و گمراهت می کنند.آن ها فقط از گمان پیروی می کنند و تنها حدس و گمان می زنند و دروغ می بافند»
فعل «خرص» در زبان عربی هم به معنای «گمان کرد و حدس زد» و هم به معنای «دروغ گفت و تهمت زد» به کار رفته است.و این به این معنا است که کسی که بر اساس حدس و گمان تاریخی دینداری می کند یا رای و فتوا می دهد و از راه شهود و مشاهده دینداری نمی کند دروغ می گوید و وقتی نظر خداوند را در باره مطلبی دینی اعلام می کند رای و فتوایش مصداق دروغ بستن به خداوند است.زیرا او رای و نظر خداوند را در یک رابطه بی واسطه و شهودی از خداوند نگرفته است بلکه گمان و تخیل و تعقل خود را به عنوان نظر و رای و فتوای خداوند به دیگران تحمیل می کند :
«و یوم القیامة تری الّذین کذبوا علی الله وجوههم مسودّة»(8) ، «روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بسته بوده اند روسیاه می بینی»
قیامت ، هنگامه ظهور و بروز حقیقت اشیا از جمله آدمیان است.تعبیر «روز قیامت» هم نشانگر همین حقیقت است.یعنی قیامت ، روز است و همه زوایای تاریک و پنهان روشن می شوند و در معرض دید همگان قرار می گیرند.قرآن می فرماید در روز قیامت کسانی که بر خدا دروغ بسته اند روسیاه محشور می شوند.یعنی کسانی که در زندگی دنیایی ، خود را عالم دینی و نظریه پرداز دینی معرفی می کردند و مردم را با نظریه ها و آرا و فتواهای شخصی و غیر شهودی خود به دنبال خود می کشیدند بدون آنکه از قید حجاب های ظلمانی رهایی یافته باشند و به نور و شهود وجه الله رسیده باشند و با خداوند ارتباط بی واسطه برقرار کرده باشند فتوا می دادند و آن را نظر خداوند معرفی می کردند و نظریه دینی می دادند و کتاب و مقاله می نوشتند و احکام دینی صادر می کردند و به مردم می گفتند این نظر خداوند است از آن پیروی کنید در روز قیامت معلوم می شود که راه را به خطا رفته اند و دیگران را نیز به دنبال خود به گمراهی می کشانده اند.روسیاهی این عالمان و فقیهان و تئوری پردازان دینی که قرآن از آن یاد می کند تجلّی اسارت آن ها در حجاب های ظلمانی و عدم عبور آن ها از ظلمات به نور است.یکی از همین حجاب های ظلمانی ، حجاب منیّت و اتکا به خویش و رای و نظر و فتوای خویش به جای اتکا به خداوند و رای و نظر و فتوای او است.به همین جهت است که خداوند ، عالمان و فقیهان و کشیشان و کاهنانی را که بدون شهود رای خداوند ، رای و نظر و خیالات خود را به عنوان رای و فتوا و نظر خداوند به مردم اعلام می کنند ، ستمکارترین مردم می داند :
«فمن اظلم ممّن کذب علی الله و کذّب بالصّدق اذ جآءه»(9) ، «ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بست و صدق و راستی را وقتی که به سوی او آمد دروغ انگاشت کیست؟»
منظور از صدق و راستی ، قرآن و علم پیامبر است که از راه وحی و ارتباط بی واسطه با خدا به دست آمده است و منظور از دروغ بستن به خدا ، طرح دین تاریخی و آبا و اجدادی و آلوده به اغراض و تعقلات و تفکرات شخصی در برابر دین الهی مبتنی بر وحی است.
بنابراین کسانی که به جای «علم دینی» از «علوم دینی» و «علوم اسلامی» سخن می رانند و از آن دفاع می کنند فرسنگ ها با جهان بینی قرآنی و آرای خداوندی فاصله دارند و در راهی متضاد با صراط مستقیم قرآنی حرکت می کنند.زیرا «علوم دینی» از آن جهت که از تولیدات فکری بشری هستند و بازتاب دهنده نظرات و تفکرات و تعقلات شخصی متفکران دین اندیش اند هیچ ارتباطی با خداوند و دین او برقرار نمی کنند.عالمان و فقیهان خود را جانشینان و وارثان علم پیامبر معرفی می کنند در حالی که پیامبر(ص) به شهادت قرآن ، علم خود را از راه شهود قلبی به دست آورده است :
«فاوحی الی عبده ما اوحی*ما کذب الفواد ما رأی»(10) ، «پس به بنده او آنچه را باید وحی کند وحی کرد*دل آنچه را دید تکذیب نکرد»
نکته ها و اشارات و درس های فراوانی در این آیات شریفه وجود دارد.نخست آنکه ، قرآن وحی را معادل شهود و دیدار با دل و قلب می داند.پس هر کس که به شهود وجه الله بار یابد خداوند با او سخن خواهد گفت و به او وحی خواهد شد.اما احتمالا مامور به ابلاغ وحی دریافتی نخواهد بود.دیگر آنکه ، «الی عبده» به ما می فهماند که دریافت علم شهودی و علم الهی و علم مورد نظر و رضایت خداوند از راه عبودیت و بندگی به دست می آید نه نظریه پردازی دینی متکی بر فهم و ادراک شخصی.سه دیگر آنکه ، «ما کذب الفواد ما رای» به ما نشان می دهد تنها راه کسب یقین در حوزه دین و بندگی درست خداوند شهود قلبی است.قلب در آنچه می بیند هرگز شک نخواهد کرد.این را قرآن می گوید.این علم پیامبر(ص) است که از راه شهود و مشاهده و وحی به دست آمده است.بطور طبیعی کسانی می توانند خود را جانشین به حق و وارث علم و جایگاه هدایتگرانه او معرفی کنند که مانند او اهل شهود و دریافت علم شهودی و وحیانی باشند.عالمان و فقیهان و کشیشان و کاهنان که علم و دینشان یک علم و دین مبتنی بر تاریخ و گزارش های تاریخی و تفکرات و تعقلات شخصی و فردی است ، نه خود سنخیتی با پیامبر(ص) دارند و نه علم و دینشان شباهت و سنخیتی با علم و دین او دارد.پیامبر(ص) «علم» داشت و «عالم» بود و اینان «علوم» دارند و علّامه هستند.  


*********************************************
1
2
3.نور/35
4.بقره/257
5.همان/145
6.نسا/157
7.انعام/116
8.زمر/60
9.همان/32
10.نجم/10-11

No comments:

Post a Comment