Saturday, April 27, 2013

شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد - 5


آیه دیگری که عدم اصالت شریعت را در زمینه هدایتگری به روشنی اثبات می کند این آیه شریفه است :
«یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس انّ الله لا یهدی القوم الکافرین»(1) ، «ای فرستاده! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است ابلاغ کن! که اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای و به انجام نرسانده ای.خدا تو را از مردم حفظ می کند.همانا خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند.»
این آیه در روزهای پس از آخرین حجّ پیامبر(ص) و در راه بازگشت به مدینه بر حضرت نازل شد که منجر به پیدایش واقعه غدیر خم و اعلام خلافت الهی علی(ع) برای روزگار پس از پیامبر شد. پیش از آن نیز خداوند به پیامبر امر کرده بود که علی را به عنوان خلیفه الهی پس از خود اعلام کند اما پیامبر که از نتایج و تبعات اعلام چنین امری به نیکی خبر داشت از اعلام آن طفره می رفت و تعلل می کرد تا آنکه خداوند به صراحت به وی اعلام کرد که اگر علی را به عنوان خلیفه الهی پس از خود تعیین نکنی و به اطلاع مردم نرسانی رسالتی را که برای آن مبعوث شده بودی به سرانجام نرسانده ای.
مفسران قرآن و متکلّمان شیعه بر روی این آیه تفسیرهایی کرده اند که در اینجا ما با آن ابعاد کاری نداریم و می خواهیم اصالت هدایتگرانه شریعت را در ترازوی مفاد این آیه شریفه محک بزنیم و بیازماییم.این آیه به صراحت به محمد(ص) می گوید که اگر علی(ع) را برای روزگار پس از خود انتخاب نکنی رسالتت را انجام نداده ای.این به معنای این است که آنچه محمد(ص) تا آن تاریخ از سوی خداوند آورده بوده است – از جمله شریعت و قوانین مربوط به آن – لازم اما در صراط هدایت برای هدایتگری کافی نبوده و نیست و به تنهایی اصالتی هدایتگرانه ندارد.زیرا اگر آنچه حضرت رسول اکرم(ص) تا آن تاریخ ابلاغ کرده بود و برای مردم آورده بود برای هدایت مردم کافی بود و اصالتی هدایتگرانه داشت که دیگر لزومی نداشت تا خداوند به پیامبر خود بگوید اگر تکلیف مسئله ولایت و طریقت و ولیّ الهی پس از خود را روشن نکنی رسالت الهی را به انجام نرسانده ای.این آیه به صراحت به ما می گوید قرآنی که تا آن تاریخ تقریبا بطور کامل نازل شده بود و شریعتی که در این کتاب تبلیغ شده است بدون ولایت و بدون حضور یک ولیّ زنده و حاضر در جامعه نقشی هدایتگرانه ندارند و به تنهایی از اصالت هدایتگرانه برخوردار نیستند.تاریخ هم بر درستی ادعا و استدلال ما شهادت می دهد.زیرا همین قرآن که شریعت خاموشش نام نهاده اند و شریعتی که تبلیغ کرده است در دستان علمایی که از علم شهودی بی بهره بودند مورد تفسیرهای بسیار مختلف و متعدد و گاه متضاد واقع شد و امت یکپارچه مسلمان را به ده ها فرقه دشمن با هم تبدیل کرد.یعنی تاریخ نیز با تمام وجود خویش شهادت می دهد که قرآن و شریعت به تنهایی هادی و هدایتگر نیستند و باید در دستان الهی یک ولیّ الهی قرار بگیرند و در کنار او نقشی را ایفا کنند.مسئله خداوند شخص علی(ع) یا حسین یا صادق یا .... علیهم السلام نیست اگر به پیامبر خویش می گوید تا ولیّ پس از خویش را انتخاب نکنی رسالت الهی را به سرانجام نرسانده ای.بلکه مسئله خداوند بیان ضرورت حضور دایمی یک ولیّ زنده و حاضر در جامعه در متن جامعه و در میان مردم و درک این ضرورت به وسیله مردم است.بیان نقش تکمیلی طریقت برای تکمیل شریعت است.
نکته مهمی که در متن آیه موجود است این است که خداوند به محمد(ص) می فرماید ولیّ پس از خود را انتخاب کن و از مردم نترس.این مردم چه کسانی بوده اند که محمد(ص) از آن ها می ترسید و خلیفه الهی پس از خود را اعلام نمی کرد؟ مگر مسلمان نبوده اند؟مگر به شریعت عمل نمی کرده اند؟پس مسئله چه بوده است؟مسئله این بود که اکثر مسلمانان معتقد بوده اند و هنوز هم هستند که شریعت بدون نیاز به ولایت و یک ولیّ زنده و حاضر در جامعه به تنهایی برای هدایت شدن کافی است.عمر رضی الله عنه با صدای بلند فریاد می زد : «حسبنا کتاب الله» ، «کتاب خداوند برای ما کافی است»یعنی شریعت را به تنهایی هدایتگر می دانست.پس کسانی که امروزه نیز سخن او را بر زبان می آورند در خط او هستند و نمی توانند ادعای تشیع کنند.
نکته دیگری نیز که در انتهای آیه موجود است و به اهل شریعت هشدار می دهد این است که خداوند پس از بیان این مطلب به محمد(ص) که با ابلاغ قرآن و شریعت صرف نقش رسولی خود را به انجام نرسانده است ، تذکر می دهد که خداوند کافران را هدایت نمی کند.یا للعجب!مگر روی سخن خداوند در این آیه با پیروان و مومنان به محمد(ص) و عاملان به شریعت او نیست؟پس هشدار به کافران چه معنی می دهد؟این قسمت از آیه تایید کننده استدلال ما در مبحث قسمت پیشین است که خداوند به مومنان به شریعت فرمود : «یا ایّها الّذین آمنوا آمنوا»(2) و ما گفتیم معنایش این است که مومنان به شریعت ، مومن مورد نظر خداوند نیستند و ایمانشان هدایتگر و نجات بخش نیست.نوعی کفر است. زیرا ثابت کردیم که ایمان مورد نظر و انتظار خداوند و قرآن ، ایمانی شهودی است و اقرار زبانی اگر به این شهود گره نخورد جز کفر چیزی نیست.اینجا نیز قرآن بر این برداشت و استدلال مهر تایید می زند.زیرا روی سخن با «ناس» و «مردم» مومن به محمد است اما در انتها می فرماید و هشدار می دهد که خداوند کافران را هدایت نمی کند.این کافران ، کافران اصطلاحی نیستند که با اصل وجود دین می جنگیدند و به آن اعتقادی نداشتند.بلکه منظور کسانی هستند که به بعدی از وجود محمد و دین ایمان آورده اند اما به بعد دیگر اعتقاد و ایمانی ندارند و به آن کافر هستند.یعنی مومنان به شریعت از حیث ایمان به شریعت مومن اند اما از جنبه انکار طریقت و ضرورت حضور یک ولیّ زنده در جامعه و انکار ضرورت ایمان شهودی کافر هستند.مصداق «نومن ببعض و نکفر ببعض»(3) هستند.
پس آیه شصت و هفتم از سوره مبارکه مائده نیز با صدای رسایی به ما می گوید :
شریعت ، اصالت هدایتگرانه ندارد!

*************************************************
1.مائده/67
2.نسا/136
3.همان/150

No comments:

Post a Comment