Wednesday, November 28, 2012

دین زنده ، دین مرده - 1



                           دین زنده ، دین مرده - 1
 
                         تاملی در مختصات و مولفه های دین نوری و دین صوری

با بررسی قرآن شریف به دو نوع از دین برمی خوریم که هر یک از آن ها ، مختصات و مولّفه های خاص خود را دارند و اگر ما این مختصات و مولّفه ها را به مدد قرآن شریف بشناسیم نسبت به دینی که مورد نظر خدای تعالی است و قرآن شریف بر آن مهر تایید می زند معرفت حاصل می کنیم.
از دیدگاه قرآن ، دینی سازنده و مورد تایید خدای تعالی است که از ولیّ زنده گرفته شود.در آیات بسیار زیادی ، قرآن به گزارش نحوه برخورد اقوام و ملل گوناگون با پیامبران خود می پردازد.از گزارش این برخوردها ما به مهم ترین ویژگی دین نوری و زنده و نیز دین صوری و مرده دست می یابیم.از این گزارش ها ما در می یابیم که دین زنده دینی است که از ولیّ زنده ای که در جامعه و در میان مردم حضور دارد گرفته شود و در برابر آن ، دین مرده دینی است که از اولیای پیشین که در قید حیات نیستند اخذ می شود.دین زنده دینی است که از مشکات جان ولیّ زنده و از طریق اطاعت از اوامر او گرفته می شود :
«قل : ان کنتم تحبون الله فاتّبعونی یحببکم الله»(1) ، «(ای محمد) بگو : اگر خدا را دوست می دارید پس از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد»
فعل امر «قل» نشان می دهد مردم باید پیرو قرائتی از دین باشند که بر اساس آن قرائت ، در دین آن ها ولیّ زنده ای که ارتباط بی واسطه با خدای تعالی داشته باشد وجود داشته باشد و این ولیّ در مواقع لزوم ، پیام الهی را به آن ها برساند و به هدایت آن ها بپردازد.فعل امر «اتّبعونی» نیز نشان می دهد محبت الهی فقط زمانی شامل حال مومنان و متدیّنان می شود که آن ها ولیّ زنده ای داشته باشند و به اطاعت از اوامر او بپردازند تا خدای تعالی به واسطه این اطاعت امر از آن ها راضی شود و دوستشان بدارد.
«و لقد قال لهم هارون ... فاتّبعونی و اطیعوا امری»(2) ، «و هارون به آن ها گفته بود ...از من پیروی و فرمانم را اطاعت کنید»
که باز آیه تاکید می کند که ولیّ الهی باید زنده و در میان مردم حاضر باشد تا مردم با پیروی از او و اطاعت از اوامر او هدایت شوند و به رشد برسند.
«و قال الّذی آمن : یا قوم اتّبعون اهدکم سبیل الرّشاد»(3) ، «و کسی که ایمان آورده بود گفت : ای مردمان از من پیروی کنید تا شما را به راه رشد هدایت کنم»
در این آیه نیز تنها راه رشد ، اطاعت از ولیّ زنده ای که در میان مردم حاضر است عنوان شده است.
«یا ابت انّی قد جائنی من العلم ما لم یأتک فاتّبعنی اهدک صراط سویّا»(4) ، «(ابراهیم گفت : ) ای پدر! قسمتی از علم که نزد تو نیامده ، نزد من آمده است.پس از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم»
در این آیه نیز ، بار دیگر تاکید شده است که تنها راه هدایت شدن ، پیروی از یک ولیّ زنده حاضر در جامعه است.از این دست از آیات که تاکید فراوانی بر لزوم زنده بودن ولیّ الهی و حاضر بودن او در میان مردم زمان خویش دارد و هدایت و رشد را در گرو پیروی از او می داند بسیار است که ما به همین تعداد بسنده می کنیم.
اما نکته مهمی که در رابطه با این ولیّ الهی مطرح می شود این است که این ولیّ ، چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
1.نخستین ویژگی همان لزوم و وجوب زنده بودن او است که در آیات بالا به اثبات رسید.
2.دومین ویژگی این است که وی علاوه بر زنده بودن باید در جامعه حضور فیزیکی داشته باشد که این ویژگی نیز ضمن بررسی آیات بالا مطرح و بر آن تاکید شد.
3.سومین ویژگی ولیّ مورد تایید قرآن این است که علمش اکتسابی و مدرسه ای و حصولی نباشد.بلکه علمش علم افاضه ای و شهودی و حضوری باشد و از سوی خدای تعالی به او عطا شده باشد.در تذکری که ابراهیم به پدرش داد و در آیه بالا بررسی شد بر این نکته نیز تاکید شد و ابراهیم به پدر گفت صاحب علمی است که خدای تعالی به او داده است.او کسب نکرده است.از آن طرف افاضه شده است : «قد جآءنی من العلم» و اما آیات دیگری نیز بر این حقیقت که علم مورد نظر قرآن و خدای  تعالی علمی شهودی و حضوری و افاضه شدنی است اصرار و ابرام می ورزند که نشان می دهند از دیدگاه قرآن ، هادی و رهبر معنوی و دینی واقعی و حقیقی کسی است که واجد چنین علمی باشد نه علمی که خود در مدرسه و دانشگاه آن را کسب کرده باشد :
«و لئن اتّبعت اهوائهم بعد الّذی جآئک من العلم ما لک من الله من ولیّ و لا نصیر»(5) ، «و اگر پس از آنکه قسمتی از علم نزد تو آمده است از هواهای آن ها پیروی کنی در برابر خدا دوست و یاوری نخواهی داشت»
«و انّه لذو علم لما علّمناه»(6) ، «و او(=یعقوب) علمی داشت که ما به او تعلیم کرده بودیم»
«قال الّذین اوتوا العلم : انّ الخزی الیوم والسّوء علی الکافرین»(7) ، «کسانی که علم به آن ها داده شده است می گویند : امروز ، خواری و عاقبت بد نصیب کافران می شود»
«و لیعلم الّذین اوتوا العلم انّه الحقّ من ربّک»(8) ، «تا کسانی که علم به آن ها داده شده است بدانند که این حقیقتی از سوی پروردگار تو است»
در آیات بالا و آیات زیاد دیگری که نقل نکردیم ، عبارات : «جآئهم من العلم» و «جآئنی من العلم» و «اوتوا العلم» نشان از علم مورد تایید قرآن و خدای تعالی دارند که همانا عبارت از علم معراجی و شهودی و داده شدنی و حضوری است.پس ولیّ الهی و رهبر معنوی و دینی باید علمش از قلبش بجوشد و درونی و افاضه ای باشد.
4.چهارمین ویژگی ولیّ الهی و دینی مورد تایید قرآن و خدای تعالی این است که این ولیّ برای هدایت مردم از آن ها هیچ مزدی دریافت نمی کند و هیچگونه توقعی و گوشه چشمی از نظر مالی به مردم و پیروان خود ندارد بلکه کار می کند و از دسترنج خود می خورد و به هدایت مردم هم می پردازد :
«فما سالتکم من اجر ان اجری الّا علی الله»(9) ، «(نوح :)من از شما مزدی نخواستم که مزد من فقط بر عهده خدا است»
«یا قوم لا اسئلکم علیه اجرا ان اجری الّا علی الّذی فطرنی»(10) ، «(هود :) ای مردم! برای این کار از شما مزدی نمی خواهم.مزد من بر عهده کسی است که مرا آفریده است»
«و ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الّا علی ربّ العالمین»(11) ، «(صالح :) برای این کار از شما مزدی نمی خواهم.مزد من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است»
«قل لا اسئلکم علیه اجرا»(12) ، «(ای محمد) بگو : بر این کار از شما مزدی نمی خواهم»
5.پنجمین ویژگی ولیّ الهی مورد نظر و مورد تایید قرآن این است که وی جامع شریعت و طریقت است.قرآن در عین حال که هر دو را برای رسیدن به حقیقت ، مهم و اساسی می داند در عین حال ، طریقت را از شریعت مهم تر تلقی می کند.قرآن شریعت را مقدمه طریقت می داند.این حقیقت به راحتی از داستان موسی و خضر – علیهما السّلام – دریافت می شود.موسی نماد شریعت است.زیرا وی پیامبری بوده است که دینش دارای حجیم ترین و سخت ترین شریعت میان شرایع بوده است.خضر نیز نماد طریقت است.زیرا وی از موسی اطاعت بی چون و چرا یا به عبارت صوفیانه ؛ «سرسپردگی» می طلبیده است و این شرط را به عدم پرسش - که اساسی ترین رکن تعلیم و ترویج و گسترش شریعت است – پیوند می زند.چند نکته در این داستان موجود است که جایگاه پایین دستی شریعت را نسبت به طریقت – از دیدگاه قرآن - تثبیت می کند.نخست آنکه موسایی که در شریعت به مقام کمال رسیده بود ، به امر الهی مامور به شاگردی در مکتب خضر که مظهر و نماد طریقت در قرآن است می شود :
«و اذ قال موسی لفتیه لا ابرح حتّی ابلغ مجمع البحرین او امضی حقبا»(12) ، «و هنگامی که موسی به جوان همراهش گفت : همچنان می روم تا به محل تلاقی دو دریا برسم یا مدتی طولانی را سپری کنم»
دیگر آنکه خضر که نماد طریقت است وی را که نماد شریعت است در حد شاگردی خود نمی بیند و او را نمی پذیرد :
«قال انّک لن تستطیع معی صبرا»(13) ، «گفت : تو هرگز نمی توانی صبری بر همراهی با من داشته باشی»
دیگر آنکه خدای تعالی آنقدر از مقام بندگی خضر و علم شهودی و سطح بالای او تعریف می کند و آنقدر در بزرگ کردن او سنگ تمام می گذارد که گویی موسی در برابر او بنده محسوب نمی شود و گویی علم شریعتی موسی اصلا علمی الهی نیست و گویی خدای تعالی علم شریعت را به او نیاموخته است :
«فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علّمناه من لدنّا علما»(14) ، «پس بنده ای از بندگان ما را یافتند که ما به او رحمتی از جانب خویش داده بودیم و علمی از نزد خود به او آموخته بودیم»
دیگر آنکه اعتراض های مکرّر موسی نشان می دهد که اهل شریعت توان حرکت پا به پای با اهل طریقت را در عالم معنا ندارند و این به نوبه خود ، جایگاه کهتر شریعت را نسبت به طریقت نشان می دهد :
«قال ان سالتک عن شیء بعدها فلا تصاحبنی قد بلغت من لدنّی عذرا»(15) ، «(موسی) گفت : اگر از این پس باز هم از تو چیزی پرسیدم دیگر مرا همراهی نکن که از جانب من عذری و بهانه ای به دستت رسیده است»
دیگر اینکه در نهایت موسی باز هم به عملکرد خضر اعتراض می کند و نشان می دهد توان همراهی و درک خضر را ندارد که نمادی بر عدم تحمل و درک اهل شریعت نسبت به اهل طریقت است :
«قال هذا فراق بینی و بینک سانبّئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبرا»(16) ، «(خضر) گفت : زمان جدایی من و تو فرا رسید.بزودی تو را از تاویل چیزهایی که توان تحمل آن ها را نداشتی آگاه می کنم»
و دست آخر اینکه خضر مقام خود را به عنوان نماد طریقت به رخ موسی می کشد و به او یادآور می شود که صاحب مقام فناء فی الله است و به اراده خود کار نمی کرده است بلکه اراده الهی در او متجلی و کارگر بوده است.و این نشان می دهد که اهل شریعت نه اهل این معانی هستند و نه توان درک آن را دارند :
«و ما فعلته عن امری»(17) ، «من این کارها را به اراده خود نکردم»
پس در عین آنکه مقام طریقت بسیار بالاتر از شریعت است و در حقیقت قابل قیاس نیستند و در عین آنکه هدایت فقط در طریقت به دست می آید و با آن عجین است در همان حال هر دو در وجود یک ولیّ الهی باید جمع باشند :
«انّما انت منذر و لکلّ قوم هاد»(18) ، «(ای محمد) جز این نیست که تو بیم دهنده ای و هر مردمی هادی ویژه زمان خویش را دارد»
در این آیه شریفه کاملا مرز میان شریعت و طریقت مشخص شده است.این آیه ، حضرت محمد(ص) را که شریعتی نو آورده است به عنوان یک بیم دهنده یعنی کسی که شریعتی آورده است مطرح کرده است و بلا فاصله یاد آوری کرده است که هر مردمی و هر دوره زمانی ای یک هادی ویژه خود خواهد داشت.یعنی شریعت را فاقد هدایت معرفی می کند.و این یعنی شریعت فقط یک مقدمه لازم است اما هدایتگر نیست.البته آیات دیگری وجود دارند که جنبه طریقتی حضرت(ص) را هم تایید و به ما نشان می دهند که وی جامع میان شریعت و طریقت بوده است :
«و ما انت بهاد العمی عن ضلالتهم ان تسمع الّا من یومن بآیاتنا»(19) ، «تو کوران را از بابت گمراهی شان نمی توانی هدایت کنی.فقط کسانی را که به آیات ما ایمان آورده اند می شنوانی»

No comments:

Post a Comment